۱۳۹۶ مرداد ۲۹, یکشنبه

صائب تبریزی



دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولاد از یک کوره  می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد،دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند،قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ مرداد ۵, پنجشنبه

علی معصومی

فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
خرمشهر در سوم خرداد 1361 فتح شد و نیروهای نظامی عراقی به پشت مرزهای بین المللی عقب نشستند.
عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
از فردای فتح خرمشهر شورای ملی مقاومت ایران تلاش گسترده یی را برای فراهم کردن صلح پایدار بین دو کشور ایران و عراق آغازکرد. این تلاشها در شرایطی صورت میگرفت که طرف عراقی برای برقراری صلحی عادلانه, از طریق مذاکرات مستقیم, کاملاً, انعطاف نشان می داد و مراجع بین المللی نیز برای پایان دادن به این جنگ خانمانسوز در تلاش بودند.
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی نیروهای عراقی به پشت مرزهای بین المللی و آمادگی آن کشور برای برقراری صلحی پایدار, آن را از حالت «تحمیلی» و «دفاع مقدس» به درآورد. از آن پس, دم زدن از «دفاع مقدس» بی معنی بود چرا که لازمه ادامۀ جنگ, ورود به خاک عراق بود و این «تجاوز» در شرایطی که طرف عراقی خواهان صلح بود و کشورهای عربی مجاور عراق, به خصوص عربستان, حاضر به پرداخت غرامت جنگ به ایران بودند و سازمان ملل نیز دو کشور را به صلح فرامی خواند, قابل دفاع نبود.
 میرحسین موسوی, نخست وزیر «دولت خدمتگزار» خمینی, چند هفته پس از فتح خرمشهر اعلام کرد: «... تن به صلح دادن در این شرایط, بدون این که شرایط ما تحقّق پیدا کرده باشد [سقوط رژیم عراق]...
 به معنای خفه کردن انقلاب اسلامی ما هست...» (روزنامه جمهوری اسلامی, 20 تیرماه61).
پس از خروج نیروهای عراقی از ایران در خرداد 1361, شورای امنیت سازمان ملل متّحد برای پایان دادن به جنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامه یی که هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگیر خواست که به جنگ پایان دهند. عراق قطعنامه را پذیرفت, ولی رژیم خمینی آن را ردکرد. رجایی خراسانی, نماینده رژیم در سازمان ملل, اعلام کرد: «دولت ایران هیچ گونه تعهّد و مسئولیتی درقبال این قطعنامه ندارد» (روزنامه اطلاعات, 26تیرماه61) و «با هرگونه مداخله شورای امنیت در زمینه جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تیرماه61).
چندماه بعد, مجمع عمومی ملل متّحد, در روز 22اکتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبنی بر آتش بس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا مرزهای بینالمللی اعلام کرد. این قطعنامه با 119راٌی موافق درمقابل یک راٌی مخالف (راٌی نماینده رژیم) و 15راٌی ممتنع به تصویب رسید (لوموند, 25اکتبر1982).
رژیم خمینی, به رغم خواست مردم برای پایان دادن به جنگ و تمایل بینالمللی, که خود را در همین قطعنامه مجمع عمومی نشان میداد, تأکید کرد با هرگونه راه حل سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ مخالف است. میرحسین موسوی, نخست وزیر وقت رژیم, اعلام کرد: «جوّسازیهای بینالمللی نمی تواند در اراده ملّت ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).
رژیم که همزمان با تصویب قطعنامه شورای امنیت, «عملیات رمضان» را آغاز کرده بود, باز همزمان با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متّحد, عملیات مشابهی را با عنوان «عملیات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, تهاجم دیگری را به خاک عراق, با نام «مُسلِم بن عَقیل», تدارک دید.
 پس از عقب نشینی عراق به پشت مرزهای بین المللی و تقاضای مکرر آن کشور از مجامع ذیربط بین المللی برای کشاندن رژیم ایران به پای میز مذاکره صلح, این پندار را در ذهن خمینی پدید آورد که این تلاشها نشانه ناتوانی در مقابله با حملات احتمالی ایران است. از این رو, زمان را برای ضربه زدن نهایی به رژیم عراق و سرنگونی آن مناسب دید و به فکر بسیج هرچه گسترده جنگی و یورش همه جانبه به خاک عراق برای پیروزی نهایی بر رژیم حاکم بر آن کشور افتاد و در گام اول نیز, کشاندن دانش آموزان و نوجوانان به جبهه جنگ مدّنظر قرارداد که جذب آنها در آن روزها آسان تر و کم هزینه تر بود.
 فتوای خمینی
 روزنامه جمهوری اسلامی, 9آبان61 ـ سؤال از خمینی: «در شرایط حاضر رضایت والدین برای رفتن به جبهه لازم است یا خیر؟
جواب خمینی: «تا موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه والدین شرط نیست... در حال حاضر تمام افرادی که قدرت دارند به جبهه بروند باید به مقامات مسئول مراجعه نمایند و چنان چه تشخیص دادند که جبهه به آنها نیاز دارد, واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگر مقدّم است...»
روزنامه اطلاعات, 18آبان 61 ـ «در حاشیه اعزام نیرو به جبهه ها»: «فتوای اخیر امام خمینی مبنی بر در اولویت قرارداشتن جنگ در برابر سایر امور از قبیل تدریس, وظایف اداری و... اعلام آمادگی مسئولین مملکتی, نهادها, نمایندگان مجلس و اعضای کابینه (برای رفتن به جبهه) باعث می شود که رایحه حضور مستمر و فعّال مردم را در صحنه استنشاق کنیم...»
کیهان, 17 آبان 61: میرحسین موسوی, «نخست وزیر, دیروز, طی نامه یی به ریاست جمهوری و رئیس شورای عالی دفاع, آمادگی بیش از یک میلیون کارمند اداری کشور را برای اعزام به جبهه های جنگ اعلام داشت...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 25 دی 61 ـ سرمقاله: «... دشمنان انقلاب اسلامی... مایلند کاری کنند که جنگ تحمیلی به این زودیها به پایان نرسد و بهار آینده را هم پشت سر بگذارد... درست به همین دلیل است که ما باید سریعتر حرکت کنیم و به خواست خدا, مساٌله جنگ را, هرچه زودتر, فیصله دهیم, به طوری که تا بهار آینده (بهار 62) کلک صدام کنده شده باشد...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 30 دی61 ـ سرمقاله: «... اکنون خبر از توفانی می آید که اگر از راه برسد همه چیز را برهم خواهد ریخت... اگر صدام به اشاره یی سقوط کند... انقلابی رخ خواهد داد, همه چیز به هم خواهد ریخت... انقلابی در پیش است؛ انقلابی بزرگ...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 2بهمن 61 ـ طاهری, امام جمعه اصفهان: «ای رزمندگان سِلَحشور اسلام, بجنگید که صبح پیروزی نزدیک است».
روزنامه اطلاعات, 4 بهمن 61 ـ میرحسین موسوی, نخست وزیر, «ضمن ردّ هرگونه صلحی» گفت: «... جنگ با پیروزی سیاسی ـ نظامی ایران پایان خواهد یافت».
 روزنامه اطلاعات, 11 بهمن61 ـ صیاد شیرازی: «به زودی شاهد پیروزیهای بزرگی خواهیم بود».
 حملۀ آخر 
 روزنامه جمهوری اسلامی, 14بهمن 61: «آیت الله منتظری» دو روز پیش (12بهمن) خطاب به «امت همیشه در صحنه» گفت: «... ملت ایران! رهبر انقلاب... از شما انتظار دارد این حمله آخر را, به نحو احسن, انجام دهید و ان شاء الله... مواجه با شکست صدام باشد...»
 روزنامه اطلاعات, 14 بهمن61: روز 12بهمن موسوی, نخست وزیر, گفت: «... به زودی ملت نوید پیروزی بزرگ را خواهد شنید». این روزنامه در همین روز سخنان محسن رفیقدوست, وزیر سپاه پاسداران را نیز نقل کرد که: «... ما ان شاء الله در همین "ایام الله" [سالگرد انقلاب57] است که باید به ملتمان نوید پیروزی را بدهیم ... و به زودی نوید پیروزی بزرگ را خواهید شنید».
 روزنامه جمهوری اسلامی, 16بهمن61: روز گذشته رفسنجانی در نماز جمعه تهران گفت: «... منطقه خودش را برای زندگی بدون صدام آماده می کند».
عملیات «والفجر»، «آخرین عملیات»!
شب 17بهمن 1361, تهاجم گسترده رژیم ایران به منطقه فَکه در خاک عراق با نام عملیات «والفجر مقدماتی» آغاز شد. خمینی و سرکردگان رژیمش به «سرنگونی قطعی صدام» یقین داشتند و خود را برای بلعیدن کامل عراق آماده کرده بودند.
پیش از نیمروز فردای این یورش, رفسنجانی در مجلس رژیم گفت: «... بعد از انتظار طولانی مردم, دیشب, حمله سرنوشت ساز رزمندگان اسلام به دشمن بعثی عَفلقی آغاز شد... انتظار داریم که این آخرین عملیات رزمی ما باشد و سرنوشت نهایی منطقه را تعیین کند» (کیهان, 18بهمن 61).
رژیم جنگ طلب, پیش از این یورش, یورشهایی را با نامهای عملیات «رمضان» (23تیر61), عملیات «مسلم بن عقیل» (9مهر61), عملیات «محرّم» (10 آبان 61) انجام داده بود.
 هجوم گسترده نیروهای تحت امر خمینی, در همان دو سه روز اول جنگ, با شکست سختی روبرو شد و خمینی در روز 21بهمن 61, در چهارمین روز یورش, طی سخنانی گفت: «... در این نبردِ آخر گاهی می گویند هفت هزار نفر, گاهی می گویند 15 هزار, ما از ایرانیان کشتیم و ازبین بردیم. بیش از 4هزار نفر ما نفرستادیم به جبهه ها...»
ـ روزنامه اطلاعات, 25 بهمن61 ـ رفسنجانی, رئیس مجلس رژیم: «... امروز بیش از هر زمان دیگری, نیروهای مسلّح را در جبهه ها جمع کرده ایم و همچنان هم سیل داوطلبان به طرف جبهه ها سرازیر است و مقدّمات حرکتی که تا روشن شدن سرنوشت جنگ متوقف نخواهد شد, فراهم است... سیاست این است که عملیات ادامه خواهد داشت و عملیات "والفجر" آخرین عملیات ماست...».
«سربازان یکبار مصرف»!
گفته اند که در نخستین شکست این یورش حدود 5هزار تن از نیروهای رژیم کشته شدند که بخشی از آنها جوانان 12 تا 16ساله بودند که به شیوه «گوشت دم توپ», «امواج انسانی» و «سربازان یکبار مصرف», به تنور جنگ ضدمیهنی افکنده شدند.
عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
ـ کیهان, 3 اسفند 61 ـ خامنه ای, رئیس جمهور رژیم, در «روز دانش آموز شهید», به فاجعه کشتار وحشیانه دانش آموزان سراسر ایران در یورش «والفجر» اشاره کرد و گفت: «... سراسر ایران کمتر مدرسه یی است که نام و یاد شهیدی را به همراه نداشته باشد و سنگری نیست که خون پاک دانش آموزی آن را رنگین نکرده باشد».
ـ گزارش فرستاده روزنامه اطلاعات (9 اسفند 61) از «گردان شهید» که بنا بر تاکتیک «امواج انسانی», «ماٌموریت ویژه» آن کشته شدن «99درصد از پِرسُنل آن» بود: «... در منطقه رشیدیه و در جمع افراد گردان 300نفره شهدا هستیم؛ گردانی که با در پیش داشتن ”ماْموریت ویژه“, می رود تا بر روند پیروزیهای رزمندگان اسلام در عملیات ” والفجر“, ستاره درخشانی بنشاند... گردانی که تمام پرسنل آن را افراد پیر و جوان و نوجوان بسیجی («سربازان یکبار مصرف»!) تشکیل داده اند و از همه مهمتر این که پرسنل این گردان با شرکت داوطلبانه خود در اجرای ماٌموریت ویژه آماده اند تا در چند روز آینده مجری یکی از حساس ترین برنامه های عملیاتی ”والفجر“ (= گذر از روی مین) باشند, به طوری که با اجرای این ماٌموریت, بسیاری از پرسنل این گردان, به قرارگاه خود باز نخواهند گشت. به عبارت ساده تر, اجرای ”ماٌموریت ویژه“ این گردان, مشروط است با شهادت 99 درصد از پرسنل آن...»
ـ روزنامه اطلاعات, 11 اردیبهشت 62, در گزارش «طریق القُدس الی بیت المقدس», صحنه های جگرخراش «ماٌموریت ویژه» دانشآموزان و جوانان «گردان شهدا» را در واپسین لحظات پرپرشدنشان را چنین تصویر می کند: «... بچه ها داوطلب می شدند: 15ساله... 16ساله... 14ساله... شاد و شیرین و ذکرگویان... سحرگاه و صحرای مین و آنها مثل غنچه های بامدادی چمن, که در دَمدمه های صبح, آماده بازشدن اند و پرپرشدن و پرگشودن, از روی مین ها می گذشتند و چشمها دیگر نمی دید و گوشها دیگر نمی شنید و لحظاتی بعد, گردوغبار, که فرو می نشست, هیچ نبود!... جز تکه های گوشت و استخوان در گوشه و کنار صحرا, هر تکه یی بر سنگی چسبیده... بدنهای خردسال بچه ها, تکه تکه, ریزه ریزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشیده... حالا, گاه بچه ها پیش از عبور و پای گذاشتن بر مین, پتو بر خویش می پیچند و می غلتند تا تکه ها و پاره ها... چندان پراکنده نشوند که نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد...»
 عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
ـ روزنامه کیهان 10 اسفند61: در دبیرستان موسوی, دانش آموزان درس «شهادت» می آموزند.
ـ روزنامه اطلاعات, 12 اسفند61: «40 شقایق شکفته خونین» (دبیرستان موسوی تهران).
ـ «هنگام شروع عملیات محرّم (10 آبان 61), بنا به فرمان امام امت درمورد ضرورت رفتن به جبهه ها, دانش آموزان دبیرستان موسوی, یکباره می خواستند مدرسه را رها کنند و به جبهه بروند»
ـ «جمهوری اسلامی, 22 اسفند61 ـ «مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان درباره بسیج دانش آموزان این استان گفت: «... تا آخر دیماه [61] هزاران نفر از کادر فرهنگیان و دانش آموزان به جبهه های جنگ اعزام شده که از این تعداد, بیش از 1595 نفر از آنان کشته شده اند که 1457 نفر دانش آموز و 138نفر کادر فرهنگی بوده اند و همچنین تعداد 1087 نفر در این راه شهید زنده (= معلول) شده اند که 1020 نفر آنان از دانش آموزان مجروح و 67 نفر از آموزگاران می باشند».
ـ روزنامه اطلاعات, 16 فروردین 62: «حماسه 36 رزمنده شهید از دبیرستان سلمان فارسی تهران».
ـ روزنامه اطلاعات, 8 اردیبهشت 62: «از این سنگر (دبیرستان دکتر شریعتی کرج) 45 راهی خداجو, رَخت سرخ شهادت پوشیدند».
ـ رادیو رژیم, 12 اردیبهشت 62: علی اکبر پرورش, وزیر آموزش و پرورش, در نماز جمعه تهران گفت:«... در جبهه های جنگ بسیاری از این عزیزانی که مشغول رزم هستند, دانش آموزان هستند و معلّمین...»
مهدى کروبى، یکى از کاندیداهاى ریاست جمهورى رژیم هم در مناظره تلویزیونی با احمدی نژاد، پیش از انتخابات 22خرداد88، با افتخار از روضه خوانیهایی مهیّج آخوندها برای کشاندن نوجوانان به جبهه های جنگ ضدمیهنی و کشته شدن 36 هزارتن از دانش آموزان سخن به میان آورد: «...ما وقتى جنگ شد و حمله به ما شروع شد، ما چگونه با مردم حرف زدیم تا از همین آموزش و پرورش 36هزار بچه برند شهید بشن غیر از مجروحش».
 به گزارش «ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع جمهوری اسلامی ایران»، آمار کشته های «حملات رژیم عراق به مناطق مسکونی ایران تا پایان اسفند 1362», «4967ـ چهار هزار و نهصد و شصت و هفت» تن بوده است («جنگ تحمیلی ـ دفاع در برابر تجاوز», فروردین 1363, تهران, ص27).
اما تلفات انسانی ادامه جنگ در همان یک سال و نیم بعد از این تاریخ، صدها برابرشد. زمانی, نماینده مجلس رژیم, در جلسه 30آبان 1364 مجلس, دراین باره گفت: «ما برای استقرار و بقای جمهوری اسلامی, 700هزار شهید, اسیر, مفقود و معلول داده ایم».
 این جنگ خانمانسوز برای مردم ایران چه سودی دربرداشت که بتوان به پشتوانه آن بر سیاست ادامه اش پای فشرد؟
در آن روزگاری که گردانندگان رژیم و در رأس آنها، خمینی، مدام بر طبل جنگ می کوفتند و نعره های جنگ طلبانه آنها گوش فلک را پرکرده بود، مسئول شورای ملی مقاومت ایران برای خاتمه دادن به ادامه نامشروع آن دست به کاری زد که ممکن بود در شعله آن کل مقاومت ایران یکباره بسوزد و نابود شود (دیدار با طارق عزیز، نایب نخست وزیر عراق و امضای بیانیه مشترک برای خاتمه دادن به جنگ خانمانسوز در 19دیماه 1361).
سیاست صلح طلبانه شورای ملی مقاومت از آن پس نیز تا پایان این جنگ خانمان سوز ادامه یافت و امروز نیز «شورا»، با افتخار از این سیاست روشن و افتخاربرانگیزش دفاع می کند. اما سرکردگان رژیم و دست پروردگانشان، که جنگ را پس از فتح خرمشهر تا 6سال دیگر ادامه دادند و خسارات و تلفات و لطمات جبران ناپذیری به بارآوردند، هرگز حاضر نشده اند، به آمر یا عامل بودنشان در ادامه نامشروع جنگ پس از فتح خرمشهر اعتراف کنند و همواره سعی می کنند ننگ ادامه آن را، از دامن خمینی و خود بشویند و او و خود را مخالف ادامه آن پس از فتح خرمشهر معرفی کنند. بی جهت نبود که پاسدار شَمخانی, وزیر دفاع پیشین, در مصاحبه با تلویزیون رژیم گفته بود: «برخلاف ادّعای فعلی احزاب سیاسی, هیچ کس غیر از منافقین (=مجاهدین) در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر اطلاعیه یی داده باشند که جنگ خاتمه پیداکند. من بعد از جنگ کسی را فرستادم سراغ یکی از رهبران نهضت آزادی که آقا سند بیاورند و ثابت کنند، نتوانستند... هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیت المقدس، که منجر به آزادسازی خرمشهر باشد, گروهی سیاسی خواهان این باشد که امروز ادّعا می کنند» (تلویزیون رژیم, 5مهر1384).
شورای ملی مقاومت ایران از فردای فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، پرچم صلح طلبی را برافراشت و تا پایان این جنگ خانمان برانداز لحظه یی آن را بر زمین نگذاشت و اکنون نیز با افتخار از این سیاست مردمی و افتخاربرانگیز دفاع می کند. آیا سرگردگان جنگ افروز رژیم و همدستان رنگارنگشان هم حاضرند از سیاست جنگ طلبانه آن روزشان دفاع کنند؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ مرداد ۱, یکشنبه

ما را بس


همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی‌ به گُــل ارزنی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گرچه دانم که میسّر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس
اگر از دیده کــــــــوته نظران افتادیم
نیست غــــم ، صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان 
قدسی از گفته ی شیوا اثری ما را بس 



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ تیر ۳۰, جمعه

آذربایجان





آذربایجانلی یام آذر اوغلویام
قوچ کوراوغلوم وار ستارخانلی یام
میداندا اصلان تک دوشی قانلی یام
بابک کی مین آتالارئم وار منیم

...
باقرخان سالارئم خیابانلی یام
امیرخیز اوشاغی آل بایراقلی یام
ناموسلویام غیرتلیم شأنلی یام
زینب پاشا آنالارئم وارمنیم
...
قوجا سهندیم وار ساولان لی یام
راستا کوچه لیم ایگید ناملی یام
نامرد میدانیندا بول قهرمانلی یام
پروین کیمین باجی لاریم وارمنیم
( آذربایجانلی یام آذراوغلویام )
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آتش ایچینده




اودا چکه رم باش سیز بدنی.
باش سیز یاشامانئن نه دءیری وار؟
شرفله یانارام آتش ایچینده .
شرف سیز یاشامئن نه دء یری وار.

یارادان یارادئب شرفله سنی
یانمی یان جانلارین نه دءیری وار.
سن سن اول گینان بسلمه تنی
چک گینن آتشی یاندئر سن جانی

بیر جان کی جانان اوچون یانمییا
اوتدان یارانمئشام آتش اوغلویام.
بوزلاری چکه رم آتشه والله.
مین ایل یاشاسا نه دءیری وار..
علی امانی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ خرداد ۲۷, شنبه

لنین

به گفته لنین،برای خلقی به بند کشیده توسط دیکتاتوری،در سخت ترین شرایط،در نقاطی از تاریخ که افق پیروزی، سیاه و کبود است، در دورانی که شرایط، در چنبره نیروهای تباهیست و حتی باریکه ای از نور، بر جاده پیروزی نمی تابد،رمز پیروزی و آزادی، داشتن سازمانی و تشکیلاتی پیشتاز و پولادین است، که با پرداخت قیمت و ایستادگی، ابرهای تیره را بشکافد و تابش نور آزادی را،محقق کند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

نامه عبدالله مومنی



“بسمه تعالی”
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما
خدا دوست ندارد کسی عیب خلق خدا را به بلندی صدا کند مگر آنکه ستمی به او رسیده باشد وبخواهد از دست ظالم فریاد و دادخواهی کند و زشتی عمل ظالم را فاش گوید. (سوره نساء آیه ۱۴۸)
جناب آیت الله خامنه ای
مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران
در یکی از روزهای بازداشت در زندان اوین فرصتی دست داد تا سخنان شما را از تلویزیون در ضرورت ضدیت با ظلم و رعایت انصاف و عدالت بشنوم (۲/۴/۸۹) و همان روز بود که تصمیم گرفتم تا این نامه را خطاب به شما بنویسم از آن رو که شاید اخبار این بازداشتگاهها به شما نرسد و ندانید که غیر از کهریزک در بازداشتگاه اوین نیز یک زندانی نه تنها از حداقل حقوق برخوردار نیست بلکه شدیدترین فشارهای روحی و جسمی نیز با هدف ترور شخصیتی و اقرار اجباری بر او وارد می شود. همچنین از آنجا که شنیدم در همان ایام که من و امثال من تحت سخت ترین شکنجه ها جهت اعتراف به جرایم ناکرده بودیم، حضرتعالی در خطبه های نماز عید سعید فطر، اظهار داشته اید که “متهم هر چه درباره خود بگوید در دادگاه، این حجت است” قصد کردم طی این نامه شکنجه ها و رفتارهای غیرقانونی، غیرشرعی رفته بر خودم را شرح دهم تا به این پرسش پاسخ جدی داده شود که آیا اعترافاتی که از طریق چنین شیوه های غیرانسانی و غیراخلاقی اخذ می شود نیز از نظر شما معتبر است یا خیر؟ بدین ترتیب و به امید تشکیل کمیته ای حقیقت یاب جهت بررسی آنچه در طول دوران بازداشت، بازجویی و دادگاه بر من به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی در دوران حکومت شما گذشته است را بازگو می کنم. گرچه امیدوارم بازگویی آنچه بر من رفته است، به جای تحقیق در خصوص واقعیت ماجرا و اجرای عدالت، به افزون شدن فشارها و تلخ تر شدن ایام زندان نیانجامد.
مقام رهبری
امروز که به عنوان یک منتقد نظام جمهوری اسلامی در زندان اوین بسر می برم، بی مناسبت نمی دانم که در چند سطر مواضع سیاسی خود را طی یک دهه گذشته بیان نمایم. اینجانب در سال ۱۳۷۵ وارد دانشگاه شدم و در همان سال ابتدایی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان و متعاقب آن دفتر تحکیم وحدت درآمدم و تا سال ۱۳۸۴ که مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی(ره)اخذ نمودم به عنوان عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت،فعالیت کرده و از سال ۱۳۸۴ تا به امروز به عنوان عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت) و سخنگوی آن مجموعه قانونی، در جهت پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر، به فعالیت پرداخته ام. در دوران حضور در جریان دانشجویی، دغدغه اصلی من و همفکرانم تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت و احزاب و جریانات سیاسی و نقد حاکمیت در جهت همراهی با ملت ایران بوده است. من و دوستانم در مجموعه دفتر تحکیم وحدت معتقد بودیم که جنبش دانشجویی رسالت بستر سازی برای طرح مطالبات آزادی خواهانه و تاریخی مردم و دفاع از حقوق شهروندان ، فارغ از هرگونه گرایش و سلیقه آنان را بر عهده دارد و هم از این رو معتقد بودیم و هستیم که جریان دانشجویی به جای مجیز گویی قدرت و اصحاب آن، می بایست به نقد هرگونه ویژه خواری و امتیاز طلبی برای هر قشر و یا طبقه خاصی پرداخته، از حقوق احاد ملت از جمله زنان، اقلیت های مذهبی و قومیت ها دفاع نماید. از این رو در طول یک دهه گذشته همواره مغضوب قدرت و نهادهای امنیتی بوده و به همین دلیل، چندین بار طعم زندان و انفردای را چشیده ام، به گونه ی که با احتساب دوره ی اخیر، قریب به ۲۰۰ روز سلول انفرادی را تجربه کرده ام. اگر چه زندان های قبلی نیز عاری از فشار و شکنجه نبوده است اما از این رو که دوره ی اخیر، تجربه ی متفاوت را به نمایش گذاشت و آگاهی افکار عمومی و مسولان امر از جنایات رخ داده داده امری بیش از پیش ضروری است بدان می پردازم
مقام رهبری
هتاکی و فحاشی، ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده می شد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولان شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم می گفتم که از شما به قاضی شکایت می کنم، با فحش های رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می شدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم می خواندند که “نظام ترک برداشته” با این وعده مواجه بودم که “شماها اعدام خواهید شد”. انتظار تحقق این وعده تا مدتها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می کردند مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می داد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از “حق هواخوری” برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم.
بگذریم و بگذارید به شرح روزهای ابتدای بازداشت خود برگردم: پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی”.
از بند ۲۰۹ نیز که پس از دو روز مرا به بند ۲۴۰ منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد ۶۰/۱ در ۲۰/۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد.
تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم.
گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر روی انگشتان دست اش شدم.
بازجویان حتی از فریاد و ناله های من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده می کردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجه های من را به گوش سایر زندانیان می رسانده اند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند.
بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است”.
در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.
جناب آیت الله خامنه ای
از همان ابتدای بازجویی من را وادار به تک نویسی علیه دوستان و نزدیکان کرده و وقتی مقاومت کردم علاوه بر ضرب و شتم و سیلی های پیاپی با این پاسخ بازجو مواجه شدم که “باید تک نویسی کنی تا شخصیت کذایی ات خورد شود”. شاید از همین رو و برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو می شدم که ” فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است”.
تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم ۲۴۰ را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.
آنان نه تنها برای ما، که برای مسئولان سابق و فعلی کشور نیز هیچ حرمتی قائل نبودند و بارها شاهد بودم که با فحاشی و الفاظ زشت و زننده از شخصیت هایی همچون حجت الاسلام سید حسن خمینی( به عنوان لپ گلی، بچه مزلف، و از نظر اخلاقی مساله دار و…)، آیت الله هاشمی رفسنجانی(فاسد و…)، میرحسین موسوی(دجال و…)، حجه الاسلام مهدی کروبی(فاسد مالی و اخلاقی و…)، حجت الاسلام سید محمد خاتمی( فاسد اخلاقی و با نام بردن از برخی زنان مسلمان ومتدین مدعی رابطه ایشان با آن زنان بودند) ، آیت الله موسوی خوئینی ها ( مفسد و… ) یاد می کردند. در حالی که حتی برخی از این افراد را در طول زندگی خود ندیده بودم، و می خواستند که سخنانی علیه آنها در دادگاه به زبان آورم. در خصوص آقایان کروبی و عبدالله نوری می خواستند واژه های سخیفی و ناشایستی علیه آنان در دادگاه به زبان آورم. در مورد آیت الله موسوی خوینی می گفتند که شما باید از ایشان در دادگاه اسم بیاورید و بگوید ایشان در به اصطلاح فتنه، نقش اصلی و محوری را داشته و صحنه گردان و طراح اصلی فتنه بوده است در حالیکه تاکنون هیچ گاه ایشان را ندیده ام. در این رابطه گفتنی است که در مودبانه ترین حالت ذکر نام این شخصیت ها، فی المثل جناب آقای هاشمی را همیشه “اکبر شاه” خطاب کرده و می گفتند که همه اینها را به زندان می آوریم. گویی اراده بازجو بالاتر از دستگاه قضایی و هر قانونی است چرا که حتی بازجویان مدعی بودند که احکام قضایی را نیز آنان صادر می کنند. شاید ذکر این نکته ضروری باشد که قاضی پرونده من(قاضی صلواتی) مطرح می کرد که اگر بازجویان از تو راضی باشند، شما را آزاد می کنم؛ که این خود موید میزان استقلال مقام قضا از ضابطین خود است.
به فشار برای اعتراف اخلاقی علیه خود اشاره کردم و اکنون برای آنکه سخنم را دقیق تر کرده باشم، شرح تنها یکی از جلسات بازجویی خود در یک سلول، درخصوص مسائل اخلاقی را بازگو می کنم باشد که این نمونه کثیف اعمال شده در حق من با معیارهای اخلاق و عدل و انصاف و رفتار و سیره علوی و نبوی سنجیده و تطبیق داده شود: باری دریک سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد مسائل اخلاقی، گفتند “همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن”. آنها به دروغ خبر از مسایل اخلاقی برخی از زندانیان و مسئولان سابق نظام می دانند و ادعا می کردند که از فلان فعال سیاسی اعترافاتی در مورد روابط نامشروع اش گرفته ایم. بصورت مداوم مسائل مربوط به پرونده دیگران که یا با زور و فشار و شکنجه از آنان اخذ شده بود و یا اساسا کذب محض و دروغ بود را به هدف تخریب چهره ی آنان مطرح می کردندکه البته بعدها متوجه شدم که این حربه و شیوه کثیف بیت الغزل بازجویی از زندانیان سیاسی پس از انتخابات به ویژه چهره های سرشناس بوده است.( بطور مثال در خصوص یکی از چهره های برجسته و متدین اصلاحات، بارها مسائلی در خصوص ارتباط ایشان با زنان شوهر دار را مطرح می کردند)
در آن شرایط، که اصرار به اعتراف به داشتن رابطه ی نامشروع با دیگران ، جهت به اصطلاح خلاص کردن و پاک شدن من وجود داشت. هر چه قسم خوردم که به زنم پایبند بوده ام و گفتم که به رئیس تیم تان هم گفته ام طرح این مسائل هیچ مشکلی را حل نمی کند و وارد این اتهامات ناروا نشوید و بس کنید. پاسخ می دادند که ما می خواهیم تو اعتراف کنی تا نشانه صداقت و همکاری ات باشد و اگر روی کاغذ بنویسی و اعتراف کنی در حکمت تخفیف داده می شود و در غیر اینصورت برخوردها تندتر خواهد شد. آنها همچنین می گفتند که البته اعتراف تو به ما کمکی نمی کند چون ما همه چیز را می دانیم و این اعتراف فقط کمکی به خودت است. گفتند که می رویم و برمی گردیم و در این فاصله با فکر و حوصله و درنظر گرفتن عواقب، آنچه لازم است را روی کاغذ بنویس. به آنها گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر صورتم فرود آمد پس از این مجادله بازجویان از سلول بیرون رفتند و من با خدای خود عهد کردم که در مقابل آنها کوتاه نیایم و هیچ چیز خلاف واقعی را نپذیرم و بر کاغذ نوشتم که “من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته ام”.
در فضای دلهره و انتظار، مدت مدیدی را منتظر ماندم تا بازجویان برگردند. پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشته ای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلا هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند “به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی”.
این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می گفتند که “باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای” و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که “در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام”. بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در …. استعمال می کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود. در شرح این واقعیت تاسف آوری که حکایت از فروپاشی نظام اخلاقی در میان ماموران منتسب به یک حکومت دینی دارد و یادآوری آن نیز برایم عذاب آور است به همین مقدار بسنده می کنم تا روشن شود که یک زندانی سیاسی محبوس در اوین برای اعتراف به ناکرده های خود تحت چه فشارهایی قرار می گیرد. و این پرسش را در برابر شما مطرح کنم که آیا وجود این برخوردها بدین مفهوم نیست که حکمرانان و حاکمان فعلی نظام جمهوری اسلامی در آزمایش عدالت اخلاق و انسانیت مردود شده اند؟ گرچه این وقایع بی سابقه نبوده و حتی افکار عمومی نیز با انتشار جریان بازجویی از همسر سعید امامی در سالها پیش بدان پی برده بوده اند اما جریان بازجویی ها از زندانیان سیاسی در سال ۸۸ نشان داد که آن واقعه یک تخلف موردی نبوده و اراده ای برای برخورد با این بی قانونی ها در کشور وجود ندارد. آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.
مقام رهبری
برای آنکه از ذهنیت تیم بازجویی و فضای حاکم بر آن بیشتر اطلاع داشته باشید نیز سخنی را نقل می کنم که یکبار بازجو در جلسه بازجویی به من گفت و با زبانی آکنده از نفرت و خشم فریاد زد “حاضر بودم گردن هاشم آقاجری را بعد از سخنرانی همدان از پشت با دست های خودم می بریدم و حتی اگر پس از آن هفت بار اعدام می شدم راضی بودم، اما به خاطر مصلحت نظام و برای آنکه به پای نظام نوشته نشود این کار را نکردم و در مورد امثال تو نیز همینطور است.” آن بازجو می گفت که در قنوت نماز به جانب خدا استغفار می کند که نتوانسته است حکم او را اجرا کند و امثال ما را به خیال خود، به جهنم بفرستد.
البته به باور من این سخنان بازجویان ادعایی بی پایه بود چرا که آنان در واقع به هیچ ایدئولوژی اعتقاد نداشته و حتی به قرائتی غیر رحمانی و خشونت آمیز از دین نیز پایبند نیستند و تنها حضور در قدرت و بهره مندی از منافع آن و همچنین کینه و نفرت نهادینه شده در آنان است که انگیزه این افراد در ماموریت های غیرانسانی شان را تشکیل می دهد.
رهبر جمهوری اسلامی
دروغ همچنان که در فضای جامعه رواج پیدا کرده و ابزار حکمرانی گشته است در داخل زندان نیز ابزار کارآمد بازجویان است. مبنای حرکت بازجویان در تمامی مراحل بازجویی “دروغ و فریب” است به طور نمونه آنها در مورد وضعیت سیاسی کشور اخبار و تحلیل های کذب به زندانیان داده و سعی در تخریب روحیه آنان داشتند به طور نمونه پس از راهپیمایی روز قدس به سراغ ما آمده و می گفتند که “۵۰ نفر در در این روز به خیابان ها آمده و مردم آقای خاتمی را کتک زده و ما وی را نجات داده ایم”. و یا می گفتند که “خشم مردم از موسوی چنان است که یک گردان محافظ برای حفاظت از جان وی گذاشتیم که مردم او را نکشند”. در دادگاهمن ، عنوان شد که طی سفری به آلمان، آموزش انقلاب مخملین دیده ام ، در حالی که پاسپورت من سالهاست توسط وزارت اطلاعات توقیف شده و اساسا تاکنون هیچ گونه سفری به اروپا و کشورهای غربی نداشته ام. بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید. البته تفاوتی را در نظر نمی گرفتند و آن این بود که در قیامت اعضا و جوارح انسان علیه او به سخن در می آیند اما در سلول انفرادی و تحت بازجویی و فشار جسمی و روحی، زندانی مجبور به اعتراف دروغ علیه خود نیز می شود بلکه از دستان بازجو و مشت های آهنین آنها رهایی یابد. برای بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر کبری باشد.
آری چنین است رفتارهایی که در چارچوب حکومت ولایی و باتوجیه حفظ نظام با منتقدان و مخالفان انجام می شود و این موید این گزاره است که نظام مبتنی بر چنین قرائتی از حکومت دینی تحمل هیچ نوع مخالفت و اعتراض قانونی را هم ندارد. در حالی که اساس حکومت پیامبر به عنوان نمونه کامل یک حکومت دینی بر مدارا و مهربانی با مردم استوار بود همچنانکه در قرآن کریم می خوانیم:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ. به برکت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، قاطع باش! و بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. (آیه ۱۵۹ سوره آل عمران )
جناب آیت الله خامنه ای
اما آنچنانکه توضیح دادم، بسیار تحت فشار قرار گرفتم تا در دادگاه علیه خود، دوستان و مجموعه سیاسی که با آنها همکاری می کردم و بیشتر از همه، علیه جناب آقای مهدی کروبی که در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده بودم اعتراف کنم و می گفتند “باید اعتراف کنی تا حُر شوی و پس از آن برای اسلام شمشیر بزنی”.
در ادامه چنین فشارهایی و پس از۸۶ روز انفرادی و بعد از ۵۰ روز بی خبری مطلق، عدم دسترسی به تلفن و ملاقات با خانواده (که منجر به طرح این پرسش در رسانه ها شده بود که آیا عبدالله مومنی زنده است؟) پس ازانجام تمرین زیر نظر بازجویان برای اعتراف علیه خود روانه دادگاه شدم. درحالیکه نه اجازه داشتم وکیلی برای خود اختیار کنم و نه البته علاقه ای داشتم حتی با اختیار کردن وکیل – وکیل تسخیری و مورد تایید و هماهنگ با بازجویان- به دادگاهی مشروعیت بخشم که دفاعیه متهمش پیش از محاکمه به او دیکته شده است. بازجویان به دروغ به من گفته بودند که قبل از مهرماه (۱۳۸۸) بدون حکم از زندان آزاد می شوی و کافیست در دادگاه متن مورد نظر را بخوانی تا از بند رهایی یابی. من اما بدنبال آن نبودم که با اعتراف در دادگاه علیه خود، از زندان رهایی یابم بلکه تنها به دنبال آن بودم که از فشار روحی و جسمی شبانه روزی بازجوها و مشت آهنین آنها خلاصی پیدا کنم، تا لااقل هر روز با فحش های رکیک و ناموسی خطاب به خود و خانواده ام مواجه نشوم، تا برای پذیرش یک اعتراف دروغ سرم را داخل چاه توالت فرو نکنند، تا از ضرب و شتم های پیاپی و سیلی و مشت بازجو خلاصی یابم، تا تهدید مداوم به اعدام و اعمال روش های کثیف در بازجویی تمام شود، تا مگر داستان کثیف اعتراف کردن به انحرافات اخلاقی نداشته، پایان یابد. به این ترتیب بود که با دفاعیه ای که برایم آماده شده بود به دادگاه رفتم. در دادگاه تلاش کردم متن دفاعیه را به گونه ای بخوانم که مشخص باشد انشایی دیکته شده را از رو می خوانم. باید علیه خود اعتراف می کردم و متنی دیکته شده را که به مثابه کیفرخواست علیه خود بود به عنوان دفاعیه می خواندم، بدون آنکه اعتقادی به آن داشته باشم. باور کنید تردیدی وجود ندارد که حتی یک گناهکار نیز علاقه ای به اعتراف در دادگاه در برابر عموم ندارد.
اما تجربه زندان اوین و بازجویی های پرحاشیه ماموران وزارت اطلاعات، فرد را به آنجا می کشاند که حتی علیه خود به دروغ در دادگاه اعتراف کند و جالب این است که این اعترافات دروغ مبنای رای و حکم قاضی نیز قرار می گیرد. اگرچه من بارها در دوران بازجویی و بازداشت با فحاشی بازجوها خطاب به قاضی و دادستان نیز مواجه شدم؛ گویی که از نگاه آنها قاضی و دادستان در روند صدور حکم هیچ تاثیر و نظری ندارند و این آنها هستند که برای دستگاه قضایی کشور و کل نظام تصمیم می گیرند. در مورد عدم استقلال دستگاه قضا و مقامات قضایی نیز تنها به اولین جلسه ملاقات با دادستان جدید تهران یعنی آقای دولت آبادی اشاره می کنم. گرچه اوج فشار و شکنجه ها علیه من در دوره دادستان سابق تهران بود و ملاقات من با آقای جعفری دولت آبادی نیز پس از ۵ ماه بازداشت و برگزاری دادگاه صورت می گرفت و طبعا انتظار چندانی نداشتم اما بازجوی مربوطه پیش از انجام این ملاقات موکدا به من گفت که نیاز نیست چیزی از آنچه بر من رفته است به دادستان بگویم و تصریح داشت که “دادستان هیچ کاره است و همه کاره من هستم” بازجو به من گفت که در ملاقات با دادستان بگو “وکیل نمی خواهم” و در نهایت این ملاقات نیز در حضور بازجویی که تجربه شکنجه های چند ماهه او بیش از هر چیزی برایم ملموس و باورپذیر بود انجام پذیرفت و بدیهی است که در این شرایط سخنی برای گفتن با مقام قضایی باقی نمی ماند.
مقام رهبری
باید توجه داشت که آیا قدرت نمایی نهادهای امنیتی در برابر مردم و جایگاه بالادستی آنها در تصمیم گیری های مربوط به روند سرکوب و مهار و کنترل تحولات سیاسی اجتماعی نشان از کاهش مشروعیت حاکمیت نداشته و وابستگی حکومت به قدرت سرکوب را به ذهن متبادر نمی کند؟ و آیا این باور هنوز در ذهن حاکمان ما ایجاد نشده که راه حل استفاده از زور برای ادامه حکومت منسوخ شده است؟ و آیا اینان همچنان پاسخ مناسب برای اعتراض، مخالفت و حق خواهی را سرکوب می دانند؟
بیش از چهارصد روز از بازداشت من می گذرد و اندکی پیش از عید نوروز نیز که با وثیقه ای سنگین از زندان آزاد شده و به مرخصی کوتاهی آمدم، به دلیل نپذیرفتن اراده تیم بازجویی به ادامه اعتراف علیه خود و دیگران در خارج از زندان، به حبس بازگشتم. به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.
جرم ما این بوده و هست که برای بهبود شرایط کشور اصلاحات و دموکراسی را مناسب ترین روش می دانیم و می خواستیم قدرت نامحدود نهادهای بازدارنده دموکراسی را محدود کنیم. پرسش من این است که آیا حمایت از خواست ملت ایران برای دستیابی به دموکراسی کیفری برابر با تحمیل رفتارهای غیرانسانی و ظالمانه دارد؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که بپذیریم بیان و باور هیچ فرد و یا جریانی نباید موضوع محاکمه قرار گیرد؟
و آیا انتظار اینکه در صورت ثبوت شکنجه، شکنجه گر محاکمه شود انتظار گزافی است؟ اگر به دنبال دفع عملی ظالم و رفع ظلم هستیم محاکمه شکنجه گران است که می تواند به تشویق راه های موثر و عملی برای اجرای عدالت بیانجامد و این کاستن از ظلم و استبداد است که می تواند زمینه ساز اجرای عدالت و قانون گردد.
در نهایت نمی دانم که این ظلم ها و شکنجه ها بر من و خانواده ام که گوشه هایی از آن روایت شد، با چه منطق و به چه قصدی انجام شده است و پاسخی نیز برای این پرسش نمی خواهم چرا که “صلاح مملکت خویش خسروان دانند”. اما آنچه می دانم این است که چنین رفتارهایی نه با عدالت و انصاف سازگار و نه با هیچ قانون وشرعی قابل توجیه است. امید که تشکیل یک کمیته حقیقت یاب، ما را از این ظلم های آشکار برهاند و لختی به سوی عدالت بکشاند.
وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ.
و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت؛ و یارى نمى‏شوید! (قرآن کریم آیه ۱۱۳ سوره هود)
والسلام
عبدالله مومنی
مرداد ماه ۱۳۸۹
زندان اوین

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ خرداد ۳, چهارشنبه

آزادی خرمشهر علی معسومی

فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
خرمشهر در سوم خرداد 1361 فتح شد و نیروهای نظامی عراقی به پشت مرزهای بین المللی عقب نشستند.
عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
از فردای فتح خرمشهر شورای ملی مقاومت ایران تلاش گسترده یی را برای فراهم کردن صلح پایدار بین دو کشور ایران و عراق آغازکرد. این تلاشها در شرایطی صورت میگرفت که طرف عراقی برای برقراری صلحی عادلانه, از طریق مذاکرات مستقیم, کاملاً, انعطاف نشان می داد و مراجع بین المللی نیز برای پایان دادن به این جنگ خانمانسوز در تلاش بودند. 
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی نیروهای عراقی به پشت مرزهای بین المللی و آمادگی آن کشور برای برقراری صلحی پایدار, آن را از حالت «تحمیلی» و «دفاع مقدس» به درآورد. از آن پس, دم زدن از «دفاع مقدس» بی معنی بود چرا که لازمه ادامۀ جنگ, ورود به خاک عراق بود و این «تجاوز» در شرایطی که طرف عراقی خواهان صلح بود و کشورهای عربی مجاور عراق, به خصوص عربستان, حاضر به پرداخت غرامت جنگ به ایران بودند و سازمان ملل نیز دو کشور را به صلح فرامی خواند, قابل دفاع نبود. 
 میرحسین موسوی, نخست وزیر «دولت خدمتگزار» خمینی, چند هفته پس از فتح خرمشهر اعلام کرد: «... تن به صلح دادن در این شرایط, بدون این که شرایط ما تحقّق پیدا کرده باشد [سقوط رژیم عراق]...
 به معنای خفه کردن انقلاب اسلامی ما هست...» (روزنامه جمهوری اسلامی, 20 تیرماه61).
پس از خروج نیروهای عراقی از ایران در خرداد 1361, شورای امنیت سازمان ملل متّحد برای پایان دادن به جنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامه یی که هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگیر خواست که به جنگ پایان دهند. عراق قطعنامه را پذیرفت, ولی رژیم خمینی آن را ردکرد. رجایی خراسانی, نماینده رژیم در سازمان ملل, اعلام کرد: «دولت ایران هیچ گونه تعهّد و مسئولیتی درقبال این قطعنامه ندارد» (روزنامه اطلاعات, 26تیرماه61) و «با هرگونه مداخله شورای امنیت در زمینه جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تیرماه61).
چندماه بعد, مجمع عمومی ملل متّحد, در روز 22اکتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبنی بر آتش بس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا مرزهای بینالمللی اعلام کرد. این قطعنامه با 119راٌی موافق درمقابل یک راٌی مخالف (راٌی نماینده رژیم) و 15راٌی ممتنع به تصویب رسید (لوموند, 25اکتبر1982).
رژیم خمینی, به رغم خواست مردم برای پایان دادن به جنگ و تمایل بینالمللی, که خود را در همین قطعنامه مجمع عمومی نشان میداد, تأکید کرد با هرگونه راه حل سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ مخالف است. میرحسین موسوی, نخست وزیر وقت رژیم, اعلام کرد: «جوّسازیهای بینالمللی نمی تواند در اراده ملّت ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).
رژیم که همزمان با تصویب قطعنامه شورای امنیت, «عملیات رمضان» را آغاز کرده بود, باز همزمان با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متّحد, عملیات مشابهی را با عنوان «عملیات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, تهاجم دیگری را به خاک عراق, با نام «مُسلِم بن عَقیل», تدارک دید.
 پس از عقب نشینی عراق به پشت مرزهای بین المللی و تقاضای مکرر آن کشور از مجامع ذیربط بین المللی برای کشاندن رژیم ایران به پای میز مذاکره صلح, این پندار را در ذهن خمینی پدید آورد که این تلاشها نشانه ناتوانی در مقابله با حملات احتمالی ایران است. از این رو, زمان را برای ضربه زدن نهایی به رژیم عراق و سرنگونی آن مناسب دید و به فکر بسیج هرچه گسترده جنگی و یورش همه جانبه به خاک عراق برای پیروزی نهایی بر رژیم حاکم بر آن کشور افتاد و در گام اول نیز, کشاندن دانش آموزان و نوجوانان به جبهه جنگ مدّنظر قرارداد که جذب آنها در آن روزها آسان تر و کم هزینه تر بود.
 فتوای خمینی
 روزنامه جمهوری اسلامی, 9آبان61 ـ سؤال از خمینی: «در شرایط حاضر رضایت والدین برای رفتن به جبهه لازم است یا خیر؟
جواب خمینی: «تا موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه والدین شرط نیست... در حال حاضر تمام افرادی که قدرت دارند به جبهه بروند باید به مقامات مسئول مراجعه نمایند و چنان چه تشخیص دادند که جبهه به آنها نیاز دارد, واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگر مقدّم است...»
روزنامه اطلاعات, 18آبان 61 ـ «در حاشیه اعزام نیرو به جبهه ها»: «فتوای اخیر امام خمینی مبنی بر در اولویت قرارداشتن جنگ در برابر سایر امور از قبیل تدریس, وظایف اداری و... اعلام آمادگی مسئولین مملکتی, نهادها, نمایندگان مجلس و اعضای کابینه (برای رفتن به جبهه) باعث می شود که رایحه حضور مستمر و فعّال مردم را در صحنه استنشاق کنیم...»
کیهان, 17 آبان 61: میرحسین موسوی, «نخست وزیر, دیروز, طی نامه یی به ریاست جمهوری و رئیس شورای عالی دفاع, آمادگی بیش از یک میلیون کارمند اداری کشور را برای اعزام به جبهه های جنگ اعلام داشت...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 25 دی 61 ـ سرمقاله: «... دشمنان انقلاب اسلامی... مایلند کاری کنند که جنگ تحمیلی به این زودیها به پایان نرسد و بهار آینده را هم پشت سر بگذارد... درست به همین دلیل است که ما باید سریعتر حرکت کنیم و به خواست خدا, مساٌله جنگ را, هرچه زودتر, فیصله دهیم, به طوری که تا بهار آینده (بهار 62) کلک صدام کنده شده باشد...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 30 دی61 ـ سرمقاله: «... اکنون خبر از توفانی می آید که اگر از راه برسد همه چیز را برهم خواهد ریخت... اگر صدام به اشاره یی سقوط کند... انقلابی رخ خواهد داد, همه چیز به هم خواهد ریخت... انقلابی در پیش است؛ انقلابی بزرگ...»
 روزنامه جمهوری اسلامی, 2بهمن 61 ـ طاهری, امام جمعه اصفهان: «ای رزمندگان سِلَحشور اسلام, بجنگید که صبح پیروزی نزدیک است».
روزنامه اطلاعات, 4 بهمن 61 ـ میرحسین موسوی, نخست وزیر, «ضمن ردّ هرگونه صلحی» گفت: «... جنگ با پیروزی سیاسی ـ نظامی ایران پایان خواهد یافت».
 روزنامه اطلاعات, 11 بهمن61 ـ صیاد شیرازی: «به زودی شاهد پیروزیهای بزرگی خواهیم بود».
 حملۀ آخر 
 روزنامه جمهوری اسلامی, 14بهمن 61: «آیت الله منتظری» دو روز پیش (12بهمن) خطاب به «امت همیشه در صحنه» گفت: «... ملت ایران! رهبر انقلاب... از شما انتظار دارد این حمله آخر را, به نحو احسن, انجام دهید و ان شاء الله... مواجه با شکست صدام باشد...»
 روزنامه اطلاعات, 14 بهمن61: روز 12بهمن موسوی, نخست وزیر, گفت: «... به زودی ملت نوید پیروزی بزرگ را خواهد شنید». این روزنامه در همین روز سخنان محسن رفیقدوست, وزیر سپاه پاسداران را نیز نقل کرد که: «... ما ان شاء الله در همین "ایام الله" [سالگرد انقلاب57] است که باید به ملتمان نوید پیروزی را بدهیم ... و به زودی نوید پیروزی بزرگ را خواهید شنید».
 روزنامه جمهوری اسلامی, 16بهمن61: روز گذشته رفسنجانی در نماز جمعه تهران گفت: «... منطقه خودش را برای زندگی بدون صدام آماده می کند».
عملیات «والفجر»، «آخرین عملیات»!
شب 17بهمن 1361, تهاجم گسترده رژیم ایران به منطقه فَکه در خاک عراق با نام عملیات «والفجر مقدماتی» آغاز شد. خمینی و سرکردگان رژیمش به «سرنگونی قطعی صدام» یقین داشتند و خود را برای بلعیدن کامل عراق آماده کرده بودند.
پیش از نیمروز فردای این یورش, رفسنجانی در مجلس رژیم گفت: «... بعد از انتظار طولانی مردم, دیشب, حمله سرنوشت ساز رزمندگان اسلام به دشمن بعثی عَفلقی آغاز شد... انتظار داریم که این آخرین عملیات رزمی ما باشد و سرنوشت نهایی منطقه را تعیین کند» (کیهان, 18بهمن 61).
رژیم جنگ طلب, پیش از این یورش, یورشهایی را با نامهای عملیات «رمضان» (23تیر61), عملیات «مسلم بن عقیل» (9مهر61), عملیات «محرّم» (10 آبان 61) انجام داده بود.
 هجوم گسترده نیروهای تحت امر خمینی, در همان دو سه روز اول جنگ, با شکست سختی روبرو شد و خمینی در روز 21بهمن 61, در چهارمین روز یورش, طی سخنانی گفت: «... در این نبردِ آخر گاهی می گویند هفت هزار نفر, گاهی می گویند 15 هزار, ما از ایرانیان کشتیم و ازبین بردیم. بیش از 4هزار نفر ما نفرستادیم به جبهه ها...»
ـ روزنامه اطلاعات, 25 بهمن61 ـ رفسنجانی, رئیس مجلس رژیم: «... امروز بیش از هر زمان دیگری, نیروهای مسلّح را در جبهه ها جمع کرده ایم و همچنان هم سیل داوطلبان به طرف جبهه ها سرازیر است و مقدّمات حرکتی که تا روشن شدن سرنوشت جنگ متوقف نخواهد شد, فراهم است... سیاست این است که عملیات ادامه خواهد داشت و عملیات "والفجر" آخرین عملیات ماست...».
«سربازان یکبار مصرف»!
گفته اند که در نخستین شکست این یورش حدود 5هزار تن از نیروهای رژیم کشته شدند که بخشی از آنها جوانان 12 تا 16ساله بودند که به شیوه «گوشت دم توپ», «امواج انسانی» و «سربازان یکبار مصرف», به تنور جنگ ضدمیهنی افکنده شدند.
عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
ـ کیهان, 3 اسفند 61 ـ خامنه ای, رئیس جمهور رژیم, در «روز دانش آموز شهید», به فاجعه کشتار وحشیانه دانش آموزان سراسر ایران در یورش «والفجر» اشاره کرد و گفت: «... سراسر ایران کمتر مدرسه یی است که نام و یاد شهیدی را به همراه نداشته باشد و سنگری نیست که خون پاک دانش آموزی آن را رنگین نکرده باشد».
ـ گزارش فرستاده روزنامه اطلاعات (9 اسفند 61) از «گردان شهید» که بنا بر تاکتیک «امواج انسانی», «ماٌموریت ویژه» آن کشته شدن «99درصد از پِرسُنل آن» بود: «... در منطقه رشیدیه و در جمع افراد گردان 300نفره شهدا هستیم؛ گردانی که با در پیش داشتن ”ماْموریت ویژه“, می رود تا بر روند پیروزیهای رزمندگان اسلام در عملیات ” والفجر“, ستاره درخشانی بنشاند... گردانی که تمام پرسنل آن را افراد پیر و جوان و نوجوان بسیجی («سربازان یکبار مصرف»!) تشکیل داده اند و از همه مهمتر این که پرسنل این گردان با شرکت داوطلبانه خود در اجرای ماٌموریت ویژه آماده اند تا در چند روز آینده مجری یکی از حساس ترین برنامه های عملیاتی ”والفجر“ (= گذر از روی مین) باشند, به طوری که با اجرای این ماٌموریت, بسیاری از پرسنل این گردان, به قرارگاه خود باز نخواهند گشت. به عبارت ساده تر, اجرای ”ماٌموریت ویژه“ این گردان, مشروط است با شهادت 99 درصد از پرسنل آن...»
ـ روزنامه اطلاعات, 11 اردیبهشت 62, در گزارش «طریق القُدس الی بیت المقدس», صحنه های جگرخراش «ماٌموریت ویژه» دانشآموزان و جوانان «گردان شهدا» را در واپسین لحظات پرپرشدنشان را چنین تصویر می کند: «... بچه ها داوطلب می شدند: 15ساله... 16ساله... 14ساله... شاد و شیرین و ذکرگویان... سحرگاه و صحرای مین و آنها مثل غنچه های بامدادی چمن, که در دَمدمه های صبح, آماده بازشدن اند و پرپرشدن و پرگشودن, از روی مین ها می گذشتند و چشمها دیگر نمی دید و گوشها دیگر نمی شنید و لحظاتی بعد, گردوغبار, که فرو می نشست, هیچ نبود!... جز تکه های گوشت و استخوان در گوشه و کنار صحرا, هر تکه یی بر سنگی چسبیده... بدنهای خردسال بچه ها, تکه تکه, ریزه ریزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشیده... حالا, گاه بچه ها پیش از عبور و پای گذاشتن بر مین, پتو بر خویش می پیچند و می غلتند تا تکه ها و پاره ها... چندان پراکنده نشوند که نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد...»
 عبدالعلی معصومی:‌ فتح خرمشهر ـ فتوای خمینی
ـ روزنامه کیهان 10 اسفند61: در دبیرستان موسوی, دانش آموزان درس «شهادت» می آموزند.
ـ روزنامه اطلاعات, 12 اسفند61: «40 شقایق شکفته خونین» (دبیرستان موسوی تهران).
ـ «هنگام شروع عملیات محرّم (10 آبان 61), بنا به فرمان امام امت درمورد ضرورت رفتن به جبهه ها, دانش آموزان دبیرستان موسوی, یکباره می خواستند مدرسه را رها کنند و به جبهه بروند»
ـ «جمهوری اسلامی, 22 اسفند61 ـ «مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان درباره بسیج دانش آموزان این استان گفت: «... تا آخر دیماه [61] هزاران نفر از کادر فرهنگیان و دانش آموزان به جبهه های جنگ اعزام شده که از این تعداد, بیش از 1595 نفر از آنان کشته شده اند که 1457 نفر دانش آموز و 138نفر کادر فرهنگی بوده اند و همچنین تعداد 1087 نفر در این راه شهید زنده (= معلول) شده اند که 1020 نفر آنان از دانش آموزان مجروح و 67 نفر از آموزگاران می باشند».
ـ روزنامه اطلاعات, 16 فروردین 62: «حماسه 36 رزمنده شهید از دبیرستان سلمان فارسی تهران».
ـ روزنامه اطلاعات, 8 اردیبهشت 62: «از این سنگر (دبیرستان دکتر شریعتی کرج) 45 راهی خداجو, رَخت سرخ شهادت پوشیدند».
ـ رادیو رژیم, 12 اردیبهشت 62: علی اکبر پرورش, وزیر آموزش و پرورش, در نماز جمعه تهران گفت:«... در جبهه های جنگ بسیاری از این عزیزانی که مشغول رزم هستند, دانش آموزان هستند و معلّمین...»
مهدى کروبى، یکى از کاندیداهاى ریاست جمهورى رژیم هم در مناظره تلویزیونی با احمدی نژاد، پیش از انتخابات 22خرداد88، با افتخار از روضه خوانیهایی مهیّج آخوندها برای کشاندن نوجوانان به جبهه های جنگ ضدمیهنی و کشته شدن 36 هزارتن از دانش آموزان سخن به میان آورد: «...ما وقتى جنگ شد و حمله به ما شروع شد، ما چگونه با مردم حرف زدیم تا از همین آموزش و پرورش 36هزار بچه برند شهید بشن غیر از مجروحش».
 به گزارش «ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع جمهوری اسلامی ایران»، آمار کشته های «حملات رژیم عراق به مناطق مسکونی ایران تا پایان اسفند 1362», «4967ـ چهار هزار و نهصد و شصت و هفت» تن بوده است («جنگ تحمیلی ـ دفاع در برابر تجاوز», فروردین 1363, تهران, ص27). 
اما تلفات انسانی ادامه جنگ در همان یک سال و نیم بعد از این تاریخ، صدها برابرشد. زمانی, نماینده مجلس رژیم, در جلسه 30آبان 1364 مجلس, دراین باره گفت: «ما برای استقرار و بقای جمهوری اسلامی, 700هزار شهید, اسیر, مفقود و معلول داده ایم». 
 این جنگ خانمانسوز برای مردم ایران چه سودی دربرداشت که بتوان به پشتوانه آن بر سیاست ادامه اش پای فشرد؟ 
در آن روزگاری که گردانندگان رژیم و در رأس آنها، خمینی، مدام بر طبل جنگ می کوفتند و نعره های جنگ طلبانه آنها گوش فلک را پرکرده بود، مسئول شورای ملی مقاومت ایران برای خاتمه دادن به ادامه نامشروع آن دست به کاری زد که ممکن بود در شعله آن کل مقاومت ایران یکباره بسوزد و نابود شود (دیدار با طارق عزیز، نایب نخست وزیر عراق و امضای بیانیه مشترک برای خاتمه دادن به جنگ خانمانسوز در 19دیماه 1361). 
سیاست صلح طلبانه شورای ملی مقاومت از آن پس نیز تا پایان این جنگ خانمان سوز ادامه یافت و امروز نیز «شورا»، با افتخار از این سیاست روشن و افتخاربرانگیزش دفاع می کند. اما سرکردگان رژیم و دست پروردگانشان، که جنگ را پس از فتح خرمشهر تا 6سال دیگر ادامه دادند و خسارات و تلفات و لطمات جبران ناپذیری به بارآوردند، هرگز حاضر نشده اند، به آمر یا عامل بودنشان در ادامه نامشروع جنگ پس از فتح خرمشهر اعتراف کنند و همواره سعی می کنند ننگ ادامه آن را، از دامن خمینی و خود بشویند و او و خود را مخالف ادامه آن پس از فتح خرمشهر معرفی کنند. بی جهت نبود که پاسدار شَمخانی, وزیر دفاع پیشین, در مصاحبه با تلویزیون رژیم گفته بود: «برخلاف ادّعای فعلی احزاب سیاسی, هیچ کس غیر از منافقین (=مجاهدین) در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر اطلاعیه یی داده باشند که جنگ خاتمه پیداکند. من بعد از جنگ کسی را فرستادم سراغ یکی از رهبران نهضت آزادی که آقا سند بیاورند و ثابت کنند، نتوانستند... هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیت المقدس، که منجر به آزادسازی خرمشهر باشد, گروهی سیاسی خواهان این باشد که امروز ادّعا می کنند» (تلویزیون رژیم, 5مهر1384). 
شورای ملی مقاومت ایران از فردای فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، پرچم صلح طلبی را برافراشت و تا پایان این جنگ خانمان برانداز لحظه یی آن را بر زمین نگذاشت و اکنون نیز با افتخار از این سیاست مردمی و افتخاربرانگیز دفاع می کند. آیا سرگردگان جنگ افروز رژیم و همدستان رنگارنگشان هم حاضرند از سیاست جنگ طلبانه آن روزشان دفاع کنند؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

سردار شهید خلق معرفی مسعود برای کاندیدای ریاست جمهوری


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سردار شهید خلق انقلاب مال شماست


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سردار شهید خلق مجاهدین از بین رفتنی نیستند


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

روحانی شیاد دویدم نور را بگیرم !!


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مسعود کوتاه نمی آیم


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

خمینی دجال اگر یک در هزار امکان میدادم


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پدر طالقانی در مقابل دجالیت خمینی


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

نصیحت کردن یک انسان جاهل،مثل بازوی ناتوان،چکش و قلم و سنگ می ماند




بیر جاهل انسانا نصیحت ادماخ، گوجسوز بیلیه،ایسکنیه داشا چکشه بنزر. نصیحت کردن یک انسان جاهل، مثل بازوی ناتوان چکش وقلم و سنگ می ماند
............... بیر چوروک بینایا دایاک دایا ماخ، ویرانانون آلتوندا قالموشا بنزر. ستون زدن به یک خانه پوسیده، مثل کسی که در زیر آوار می ماند
................ گئچ میشدن دم ووران بیرایش گورمین، چوخدان اولموب،گئدمش انسانا بنزر دم زدن از گذشته یک کاری نکردن، مثل انسانی خیلی وقتی مرده و رفته می ماند
............ عمل سسزانسانلارعلامه ای عالم اولسادا، یوکی کتاب اولان یورگون بیر الاغا بنزر انسان بی عمل اگر علامه ای عالم هم شود، مثل الاغ خسته ای که بارش کتاب است می ماند
............ دوستم شورکت بیر یئرده بستان اکر سن، میوه ورمز اینان زحمتین هدره گئدمیشه بنزر دوستم اگر در زمین شوره زار بستان بکاری، میوه نخواهد داد،باورکن زحمتت به هدر رفته می ماند
........... ایشک گورداهوجومه گچسه اینانما اونا جرأتی واردی، آغورسا بیله قویروخ تولاسا او ولایتین اولموش یابویا بنزر اگرالاغ به گرگ حمله ور شده باورنکن از روی جرأتیست، حتی اگرعرعرکند،دم تکون دهد اومثل یابوی مرده ولایت می ماند
.......... تولکی بیر تویوخ اینن چالماینان اصلان اولامازدوستم اینانما اونا، اصلان بئله قفسده اولسا چاقال اولماز گئنده اصلانا بنزر روباه با دزدیدن یک مرغ از لونه باورش نکن او شیرشده است، شیر اگر تو قفس هم باشد شغال نیست او باز مانند خود شیرمی ماند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

در رابطه با حقوق


عرض کنم که به قبل ازانقلاب تا سال 52 قوانین کیفری ما دچار اختلالاتی فروان بود تا بلاخره در سال 52 قانون مجازات عمومی نسبتأ تمیز مصوب شد و دردستور کار قرار گرفت که تا بعد از انقلاب الازم و اجرا بود تا زمانی که صحبتی قانون مجازات اسلامی شد قانون مجازات اسلامی که تا بحال چندین بار بصورت آزمایشی مصوب شده در کمسیون اصل 85م قانون اساسی آخرینش بازهم دوباره به مدتی پنج سال درسال 92 مصوب شده و لازم الاجرا شده بازهم بصورت آزمایشی متأسفانه و بازهم از طریق اصل 85 قانون اساسی قانون که بنام مجازات اسلامی نامیده شده میخواهیم ببینیم که آیا با اهداف شعار مقدس اسلام مطابقت داره یا ندارد سیستیم های که کیفری که در دنیا وجود داشته قبلأ خوب همه سیستیم انتقامی بوده و به تدریج این در قرن بیستم هست که صحبتی اصلاح مجریم میشه وما باید نگاه کنیم سیتیم های کیفری مختلفی که در دنیا وجود داشته که در سازمان ملل متحد به نقل از حقوق تطبیقی دکتر افشار دکتر حسن افشار استاد حقوق پنج سیستیم کیفری رو سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته که به اصطلاح یکی از اون سیستیم ها سیستیم حقوقی اسلام است این بدین معنا است که سیستیم به اصطلاح حقوقی و کیفری مجازاتهای اسلامی قابلیت انطباق با شرایطی روز و زمان و مکان و موقیتی خاصشو داره والی چنین نگاه میکنیم میبینیم که سیستیم کیفری مسحیت یهودیت یا خیلی سیستیم های دیگی که در دنیا وجود داشتی اینها به رسمیت شناخته نمیشه و فقط پنج سیستیم هست به رسمیت شناخته میشه اگر این توجه ما داشته باشیم این ازش استنباط میشود که و با توجه به قرآن و سنت که قضاوت های محمد علی ابوبکر تا اندازه ی عمر و نگاهی اگر ما بکنیم میبینیم که دیدید اسلام دیدی اصلاح مجرم است اگر این رو مبنا قرار بدیم دلایل دیگی هم وجود دارد که میتوانیم بگوییم که این نظر درستی اول اینکه در سیستیمی به اصطلاح حقوقی اگر نگاه بکنیم فقها آن چنان کار کردن و خوب هم کار کردن که این سیستیم حقوقی قابلیت انطباق با حقوق مدر رو دارد فلالمثل ماده ی 959 قانون مدنی به بعد اگر ما نگاه کنیم که بعد از انقلاب مشروطه مصوب شده و سه .... گرفته شده روش کار نکردن و در سیستیم حقوقی آنقدر کار کردن که استاد ممتاز حقوق مرحوم دکترکاتوزیان میگوید که من هر وقت در مقال این فق شیعه قرار میگیرم کولاهم و به احترام برمیدارم خوب این نشاندهنده ی این که این سیستیم قابلیت انطباق با حقوق مدرنو داشته و انجام شده اما در قسمت کیفری فقها چون اعتقاد داشتند که سیستیم کیفری اسلام لازمالاجرا فقط در زمان امام معصوم هست بنابر این دست نخورده همینطور نگهش داشتن و هیچ کاری روش نکردن و در نتیجه ما نگاه میکنیم میبینیم که تا 200سال پیش 160جرم مجازاتش در همین انگلیستان که در بین کشورهای اروپایی از لحاظ مدرن شدن تقریبأ پیش تازه اون و فرانسه و اینها ما نگاه میکنیم میبینیم که 160 جرم مجازاتش اعدام این در حالیست که در هزار و چهار صد و خورده ای سال پیش اسلام مجازات هفت یا هشت جرم را اعدام قرار داده در همون زمان خودش و حتی تا قرن 20 عرض کنم سیستیم کیفری اسلام بسیار مترقی بوده و بعد از اون شاید مثلأ در این صد و خورده ای ساله اخیر هیچ کاری فقها روی سیستیم کیفری نکردن با همان اندیشه ی که این فقط در زمان امام زمان لازم الاجرا هست و میدانیم که در بین فقها فقط خمینی و ملا احمد نراقی معتقد به این بودند که نه این سیستیم لازم الاجرا است در زمان هر حاکم و بدین صورت ادامه دارد
قانون مجازات اسلام رو لازم الاجرا دونستند اما اگر ما نگاه بکنیم در همین قانون مجازات که اسلامی اگر با دقت نگاه بکنیم میبینیم که اولأ همین که این دو اکثریتی قریب به اتفاق فقها اون رو به حالت تعلیق درآوردن تا ظهور امام زمان خوب این یک تعلیق و توقف در اجرایی اون احکامه تعلیق های دیگی هم درهمین قانون مجازات اسلامی از اول انقلاب تا حالا آمده فل المثال اگر هوا خیلی سرد باشد یا هوا خیلی گرم باشد یا زن حامله یا زن که در حالت هیز...هست و یا شرایط دیگی که مثل اینکه مثلآ قانون مجازات موجب وحن اسلام بشی اینها همه به حالت تعلیق در میاد و بعضأ از بین میرود حتی در مورد اجرایی حدود که سخترین به اصطلاح مجازاتهای اسلامی در داخل خود هست ما نگاه میکنیم میبینیم که اون این شرایط حادث بشی اینها به حالت تعلیق در میاد خوب اگر این به حالت تعلیق در آمده هست سئوال اساسی این است چرا فقها به خودشون جرأت نمیدهند که همه این رو به حالت تعلیق در بیارند؟ از طرف توجه میکنیم میبینیم تقریبأ تعزیرات همان قانون مجازات عمومی زمان شاه است تقریبأ با یه مقدار تغییرات محدود خوب چطوراین رو شما از اون قانون گرفتید و اسمش گذاشتید مجازات اسلامی تحت عنوان تعزیرات ؟ خوب این تعلیق های رو که آوردید که به حالت تعلیق در میآورید مجازات رو یا مثلأ من موارد که از غرب گرفته شده در همین آخرین قانون مجازات اسلامی کم نیست چیزهای که از غرب گرفته شده مثل مجازاتهای تکمیلی و تبعی مثل تخفیف مجازات و معافیت از عفو مثل تعلیق اجرایی مجازات مثل نظام نیمه آزادی مثل نظام آزادی مشروط مثل مجازاتها و اقدامات تعمینی و تربیت اطفال و نوجوانان مثل به اصطلاح مرور زمان چطور شما اینها رو از غرب گرفتید و در قانون آوردید و اسمش گذاشتید مجازات اسلامی؟بسیار کار درستی هم کردید بسیارهم کار خوبی هست اما این کار خوب رو چرا فقط اختصاص دادید به تعزیرات ؟ اگر اینها برای بشر و جامعه اسلامی مفید است چرا فقط محدود به تعزیرات بشود؟ چرا شامل حدود و قصاص نشی؟ما که بیشتر مورد شماتت و سرزنش شده ایم بلحاظ مجازاتهای حدود و قصاصه والی در ارتباط با دیه اگر اون رو بعنوان به اصطلاح خسارت ما تلقی بکنیم قانونی میتونیم بگیم که پیش رفته ی هست خوب این قوانین رو چرا نمییایید با اعلام جهانی حقوق بشر حقوق مدرن تطبیق بدید از طرف دیگی مگر اسلام مخالفتی با علم داره ؟ مگر نمیگی (طلب العلم فریضتون علا کلل مسلمین و مسلمأ ......)دنبال علم هرجا هست برید و طلب علم را فریضه هر مسلمان دانسته حال که طلب علم فریضه بر هر مسلمان است پس چرا وقتی جامعه شناسی کیفری و روانشناسی کیفری میگویند که مجازات های حبس و مجازاتهای اعدام تجربه نشان داده علم نشان داده که نه تنها موجب از بین رفتن جرم بلکه موجب کاهشش هم نشده اگر موجب از بین رفتن جرم نشده و حتی موجب کاهش جرمهم نشده و تجربه ما بعد از انقلاب در مورد آنهمه اعدام در مورد مواد مخدریا سیاسی و یا ساییر موارد و یا حبس ها رو که زندان ها رو عرض کنم که آکنده کردین از زندانیان پس چرا عرض کنم خدمتون به هوش نمیایین چرا از علم و تجربه استفاده نمیکنیم چرا در جحت اهداف شاعر مقدس اسلام ادامه دارد
که اصلاح مجرم است گام بر نمیداریم ما از هدف شاعر مقدس اسلام کاملأ قافل شدیم چه آن که قانون مجازات اسلامی به اون چه در اینجا آمده و فقها میگن استنباط فقیه از مقرارات اسلامی ایست که ممکن است درست باشد و ممکن است درست نباشد که من اعتقاد دارم صد در صد این اظهار نظرها خلاف است و انطباق با اسلام نداره قابلیت چرا چون شاعر مقدس اسلام مغایرت داره هیچ کدام از این مجازات های حدود و قصاص سازنده نیست ازطرف دیگی در ارتباط با حدود و قصاص مثلأ خانواده ی از بین رفته یا در قصاص انسانی کشته شده و خانواده اش بی سرپرست شدند و این بی سرپرست شدن زضایعات رو به جامعه تحمیل میکنه حالا شما میایید یک خانواده دیگرکه قاتل هست او روهم به روز سیاه مینشانید و از بین میبرید
آیا تا حالا آمار گرفتید از این خانواده ها ؟ چقدر به روز سیاه نشته شدن و خانواده شون و بچه هاشون ازجاده ی اعتدال و اصلاح و درستزیستن خارج شدند برید آمار بگیرید اونهای که زندان افتادند پدراشون یا خانواده شون یا سرپرست خانواده شون ببینید چه به روز خانواده آمده این کجاش با اسلام انبطاق داره اسلام که معتقد به این است که اگر یک نفر از بین برود انگار جامعه ی از بین رفته نگاه اسلام نگاه سازنده و اصلاح گر هست نسبت به کسی که عرض کنم خدمت تون که مرتکیب کاری شده ما قضاوت های حضرت علی ما قضاوت های حضرت علی عدایی همش که نباید شیعه گری بکنید برید قضاوت های حضرت علی را در بدترین جنایت از جمله زنا برید نگاه کنید ببینید به چه صورتی علی با این مسئله چقدر علمی برخورد میکنه خوب تجربه الان ما نگاه کنیم ببینیم یه دوران در کوران انقلاب تا تقریبأ اواخر سال 58 یا اواسط سال 59 ما کاهیش جرم رو داریم اما به تدریج آمار افسایش پیدا میکنه آیا به فکر افتاده دیدید چرا این آمار افسایش پیدا میکنه ؟ آیا شدتی عمل این دیگی الان خودتین دارید اقرار میکنید که شدت عمل و اعدام ها نتوانسته است قاچاق مواد مخدر را در ایران از بین ببرد چرا در مورد موادمخدرفقط میگویید؟؟ در ساییر موارد هم تشریح بدین و بردارید این مجازات های از بین برنده ی انسان رو و من اعتقاد دارم که قانون مجازات اسلامی فکر میکنم نظرمعلم بزرگوار انقلاب دکتر شریعتی درسته این فقه فقه اسلامی نیست اون نظرش این بود که این فقه اسلامی نیست این فقه در جهت به اصطلاح ترفع و بلند مرطبه کردن سرمایه داری هست پس این با هدف شاعر مقدس اسلامی مغاییرت داره قانون مجازات آمارها اینو نشان میده وضعیت خانواده ها اینو نشان میده شما برید در داخل خانواده ها تحقیق کنید افرادی که سرپرست خانواده شون به زندان افتاده یا اعدام شده ببینید که دچار چه وضعی هستند خوب این برخورد که داره میشه در قوانین این برخورد برخورد انتقامی نه برخورد اصلاح شما با صراحت بگوید فقه مورد نظر شما اصلاحی ایست یا انتقامجویانه ؟ قطعأ نخواهید گفت انتقامجویانه هست خواهید گفت در جهت اصلاح مجرمه اگر در جهت اصلاح مجرمه خود تون هم به تدریج دارید اقرار میکنید که این موجب اصلاح خانواده ها نشده یا مثلأ شما سیستیم آیندادرسی کیفری نگاه کنید سیستیم که برای ضوابط دادگستری در نظر گرفتید کجای اسلام بوده ؟ سیستیم که برای دادیار بازپرس دادسرا که بسیار کارخوب هم کردید وبلاخره یه تجربه ی صد ساله این داره در قانون ایران
و البته مدتی اینو رو از بین بردید و ضررهاش دیدید که دوباره باز گشتید به 
سیستیم دادسرا اینها در کجای اسلام بوده؟ اینها را همه را ازغرب گرفتید و اسمش رو گذاشتید قانون مجازات اسلامی این چه ارتباطی به اسلام داره ؟ چرا اینکار رو کردید؟ بخاطر اینکه اسلام مغاییرتی با علم تحقیق ارتقا ترقی و اصلاح افراد نداره بسیاری از این قوانین که در آین دادرسی کیفری وقانون مجازات اسلامی گرفته شده اینها از غرب گرفته شده و نام اسلام و روش گذشتند مجازات اسلامی خوب بیایید به اصطلاح قرارهای تمین قرارهای تمین که قبلأ پنج تا بوده شما کردین ده تا بسیارهم کار خوب کردید اما چرا نمیایید تمام این مقررات رو با حقوق مدرن انطباق بدید؟ اینکه به نفع همه است مگر شما تا به حال بارها بعد از انقلاب این قوانین رو به صورت آزمایشی دو ساله یک ساله پنج ساله گذاشتید و بعد اصلاح کردید و قسمتهای رو حذف کردید قسمت های رو اضافه کردید آیا این حذف و اضافه ها اسلامی بوده ؟ من اعتقاد دارم اون چه که در جهت علم و اصلاح جامعه است خوب این با اسلام انطباق داره از طرف دیگی همین اصلاحات که شما انجام دادید و همین به اصطلاح که صورت آزمایشی مرتب نگهداشتید همین نشان میدهد که سیستیم اسلام قابلیت انطباق با شرایط روز رو داره این نوع آزمایشی که گذاشتید برای همونه که هر مدت شرایط جامعه که تغییر میکنه آن قوانین هم تغییر بکنه خوب اگر این مقررات اون چه که در فقه شما آمده است از اسلام گرفته شده و خوب پس چرا بردید در مجلس تصویب کردید اگر متعلق اسلامه چه احتیاجی به تصویب مجلس بود؟ پس معلوم است که شرایط زمان و مکان رو درک کردید و این کار رو کردید البته کار درستی هم بوده بهرحال من اعتقاد دارم این اصلاحات رو که از غرب گرفته شده و در قانون مجازات بنام قانون مجازات اسلامی آمده شده قابلیت انطباق با نظر شاعر مقدس اسلام رو دارد وقتی دارد چرا شما فقط اینو محپس تعزیرات اختصاص دادید؟ و بعد تکاندهنده تر از همه اینکه شما در همین مقرارات عمومأ تخفیف دهنده و یا زایل کننده مجازات است آمدید بر خلاف قانون اسلامی بر خلاف نصر صریح قانون اساسی که برای جرایم سیاسی امتیازات خاص در نظرگرفته شده شما آمدید در هر مورد که در با قانون عادی در هر مورد که تخفیفات رو میخواهید در ماپس تعزیرات و افراد بدید اونهای که مشمول حدود و دیات و قصاص هستند به اضافه اقدام علیه امینت اقدام علیه امنیت یک جرم سیاسیه اول اینها باید از این امتیازات استفاده کنند بهر حال من اعتقاد دارم بیش از این نباید موجب بهر اسلام شد یا ما در دنیای مدرن میخواهیم زندگی کنیم زندگی مسالمت آمیزی با تمام دول داشته باشیم یا نه میخواهیم به دور کشور دیوار بکشیم و خودمون حکومت کنیم با بر مردم ما باید انتخاب کنیم این حقوق بی هیچوجه که از فقه گرفته شده قسمت عظمی که از فقه گرفته شده قابلیت انطباق با نظرشاعر مقدس و حقوق مدرن و نداری امید آن که با توجه به ظرفیتی که در حقوق اسلامی هست این انطباق هرچه زودتر صورت بگیرد و ما آثارش رو خواهیم دید خواهیم دید که چطورموجب اصلاح خود سران قبل از جامعه خواهد شد و چطور این بحرانهای که سراسر ایران رو در قسمت جرایم به اصطلاح جرایم خشونتزا افزایش به اصطلاح قتل و جرایم مواد مخدر و فحشا این ها علاوه بر اجرای خوب و داشتن مجریان خوب احتیاج به قانون خوب هم داره من اعتقاد دارم که این قوانین باید بطوری کلی تغییر بکنی و عرض کنم خدمت تون و اشکال نداره شاعرمقدس اسلام که مغاییرتی با حقوق مدرن نداره در اون جهت که بتوانیم به اصطلاح همزیستی مسالمت آمیزی هم با مردم خودم برقرار بکنیم هم با دنیا.... ولی نظر شخصی من این است اینها قانون را همانطوری که بدردشان میخورد اجرا میکنند چیزی عوض نمیشود....

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed