چه شهادت زیبا با اینکه تیرهای زهراگین دژخیمان از هر طرف به پیکرش
میبارد و در آخرین نفس دستش را به علامت پیروزی بالا برده است درود بیکران
بر تو ای چریک
صحنه ای نمادین از رزم دلیرانه فدایی شهید رفیق مرضیه احمدی اسکویی با ماموران ساواک (در شرق تهران)...نقل قولهای متفاوتی شنیدم..یکیشو ناظری برام تعریف کرد:..البته اون به اسم نمشناخت..میگفت تو میدون فوضیه عکس چند تا خرابکارو زده بودند..که کشته شده بودند..اگه اشتباه نکنم چنتا شونم متواری..میگه اومدم سمت نظام آباد..( از رسالت فعلی)..رو به کوچه نسبتا عریض اما بن بست چند تا جیپ روسی که اونوقتا ماشین شهربانی بود..و چند ماشین که احتمالا مال ساواک بود ایستاده بودن..یکهو زنی چادر از سرش به سرعت کنار رفت و همزمان یوزی شروع به غرش....آره رفیق اسکویی دلیرانه جنگید ..طوری که موفق به زنده دستگیر کردنش نشدند .(..این شنیده رو از فردی که حدودا 30 سال ازم بزرکتر بود نقل کردم...شاید مربوط به رفیق دیگه ای باشه..به هر حال...) ...زنی که کار دستانش را برای گرفتن سلاح پرورانده است.....من یک زنم.
صحنه ای نمادین از رزم دلیرانه فدایی شهید رفیق مرضیه احمدی اسکویی با ماموران ساواک (در شرق تهران)...نقل قولهای متفاوتی شنیدم..یکیشو ناظری برام تعریف کرد:..البته اون به اسم نمشناخت..میگفت تو میدون فوضیه عکس چند تا خرابکارو زده بودند..که کشته شده بودند..اگه اشتباه نکنم چنتا شونم متواری..میگه اومدم سمت نظام آباد..( از رسالت فعلی)..رو به کوچه نسبتا عریض اما بن بست چند تا جیپ روسی که اونوقتا ماشین شهربانی بود..و چند ماشین که احتمالا مال ساواک بود ایستاده بودن..یکهو زنی چادر از سرش به سرعت کنار رفت و همزمان یوزی شروع به غرش....آره رفیق اسکویی دلیرانه جنگید ..طوری که موفق به زنده دستگیر کردنش نشدند .(..این شنیده رو از فردی که حدودا 30 سال ازم بزرکتر بود نقل کردم...شاید مربوط به رفیق دیگه ای باشه..به هر حال...) ...زنی که کار دستانش را برای گرفتن سلاح پرورانده است.....من یک زنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر