von Khanbaba Khan, Samstag, 22. Januar 2011 um 16:59
بعد من با شوهر این خانم صحبت کردم که او به سلماس برود و برایم هم لباس گرم بخرد و هم یک خبری از دوستان و آشنایان برایم بیاورد او رفت سه ساعت بعد برگشت و گفت که تعدادی زیادی از دوستان و آشنایان و از اهل خانواده یتان دستگیر کرده اند توی این دستگیر شده ها یک نفر بود که اسمش ابراهیم بود او بی گناه بود قبلأ نیز او را بجرم همکاری با ما دستگیر کرده بودند چند سال توی زندان بود ولی او هیچ وقت با ما همکاری نکرده بود کلی شکنجه اش کرده بودند باز ابراهیم را دستگیر کرده بودن بجرم اینکه تو خانبابا را به خارج برده ای من هنوزتوی کوه های شکریازی بودم که او را به این جرم که خانبابا را توبخارج بردی دستگیر کرده بودند و آنقدر شکنجه اش کرده بودند که این آقا میگفت در لای پتو از شکنجگاه به بیمارستان آورده بودند اصلا روح ابراهیم از فرار من خبر نداشت خلاصه من به این آقا گفتم که برو به پیش حاجی فلانی که آدم با ایمان و پولداری بود که کمک های خوبی به سازمان میکرد من را خوب میشناخت به این آقای گفتم به پیش حاجی برو بهش بگو که نگران من نباشد من زنده هستم آقای تعریف میکرد و میگفت وقتی که به پیش حاجی رفتم او مغازه را بست منو سوار ماشینش کرد به خانه اش برد و گفت حالا بگو از خانبابا چه خبر میگی من بهش گفتم الان در خانه من هستش امشب قاچاقچی پیدا میکنیم که او را به ترکیه برساند میگه حاجی گفت به خانبابا بگو که سلام ما را به مسعود عزیز برساند و بگوید که مسعودجان در روی ما حساب کن بعد حاجی دوازه هزار مارک آلمان به این آقای داده بود گفته بود این پول را به خانبابا بده لازمش میشه خلاصه این آقای میگفت حاجی صد بار گفت خدا را شکر میکنم که خانبابا روی ما را سفید کرده و به دل دژخیمان داغی گذشته است و میگفت هم خوشحال بود و هم گریه میکرد . خلاصه من به این آقای گفتم برو یک قاچاقچی پیدا کن که من را تا مرز ترکیه ببرد هر چقدرهم که پول خواست بهش بده این آقا رفت چند ساعت بعد برگشت و گفت من در همه ی قاچاقچی ها را زدم و بهشان گفتم وقتی که اسم تو را شنیدند گفتند نه ما نمیتوانیم ببریم اگر سالها بعد هم رژیم بفهمد که او را ما بردیم ما را اعدام میکند آقای میگفت من به قاچاقچی ها تا نیم میلیون تومان دادم ولی حاضر نشدند اون موقع نیم میلیون خیلی پول بود در واقع قاچاقچی ها باید صدها نفر را می بردند تا نیم میلیون پول میگرفتند خلاصه هیچ قاچاقچی حاضر نشده که من را تا مرز ترکیه ببرد بعد من به این آقای گفتم الان من باید بروم او شوکه شد گفت یعنی چه توی این برف و بوران و یخ بندان کجا میخوای بری من بهش گفتم الان تعداد قاچاقچی فهمیدند که من هنوز در ایران هستم اگر یک نفر برود به پاسدارها بگوید کارتمام است او نیز قبول کرد و همان همسایه اش که برای من نگهبانی میداد صدا کرد من را تا بیرون شهر راهنمای کردند بعد توی باغها نشستیم یک سیگار باهم کشیدیم من با آنها خداحافظی کردم و به کوه ها ی بین ایران و ترکیه زدم ولی یک سرمای وحشی و برف و یخ بندانی بود که نگو از طرف دیگر توی اون منطقه همه روستاها بدست رژیم افتاده بود در روستاها پایگاه زده بود من از ترس جاش ها نمیتوانستم به روستاهای کرد نشین بروم و از طرف دیگر راه را گم کرده بودم توی کوه ها گم شده بودم چون هیچ دیدی نداشتم همه جا بوران و کولک بود ولی من همش راه میرفتم به نظرخودم فکرمیکردم که به طرف ترکیه دارم میرم خلاصه تا صبح من راه رفتم صبح که شد منطقه را شناختم من از شهرک سیلاب حرکت کرده بودم ازپایین هودر که یک روستا است رد شده بودم آنقدر باد به سرم زده بود که من 45 درجه به سمت چپ چرخیده بودم یعنی باید مستقیم میرفتم صبح خودم را در کنار روستای گوراباد پیدا کردم خلاصه در آنجا خودم را توی یک دره پنهان کردم تا شب بشود و باز هدف گیری و سمت شناسی کردم که به کجا باید بروم ولی برف و بوران همچنان ادامه داشت خلاصه شب شد من بازم به آن سمت که باید میرفتم رفتم خلاصه بگم دو هفته در این کوه ها گم شده بودم و از پا افتاده بودم دیگر پاهایم راه نمیرفت یعنی سرما زده شده بودند چندین بار نشستم و گفتم دیگر آخرین نفسم است حتمأ دارم میمیرم راه رفتن دیگر خیلی سخت شده بود برام ادامه دارد
Gefällt mir nicht mehr · · Teilen · Löschen
Dir, Mahnaz Sobhani, Jamshid Angourani, Mo Saeid und 6 anderen gefällt das.
Shahrokh Shamim dorood bar shoma,
مرگ بر اصل ولایت فقی
.لعنت الله الخمینی ولخامنیی-مالکی ولاصحابهم
22. Januar um 20:42 · Gefällt mir nicht mehr · 3 Personen
Khanbaba Khan gorbanet Morteza jan
22. Januar um 20:47 · Gefällt mir · 1 Person
Bahram Sadeghi خانبابای عزیز خسته نباشی
درود بر تو که با تعریف خاطراتت چهره کثیف اخوند را بیشتر رسوا میکنی
22. Januar um 20:53 · Gefällt mir nicht mehr · 3 Personen
Khanbaba Khan متشکرم بهرام عزیز
22. Januar um 21:00 · Gefällt mir · 1 Person
Jamshid Angourani
درود بر تو خان بابا یا بهتر بگویم فولاد آب دیده من تقریبا میدانم چه میگوئی یک انسان فقط میتواند چند ساعت آن سرما وبرف وبوران که خان بابا میگوید مقاوت کند واگر خوابش ببرد مرگش حتمی است چه بسا زیاد شنیده ایم ولی فرق است میان شنیدن ودر آن شرای...Mehr anzeigen
22. Januar um 22:16 · Gefällt mir nicht mehr · 5 Personen
Khanbaba Khan
درود بر تو جمشید من در ارز این دو هفته فقط چهار روز خوابیدم اونهم توی غار بود که آتش روشن کرده بودم بعدش آب هم نمیخوردم چون غذا نداشتم بخورم کاملأ آب بدنم نیز تمام شده بود برای این آب نمیخوردم سرما زیاد بود و میترسیدم که گلویم چرک بکند وووو...Mehr anzeigen
22. Januar um 22:30 · Gefällt mir · 3 Personen
Jamshid Angourani این دیوانگی تو از عشقی است که به رهبری این مقاومت سرافراز ویاران وفرزندان وتربیت شدگانش او در اشرف هستند داری ودرود بر شرف تو که دیوانه اشرفیان این قهرمانان تاریخ ساز هستی .
22. Januar um 22:42 · Gefällt mir nicht mehr · 3 Personen
Khanbaba Khan
با سلام جمشید جان این شعر را همان روز حمله مزدوران وحشی مالکی به اشرف نوشتم تقدیم میکنم به خدمت توی عزیز
این هم یک شعر به زبان آذری است
آهای آهای جان اشرف
...Mehr anzeigen
22. Januar um 22:51 · Gefällt mir · 3 Personen
Jamshid Angourani درود بر تو سپاس خان بابا
22. Januar um 23:19 · Gefällt mir nicht mehr · 2 Personen
Badban Badbani رژیم هم می دانست خان بابا از جنس کوهستان است
23. Januar um 02:14 · Gefällt mir nicht mehr · 3 Personen
Mahnaz Sobhani
خان بابای عزیز از خواندن این قسمت از ذاستان هم قلبم آتش گرفت وهم برایت درود فراوان فرستادم اتفاقا در خواندن این قسمت دوستی دارم که هیچ دیدگاه سیاسی ندارد وپیش من بود ,برگشت بمن گفت جرا گریه میکنی در صورتیکه گریه نمیکردم بلکه اشگ شوق بود چون...Mehr anzeigen
23. Januar um 02:37 · Gefällt mir nicht mehr · 3 Personen
Khanbaba Khan
با سلام مهناز خانم گرامی این خانم واقعأ مثل یک پروانه به دور سر من می چرخید و همش گریه میکرد آخه او میدونست که من او را مثل خواهر خودم دوستش دارم من هر چه به او گفتم که بگذار من خودم حمام بکنم ولی او قبول نکرد و گفت میخواهم برادرم را مثل قب...Mehr anzeigen
23. Januar um 13:37 · Gefällt mir · 3 Personen
Shahrokh Shamim مرگ بر اصل ولایت فقی
.لعنت الله الخمینی ولخامنیی-مالکی ولاصحابهم
23. Januar um 16:21 · Gefällt mir · 3 Personen
Babak Amani ba salam khanbaba .sermayi an mantekheh zebon zadei hemeh ast an khoh hai serbefelekh kheshideh ve an dereh hai cend kilometri ve barf o yekh man midonam ki shoma chiha kheshidi conki zayad dar an khoh ha bodim veli khodara hezaran bar shokr ki be selameti ve be goroi ceshmi akhond ha salim be makhsad rasidi.
24. Jan
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر