سبزهای واقعی وطن
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه
کوهستان وغروب خون گرفتۀ خورشید
اگر روزی به یاد من افتادی کوه ها را نگاه کن
مگر یادت نیست هنگام حملۀ سلاخان،
کوهستان پناهنگاه من بود
یادت هست چقدر کوهها را دوست داشتم؟
هنگام هجوم گلۀ وحشی پاسداران ظلمت،
به آغوش کوهستان پناه می بردم
چون پلنگی جست و چالاک به کوه می زدم
صخره ها راخوب نگاه کن
صخره ها تکیه گاه شانه هایم بودند
در میان صخره ها آرام می گرفتم، مثل فرزندی در آغوش مادر
عزیزم خوب نگاه کن خواهی دید
در آغوش صخرهای ستبر در آرامش به خواب رفته ام
نگران نباش،اگر مرا ندیدی نشانم را از کوه ها بپرس
آنها نشانی مرا به تو خواهند گفت
کوه ها مادر جانهای بی قراراند
با آغوشی همیشه گشوده برای فرزندانشان
ارس صمد را درخود کشید و برد
اما کوه هابه فرزندان خود پر و بال می دهند
به اوج می برند
اگر روزی گلولۀ دشمن در ستیغ صخره ای بر قلبم نشست
خونم همراه باران از ابرها خواهد بارید،
ابرهای خون گرفته را نفرین نکن
که چرا روی ماه را گرفته اند
سراغ مرا از ماه مگیر
ابرها را ببین،باران می آید
بارانی آغشته به خون من
مرا در آنسوی ابرها بجوی
در سوسوی روشن ستاره ها
شب که سپری شد
به خورشید نگاه کن، خورشید خون گرفته
از خون من است، سرخی گونه های خورشید
نگفتم کوه ها به اوجت می برند!
هر وقت دیدی؛
ابرها ماتم گرفته اند
کوه ها سیاه پوش اند
و
خورشید سرخ وگلگون
مرا به خاطر بیاور
بدان هرچه کردم، هر چه بودم، در راه وطن بود
ای عزیز، توبمان، سرفراز و پرغرور
بمان و بگو
از پایان زمان ظلم و جور و بی کسی
از تابش خورشید تابان بر خاک رنجور وطن
آنروز مرا دوباره خواهی دید
در میان ستاره های هفت آسمان که میهمان زمین اند
در جشن پیروزی
خانبابا خان
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر