۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

رفسنجانی: برادرا کمک کنید، ولی فقیه هار شده دیگه جای موندن نیست!


روباهه گشته بود، دید یک شتر داره اون دور و بر میچره. به شتره گفت: این زمین مال منه به چه جرأتی داری علف های سبز و تازۀ زمین من رو میخوری؟ شتره عصبانی شد، روباهه حسابی ترسید. به فکر این افتاد که کلکی سوار کنه. رفت پیش گرگ و بهش گفت: تو چه گرگی هستی که یه شتر صبح تا حالا داره علف های زمین من رو میخوره.
گرگ همراه روباه اومد و به شتر گفت: تو چرا بدون اجازه روباه داری علف های سبز و تازۀ زمینش رو میخوری؟ شتره گفت: گشنمه، اگه تو هم گشنه ای بیا از گوشت های سینۀ من بخور. گرگه با خوشحالی رفت زیر سینۀ شتره واستاد به خیال اینکه شکمی از عزا دربیاره ولی یه دفعه شتره خوابید. خوابیدن شتر همون و داد و فریاد گرگ که داشت زیر شتر دست و پا میزد و خفه میشد همون! گرگه که داشت خفه میشد با التماس از روباهه کمک خواست. روباه گفت: حالا که خوب نگاه میکنم میبینم این زمین اصلا شبیه زمین من نیست و پا به فرار گذاشت. یه چیزی تو مایه های همین ملیجکی که تو عکس داره از دیوار میپره!
پ.ن. شتر ما همون ولی فقیه و گرگ هم جناب رفسنجانی که روزگاری برای خودش روباهی بود! بقیه رو هم خودتون حدس بزنید!این بود خلاصه بلیده شد رفسنجانی
خانباباخان


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر