۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

خاوران زخم خون چکان ملت ایران . خاوران قتلگاه هزاران عزیز . خاوران آن خاک سیاه که هزاران عزیز را در سینه اش جا داده است خاوران






گفتم ای خاک سیاه خاوران؛

نه جویباری نه چمنی نه گلی و نه لاله ای داری

راز این همه غرور و سر فرازی چیست؟


گفت در این سینه ی سیاهم؛

یک دشت لاله دارم پنهان

هزاران جویبارخون زدلم جاریست

آیا این کافی نیست؟


گفتم تو مگر خاکسترسوخته ی؛

آتش کدهء زرتشت نیستی؟

اسرار دشت لاله و جویبار خونت چیست؟


گفت من خود آتش کده ء زرتشتم؛

سرکش و شعله ور؛

اما خاکستر نیستم


گفتم نه جوشی نه خروشی

نه دودی نه شعله ایی

چرا از آن دشت لاله های پنهانی

خبری نیست؟


برافروخته شد و گفت:

" گر این سینه ی سیاهم؛

به جوش آید

آن وقت خواهی دید

که من دشت شعله زارم"


زانو زدم و بر آن خاک سیاه سجده کردم

خاکی که بوی خون میداد

آره بوی خون

بوسیدمش و

لاله ایی شکفت خندان



گفت شعله ها را بنگر

در دل خود زبانه میکشند

آن زبانه ها.....من هستم و ما هستیم و

یاران تو...

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر