بنابراین حزب توده برای پاسخ به اتهامات خود ابتدا می آید موضوع سیاست کوتاه مدت و دراز مدت را بر اساس تاکتیک و استراتژی روشن می کند.
سیاست دراز مدت حزب توده، رسیدن به جامعه سوسیالیستی است اما برای رسیدن به این هدف باید مراحلی را پشت سر گذاشت. مرحله اول "انقلاب ملی و دموکراتیک" است و مرحله دوم "انقلاب سوسیالیستی" است. برای طی این مراحل، باید از تاکتیک های معین استفاده کرد.
حزب توده، این تاکتیتک ها را تاکتیک های لنینی می دانست. تاکتیک لنینی از دیدگاه کیانوری به این شرح است: "تاکتیک این است که ما بتوانیم با ارزیابی دقیق نیروها در جامعه، حلقه اساسی تحول اجتماعی را پیدا کنیم، حلقهای که اگر آن را به دست گرفته و به جلو ببریم، تمام جریان پدیده مانند حلقه های زنجیری که به حلقه اساسی بسته هستند، به سمت هدف جلو برده شود."
این شعار عبارت بود از صلح، نان و زمین. هدف لنین یا حزب بلشویک از این شعار پا گذاشتن به مرحله اول یعنی انقلاب ملی و دموکراتیک بود چرا که در این صورت گروه های مختلف و مردم می توانستند به وحدت کلمه برسند و با معرفی عامل بدبختی های روسیه، نظام تزار را سرنگون کنند. تنها در این صورت بود که مردم ترغیب به انقلاب ملی می شدند.
کیانوری توضیح می دهد: "برای انقلاب اکتبر نمی آیند شعار بدهند که مثلاً ما میخواهیم کمونیسم بسازیم. به جای اینکه بگویند مردم برخیزید، اسلحه به دست بگیرید و حکومت کرنسکی را سرنگون کنید، می گویند: صلح، نان و زمین می خواهیم. صلح برای تمام مردم و ارتش که از جنگ خسته شده، نان برای ده ها و ده ها میلیون مردم، مردم قحطی زده، زمین برای دهقانان، برای میلیون ها دهقان بی زمین که آرزوی زمین داشتند.توده های میلیونی که پس از انقلاب فوریه، کورکورانه به حکومت بورژوایی اعتماد داشت، زیر این شعار، که دولت کرنسکی نمی توانست به آن ها تحقق بخشد، به طرف حزب بلشویک آمدند. همان حزب بلشویکی که چند ماه پیش، در انقلاب فوریه، فقط اقلیت بسیار کوچکی از آن پشتیبانی کرده بودند. این است اهمیت حلقه اساسی، یعنی پیدا کردن آن نقطه اصلی در مجموعه مسایل عینی که در جامعه مطرح است، نقطه ای که بتواند تمام جریان را به دنبال خود بکشد."
حزب توده معتقد بود که آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، با تحلیلی متفاوت، در مسیر همین دو شعار توانست گروه های مختلف و مردم را گرد هم آورد. هر چند حزب توده، در فکر "جبهه متحد خلق" بود و آیت الله خمینی عملا توانست بسیج مردمی و حزب لله را تشکیل دهد که برای تثبیت نظام تازه تاسیس ضروری بود.
کیانوری اضافه می کند : "شخص آیت الله خمینی از ابتدا این حلقه اساسی را با برداشت مذهبی و روحانی خودش – نه با تحلیلی که ما از اوضاع سیاسی می کنیم- پیدا کرد. او هم به همان نتیجه ای رسید که ما رسیده بودیم. ما با تحلیل مارکسیستی خود به این نتیجه رسیده ایم که دشمن شماره یک ما امپریالیسم آمریکا و دشمن شماره دو ، شاه عامل امپریالیسم است ، و تا این دو دشمن از ایران ریشه کن نشوند، آزادی برای مردم ایران مفهومی نخواهد داشت. آیت الله خمینی هم با برداشت خودش به همین نتیجه ساده دست یافته است و این موضوع در آخرین اعلامیه ایشان در بغداد هم تصریح شده است. ما در واقع از نظریات خودمان پشتیبانی می کنیم. آیت اله خمینی با برداشت خودش به این نتیجه می رسد که جامعه ما جامعه ای است تیره روز با اکثریت توده های فقیر، که او نامش را می گذارد "مستضعفین ". ما نیز به همین نتیجه می رسیم و آن را "طبقات زحمتکش" می نامیم که عبارتند از کارگران، دهقانان و پیشه وران خرده پا. و در سوی دیگر جامعه به تعبیر ما طبقات حاکمه سرمایه دار و ملاکین بزرگ وابسته به امپریالیسم قرار دارند که آیت الله خمینی با تعبیر خودش نام آن ها را مستکبرین وابسته به امپریالیسم می گذارد. ما اینجا بر سر کلمات و اصطلاحات دعوا نداریم، ما محتوای آن ها را می پذیریم و از آن پشتیبانی می کنیم."
همچنین حزب توده معتقد بود که تضاد عمده، تضاد بین "خلق و امپریالیسم" است، بنابراین نباید تضادهای دیگر مانند تضاد طبقاتی را عمده کرد. اگر نیروهای بورژوا و لیبرال و مذهبی می توانستند در خدمت انقلاب ملی باشند باید با آنها همراهی کرد. از سویی دیگر، حزب هر گونه چپ روی گروه های مبارز را نقد می کرد و تاکید می کرد در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، گروه ها باید فعالیت کنند هر چند تاکید می کند که رابطه خود را با نظام به صورت رابطه "اتحاد و انتقاد" و "پشتیبانی و انتقاد" تعریف کرده است.
حزب توده، در رابطه با سیاست هایی که در پیش گرفته بود نوشت: "ما معتقدیم که در رابطه با این سیاست، غیر از حزب توده ایران، قاطع ترین موضع را طرفداران راستین آیت الله خمینی در مبارزه علیه امپریالیسم، در مبارزه علیه رژیم ارتجاعی شاه، در مبارزه برای حقوق اکثریت مردم زحمتکش و مبارزه برای آزادی های دموکراتیک اتخاذ کرده اند. به این ترتیب ما معتقدیم که در شرایط کنونی این نیروها در عمل نزدیک ترین متحدین حزب توده ایران هستند."
اما همانطور که بعدها معلوم شد، جمهوری اسلامی برای این متحد خودخوانده که در بعضی موارد با ارائه اطلاعات به جمهوری اسلامی مانند کودتای نوژه، آن را از توطئه ها رهانیده بود، تقدیری را رقم زد که فقط به زندان، شکنجه و اعدام اعضای حزب توده ختم شد.
نورالدین کیانوری در نامه ای به آیت الله خامنه ای در سال ۱۳۶۹ از شکنجه های بسیار زیاد بر خودش، اعضای حزب و همسرش پرده برداشت، آن چنانکه حتی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفتگویی با روزنامه همشهری گفت: "اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم."