بیاد حنیف کفایی
von Khanbaba Khan, Montag, 25. April 2011 um 23:31
با شهید حنیف کفایی چند سال پیش درپاریس باهم فوتبال بازی میکردیم آن موقع به من عمو میگفت بنظرم الان من باید به حنیف راه گشا عمو بگویم درود درود درود بر حنیف و یارانش
عموحنیف درصحنه جوش و خورش تو را دیدم
غرورتمام تنم را برگرفت آن عشق را در تو دیدم
دلم لرزید ازترس نبود وقتی که چنین شهامت را در تو دیدم
عموحنیف موهایت را مثل کمره لاله در خرمن خون رقصان بود دیدم
چونان شیریالهای سرخت را در چمبره کفتاران میدرخشیدند دیدم
در لبانت شکفته بود غنچه گل داد آن گلزار را دیدم
عمو حنیف آن کاکل شرف را گلگون شده بود در یال تو دیدم
حنیف تو حنیف وار ایستاده بودی تو را تا آخر دیدم
چنان شیرآسا غریدی مثل رعد از ما سبقت گرفتی تو را دیدم
تقدیم میکنم به خواهرمجاهدم شایسته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر