۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

موشک باران کمپ مجاهدین در عراق



خمینی دجال وقتی که زهر را خورد زندانیان اسیر را قتل عام کرد . الان که خامنه ای جلاد زهر اتمی را به سر میکشد قصد  دارد مجاهدین را در زندان لیبرتی قتل عام بکند...
 بله بازمحمله و موشکباران جنایتکارانه از طرف نیروهای جنایتکار مالکی به کمپ لیبرتی تا به این ساعت سه شهید و بیش از پنجاه زخمی بر جا گذاشته است ... برای یاد آوری مجاهدین در این کمپ از طرف سازمان ملل و دولت آمریکا نیروی حفاظت شده هستند ولی متأسفانه نه سازمان ملل و نه دولت آمریکا به    تعهد خود عمل نمیکنند. میدان  برای جنایتکاران خامنه ای و برای  قتل عام مجاهدین بی سلاح آماده است این پنجمین حمله  موشکی است به کمپ که سازمان ملل حفاظتش را بر عهده دارد! دوستان و ای هموطنان این وظیفه هرایرانی است که امروز از مجاهدین خلق ایران حمایت بکند و به سازمان ملل و به دولت آمریکا گوش زد کنند که به قرارداد خود با مجاهدین عمل بکنند و به سازمان ملل فشار بیاورند که برای حفاظت مجاهدین کلاه آبی های خود را در کمپ لیبرتی مستقر بکند... زنده باد آزادی زنده باد ملت ایرانخانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ دی ۴, چهارشنبه

اوتانمادان هر پوخ ایین در وصف خامنه ای


دینن،ایمان دم ووران
اوز اوزینه امام دیین
هر کسن حقنی ایین

بئله بیر دیوانه گوردوم
کتاب سوز بیغمبر اولان
اوتانمادان هر پوخ ایین
بیر ملته امت دیین
بئله بیر بی حیا گوردوم
عدالت تختنده اوتورود جلاد
عدالتن اوین ویرانه گوردوم
اوتونون اودونی انسان جانیدی
ایللردی چئکر زبانه گوردوم
بیرینی ایپینن اوجه دن آسار
بیرینین باشونه داشونان ازئر
بیرینین بارماغون الینی کئسر
توکولود هریانا ناحق قان گوردوم
گوردونان ال اله وریدی چوپان
گوزونون حالونه پریشان گوردوم
ایت لرین یئدیغی قویون اتیدی
ملته کود ورمئز دیوانه گوردوم
 «کود به نان سوخته میگن که معمولأ آن را به حیوانات میدهند»

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

یک سئوال بنظر شما اگر آخوندها بجای رو سری عبا و عمامه را برای زنان غربی اجباری میکرد آیا قبول میکردند یا نه ؟‌



هویت فروش بدتر از تن فروش است  . اگر این زن هویتش را به این آسانی نمیفرخت  مطمئن باشید دختران و زنان ایران تن فروش نمیشدند . یک سئوال  بنظر شما اگر آخوندها بجای رو سری عبا و  عمامه را برای زنان غربی اجباری میکرد آیا قبول   میکردند یا نه ؟‌من پیشاپیش نظرم را میدهم بله یک آفتابه هم بگردنشان آویزان میکردند شک نکنید ای لعنت بر خمینی 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

نتیجه این مرحله سرنگونی تمامی این نظام خواهد بود

دو برادر شرور و زورگو در محل ما بودند یک روز بد شانسی من بود دیدم که این دو برادر همدیگر را کتک میزنند دلم سوخت گفتم خوب نیست برم میانجی باشم نگذارم اینها همدیگر را کتک بزنند همین که وارد شدم گفتم بد است دو برادر باهم دعوا نکنید زشت است هنوز حرفم تمام نشده بود هر دو به من حمله کردند یک کتک حسابی به من زدند حرفشان این بود تو کی هستی که به کار ما دو برادر دخالت میکنی؟ به تو چه ما چکار میکنیم ؟ خلاصه دیدم حق با آنها است عذرخواهی کردم ولی مورد قبول نشد همیشه به من با یک خشم بخصوصی نگاه میکردند . درست است که کتک خوردم ولی خیلی چیزها از این دو برادر اوباش یاد گرفتم که کتک خوردنش می ارزد .
 بله این انتخاب های ولایت فقیه من را بیاد همان دو برادر شرور و اوباش انداخت  درستی که  روحانی کاندید مورد نظر خامنه ای نبود ولی این را نباید فراموش کنیم که چه خامنه ای و چه تمام اصلاح طلبها به اضافه رفسنجانی معتقد و پیرو امامشان خمینی هستند و در نهایت تمام تلاششان برای نگهداشتن حاکمیت ولایت فقیه است. هیچ وقت هیچ کدام اینها نمیخواهند بیرون از چارچوب ولایت فقیه کاری بکنند رد شدن از مرز ولایت فقیه برای اینها خط قرمز است چهار سال پیش دیدیم که درست زمانی که سرنگونی این نظام آماده شده بود و مردم همه در خیابانها ریخته بودند موسوی گفت من آزادی را در چهار چوب ولایت فقیه میخواهم و برگشت به  عصر طلایی امام  آرزوی من است با اینهمه غلط کردم  و توبه باز ولی   فقیه نبخشیدش  بهش  سهم خانه  نشینی دادش .  و یا آخر عمر ریاست جمهوری خاتمی گفت من رئیس جمهور ولایت هستم من معتقدم ما بهترین دموکراسی در جهان را داریم( اینها مثل اون ماری میمانند که  دو سر روی یک پیکرند )... اول باید ما به این نکته ایمان داشته باشیم که در کل این رژیم حتی یک نفر برای آزادی ملت ایران نبوده و نیست همه اینها صلاحیتشان را از همان نظام مقدس میگیرند و در کل مریدان خود خمینی هستند ... درستی یک تضادهای در درون نظام دارند این تضاد ها برای آزادی ملت ایران نیست برای قدرت درون نظامی است هر کس وارد دعوای اینها بشود مثل همان دوبرادر شرور و اوباش یکی میشوند به حسابش میرسند . ولی خوب میشود از تضاد اینها برای آزادی ملت ایران استفاده کرد مثلأ روحانی به اسم اصلاح طلب و مدره و نمیدونم چه به سر کار آمده است و اینهمه از آزاده بودن او حرف میزنند با اینکه اهل سیاست و قلم میدونند روحانی یک  فریب است و خودش میگوید که معتقد به آزادی است عجبا  آخوند و آزادی؟ . خوب باشد. ما هم خواستار آزادی هستیم و آزادی چیزی بدی نیست . آقای روحانی ما از شما توقع نداریم که بعد از 35 سال جنایت عفو عمومی بدهید و باز نمیخواهیم که اندیشه دیگران را برسمیت بشناسید و نمیخواهیم که زندانیان سیاسی ضد نظام مقدس را آزاد کنید و در کل نمیخواهیم همه دگر اندیشان و براندازان نظام را آزاد بکنید چون میدونیم که اندیشه خود شما اسیر ولایت فقیه است انتظار داشتن از شما توهین به شعور بشر است ولی (بقول میرزاده ی عشقی :به مدرس نتوان کرد جسارت اما آنقدر هست که بر ریش خرش باید ر)... ولی خوب میشود از این آخوند مدره و اصلاح طلب سئوال کرد چرا موسوی را آزاد نمیکنید؟ او که معتقد به چارچوب نظام است و او تنها آرزویش برگشت به دهه خونین که آن را عصر طلایی امامش مینامید است و او که خود را بهترین پیرو امام میداند او که تمام حرکت ها را محکوم کرد و گفت ما در چارچووب نظام مقدس ولایت فقیه به آزادی معتقد هستیم چرا آزادش نمیکنید؟؟... حکومتی که در تمام عمرش با ملت صادق نبوده در دوران روحانی هم صادق نخواهد بود . به هارت و پورت های روحانی نگاه نکنید او هیچ کاره است. بالای سرش آقای جنایتکار هست که به تخت ولایت نشسته و خدایی میکند. جنایتکاری که کارگر وبلاگ نویس شهید ستار بهشتی را تحمل نکرد و دستگیری و شهادتش همزمان بود  . یعنی روحانی میخواهد از آستان این جنایتکار به مردم آزادی بدهد؟ چقدر مسخره است که از یک جنایتکار انتظار آزادی داشت مگر نه ؟ بنظر شما خنده دار نیست از آخوندی که صلاحیتش را همان ولایت فقیه تأیید کرده است از او انتظار آزادی داشت ؟ دوستان آزادی و ولایت فقیه مثل جن و بسم الله میماند . اگر آزادی بیایید دگر از ولایت فقیه خبری در کار نخواهد بود پس روحانی این را بهتر از من و شما میداند هیچ وقت دنبال آزادی نبوده و نخواهد بود ( ما آذری ها یک ضرب المثل داریم میگویند خرس هزار و یک نوع رقص میکند همش بخاطر گلابی است چون گلابی را خیلی دوست دارد) حالا همه این وعده و وعید های روحانی نیز برای بدست آوردن دل همان جنایتکار عمامه بزرگ است و کمی سهم ناچیزی برای حفظ خانواده رفسنجانی و خودش . اگر واقع بین باشیم خاتمی خیلی  قوی تر از روحانی بود  و خیلی  مانور به اسم آزادی  داد و خیلی ها را رنگ کرد به اسم اصلاح و آزادی و تمدن .... ولی در آخر گفت من رئیس جمهور همان نظام هستم اگر آزادی هم باشد من معتقدم در چارچوب همان نظام است ... خوب بعد از هشت سال مگر روحانی حرف دیگری دارد بزند؟ همین حرف خاتمی را تکرار خواهد کرد چون صلاحیتش و قدرتش را از همان نظام گرفته است پس نباید از مریدان خمینی انتظار آزادی داشت اگر قرار بود اینها به ملت ایران آزادی بدهند که بهترین موقع همان دوران ریاست جمهوری رفسنجانی بود تمام کثافتکاری هایشان و جنایتهایشان  را براحتی میتوانستند به گردن خمینی جلاد به اندازند و بگویند که ما کاره ای نبوده ایم. الان که قدرت در دست ما است ما معتقدیم انسان باید آزاد باشد. اما این کار را نکردند که هیچ، اکثر ظلم ها و جنایتها در همان زمان رفسنجانی انجام شد. یک کلام آزادی با ولایت فقیه صد درصد در تضاد است این را باید فهمید... فکر میکنم خیلی هایتان یادتان هست زمانی که رفسنجانی رئیس جمهور شد تمام دولت های غرب از او پشتیانی کردند . و درست مثل زمان انقلاب  مردم نیز خسته از فریب و جنگ  و از شعارهای فریبکارانه ای مثل جنگ نعمت خدا است جنگ جنگ تا مهدی بیاد جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم و راه قدس از کربلا میگذارد و ....اون همه جنایت و خرابی ... بودند  تمام امیدشان را به رفسنجانی بسته بودند. (تنها اپوزیسیون بر انداز بود میگفت  رفسنجانی  ادامه همان حکومت جنایتکار است) .  اما رفسنجانی چکار کرد؟ تمام نیرو و پتانسیلی که از جنگ آزاد شده بود را در راستای سرکوب دیگر اندیشان چه در داخل و چه در خارج  بکار گرفت و روشنفکران را در داخل و خارج قصابی کرد. حتی کار بجایی رسید که در اروپا در چند دادگاه با اسم محکومش کردند ... ولی خوب باج هایی که به غرب میدادند و سودهای کلان که غیر مستقیم باعث شده بودند به غرب برسد و یا میرساندند باعث شد که غرب چشمش را به تمام جنایتهای رفسنجانی ببندد . اما خوشبختانه  در داخل کشور اینطور نبود  اگر یادتان باشد همه از رفسنجانی متنفر بودند. آن موقع نفرت از رفسنجانی نفرت از کل نظام بود با اینکه خامنه ای یک شبه ولی فقیه شده بود ولی هنوز مرد شماره یک نظام رفسنجانی بود. در نتیجه هم رفسنجانی هم خامنه ای تمام قدرت شان  را برای سرکوب نیروهای سیاسی و دگر اندیش بکار گرفتند .آنان که یاد دارند ملت ایران آنقدر از رفسنجانی و از کل نظام ولایت فقیه متفر شده بودند که فکر نمیکنم ده در صد آن از احمدی نژاد شده باشند برای یاد آوری برای نسل جوان باید بگویم آن موقع هیچ جناحی وجود نداشت نظام یک تنه بود. خیلی از همان بچه هایی که الان در زندانها هستند برای همان رفسنجانی و ولایت قلم میزدند و خود خامنه ای نیز مثل تازه عروس لب از لب باز نمیکرد چون وزن خودش را میدانست و یک شبه از طرف رفسنجانی به تخت ولایت نشانده شده بود هیچ قدرتی در مقابل رفسنجانی نداشت. یادم هست خبرنگاری در رابطه با ولی فقیه شدن خامنه ای از رفسنجانی پرسید نظرتان در رابطه با آقای خامنه ای چیست رفسنجانی بسیار تحقیر آمیز گفت فعلأ آقای خامنه ای را در مقام ولی فقیه گذاشتیم ... در کل قدرتی که رفسنجانی آن موقع داشت خود خمینی هم نداشت چرا چون تمام غرب هم به پشت رفسنجانی رفته بود در صورتی که خمینی این پشتبانی را نداشت ... نتیجه ریاست هشت ساله رفسنجانی چه شد ؟ تمام ملت ایران از رژیم زده شدند و به دشمن رژیم و ولی فقیه دوزاریش  تبدیل شده بودند .... اینجا بود که هم خامنه ای و هم رفسنجانی هر دو برای اینکه دوباره ملت و غرب را گول بزنند آمدند چکار کردند؟ آخوندی را که در طول جنگ هزاران بچه مدرسه و نوجوان را به میدان های مین فرستاده بود یک شبه علمش کردند که این آخوند اهل آزادی و تمدن و گفتمان است ! اولین بار بود که دو سر رژیم هم خامنه ای و هم رفسنجانی از این عامل که اسم آزادی را یدک میکشید حمایت کردند و مردم نیز از بس که از دست خامنه ای و رفسنجانی خسته شده بودند از این مهره رنگ شده در کارخانه ولایت فقیه به اسم خاتمی حمایت کردند و در خارج نیز تمام لابی رژیم به کار گرفته شد . احسان نراقی در مرکز یونسکو پیشنهاد داده بود که خاتمی را رئیس یونسکو بکنند و هوشنگ امیر احمدی هر روز یک فرش عتیقه به کلینتون و مادلین آلبرایت هدیه میکرد دلار های نفت ملت ایران اینطور خرج میشد. البته باید گفت رژیم بالاترین دست آوردش همان زمان خاتمی بود بخصوص در عراق دومین دولت ولایت فقیه را بنیانگذاری کردند و نیروی ضد خودش را بطور کلی قفل کرد البته با کمک شیطان بزرگ نعمت های شیطان بزرگ همیشه نصیب ولایت فقیه شده و خواهد شد . در خارج نیز تمام مخالفین رژیم را بلوکه کرده بودند و میدان برای یکه تازی رژیم در همه جا آماده بود حتی ژاک شیراک به رژیم گفته بود ما نمیتوانیم مستقیم مخالفین شما را دستگیر بکنیم و به شما تحویل دهیم ولی خودتان در فرانسه میتوانید مخالفین خودتان را دستگیر بکنید و ببرید ما به این چشم خواهیم بست !! . خیلی ها بی شرمانه خاتمی را با امیرکبیر و با مصدق مقایسه میکردند. درستی در زمان خاتمی تعدادی نشریه و روزنامه های مختلف شروع به چاپ و نشر کردند ولی همان نشریات که راه اندازی شده بودند یکی پس از دیگری  دوباره  بسته شدند و تعداد زیادی خبرنگاران خودی نیز دستگیر شدند و حتی دانشجویان خط امامی را نیز دستگیر میکردند  ... حتی دانشجویان گول شعارهای آزادی و تمدن  و گفتمان خاتمی را خورده بودند و  دانشجویان  برای بهتر شدن وضعیت دانشگاه ها دست به اعتراض و تظاهرات زدند چون فکر میکردند که شعارهای خاتمی  واقعی است و به درخواستشان  جواب مثبت خواهند داد .  ولی بی رحمانه سرکوب شدند در همان دولت اهل تمدن! کوی دانشگاه تهران و تبریز به خون کشیده شدند . در آخر نیز خاتمی خطاب به دانشجوها گفت اگر شما ملت هستید من ضد ملت هستم من در چارچوب ولایت فقیه به آزادی معتقدم و دموکراسی خارج از چارچوب ولایت فقیه نه امکان دارد و نه مورد قبول من است ... و اما خامنه ای درست صد و هشتاد درجه بر عکس خاتمی  وارد صحنه شد به  پاسدارانش  گوش زد کرد بگذارید  دانشجوها عکس های من را بسوزانند و پاره بکنند  در اینجا بود که پاسداران ولایت کینه به خاتمی پیدا کردند و خامنه ای نیز باز هم  خودش را از سرکوب دانشجویان  بیگناه نشان داد و هم  تصمیم  گرفت که به خاتمی دگر فرصت ندهد  بعد از سرکوب دانشجو ها  خامنه ای بیشتر جان گرفت . و رفسنجانی که  پشت خاتمی بود  تمام خرابکاری ها را بر گردن رفسنجانی انداخت و یا دست آورد های خاتمی را مال خود کرد در کلی کفه خامنه ای سنگین تر شد... بعد از خاتمی دگر  خامنه ای به  یک رئیس جمهور مدره از قماش خاتمی نداشت بلکه  به یک رئیس جمهور از قماش خود احتیاج داشت که احمدی نژاد را در مقابل رفسنجانی و خاتمی  علم کرد و به کرسی ریاست جمهوری نشاند چهار سال اول احمدی نژاد و خامنه ای حسابی دندانهای رفسنجانی را کشیدند و همچنان خاتمی را . در اینجا بود که احمدی نژاد   احساس  کرد  که دیگر رفسنجانی و خاتمی در کار نیستند  و باید جای آنها را پر کرد و زمانش است باید قدرت را مستقیم با خامنه ای تقسیم بکنم  در دور دوم ریاست جمهوریش شروع کرد از ولی فقیه سهم خواستن اینجا بود که خامنه ای و احمدی نژاد نیز راهشان از همدیگر جدا شد. و این جدایی باعث شد که جناح مرده نظام که همان رفسنجانی و خاتمی و روحانی و کلی اصلاح طلبها بود جان بگیرند . همه میدانیم که صلاحیت تمام کاندیداها را خود ولی فقیه تأیید میکند و بدون همآهنگی با ولی فقیه کاندید شدن در نظام ولایت فقیه جرم است اول گفتند خاتمی کاندید میشود بعد که خامنه ای دندانهایش را نشان داد خاتمی کنار کشید بعد گفتند رفسنجانی کاندیدا میشود. رفسنجانی ابتدا رسمأ اعلام کرد اگر نظام و ملت و به این حقیر احتیاج  داشته باشند من برای خدمت حاضرم  ولی رفسنجانی  در مقابل این  پیامش از خامنه ای  جواب  مثبت دریافت نکرد یعنی چراغ سبزی برای ورودش روشن نشد .  بعد از این رفسنجانی  اعلام  کرد که کاندیدای ریاست جمهوری نخواهد شد .تا چند ساعت به پایان ثبت نام کاندیداها مانده بود و خیال خامنه ای از طرف رفسنجانی راحت شده بود که او کاندیدا نخواهد شد پسر رفسنجانی نیز اعلام کرد که پدرش کاندیدا نخواهد شد . تا اینجا همه چیز به مراد خامنه ای به پیش رفته بود بدون درگیری حریف اصلیش که رفسنجانی باشد رااز میدان در کرده بود ( باید یاد آوری بکنم قبل از انتخابات لابی رژیم پیام خامنه ای را مستقیمأ به گوش شیطان بزرگ رسانده بود که همه چیز برای مذاکره با شیطان بزرگ آماده شده بود که خامنه ای بعد از انتخابات با قدرت وارد مذاکره بشود البته این مذاکره بستگی به انتخابات داشت با کنار کشیدن رفسنجانی قدرت خامنه ای را در پیش شیطان بزرگ صد چندان میکرد و جناح خامنه ای بخصوص خود خامنه ای بسیار خوشحال بود که این انتخابات بدون درگیری آنطور که خودش میخواست به پیش میرود. از طرف دیگر تمام زشتی ها به گردن احمدی نژاد افتاده بود خامنه ای باز در پیش غربی ها به عنوان مرد قدرتمند و رهبر یکتا جا افتاده بود در انتخابات نیز دیگر یقین داشت که مهره خواست خود را از صندوق به بیرون خواهد آورد یک کلام تمام دروغ ها و قلدری ها و کثافتکاری های نظام به  اسم احمدی نژاد تمام شده بود)... تا اینجا  علایم  این را نشان میداد که  خامنه ای دنبال یک انقلاب شبیه  انقلاب سفید شاه  بود  این را نیروی بر انداز گرفته بود خامنه ای با تمام  بی رحمی هایش  بعد از انتخابات  جایگاه ولایت فقیه اش را  برای  چند دهه دیگر  تثبیت خواهد کرد و مشت  اصلاح  طلبهای قلابی نیز  همچنان بسته خواهد ماند  و نانش را نیز خامنه ای خواهد خورد اپوزیسیون بسیار  ماهرانه  وارد  صحنه  تضاد  درونی نظام  شده یک  یک سیخی  به  رفسنجانی زد  تو کجای  اگر این فرصت را  از دست بدهی دیگر مرده ای تمام عیار هستی  ...  چند دقیقه به پایان ثبت نام کاندیداها مانده دوزاری رفسنجانی افتاد که این بهترین فرصت است اگر کاندیدا نشوم اینبار خامنه ای بنده را نیز به  زندان خواهد برد البته برای یاد آوری باعث این حرکت رفسنجانی همان  نیروی برانداز بود که بهش فهماند رفسنجانی بدون اجازه ولی فقیه با شتاب رفت نام نویسی کرد همه میگفتند از محل رفسنجانی تا به محل ثبت نام کاندیداها فاصله خیلی زیادتر از وقت باقی مانده بود و تعجب میکردند چطور رفسنجانی توانست در این مدتی کوتاه که به پایان نام نویسی مانده بود خود را به حوزه نام نویسی برساند؟؟ اینجا بود که تمام رشته های خامنه ای پنبه شد و مجبور شد مرد شماره یک نظام را رد صلاحیت بکند و او نیز بعد از رد صلاحیتش گفت من شکایت ندارم خیلی خونسرد سرجای خود نشست در ظاهر اینطور دیده میشد که باز خامنه ای توانست حریفش را کنار بزند ولی خامنه ای و هم رفسنجانی این را خوب میدونستند که  اگر  کوچک ترین خطایی بکنند  همان  نیروی برانداز در کمین است  این بار  اگر این تضاد را بزرگ بکنیم مثل سال 88 این نیروی برانداز وارد میدان خواهد شد و این بار دیگر حرف کسی را گوش نخواهد کرد و شاید هم مسلحانه وارد بشود به این شک نداشتند  .  رفسنجانی  خیالش راحت بود که  خامنه ای  کاندیدای  رفسنجانی را برنده اعلام  خواهد  کرد  این  باج دهی هم  بخاطر این بود  که  سال  88 تکرار نشود  در اینجا بود که خامنه ای مجبور شد نقشه  را  عوض کند و بخاطر درگیری های خیابانی که در کمین این تضاد خوابیده بود باجی به جناح رفسنجانی بدهد چون میدانست که اگر نیروی بر انداز وارد بشود نه آبرو برایش در پیش قدرتهای بزرگ میماند و نه توان سرکوبش را دارد و شاید هم کار به سرنگونی بکشد . بنابراین روحانی را از صندوق بیرون کشید. این سهمی بود که خامنه ای ناخواسته مجبور شد به جناح رفسنجانی بدهد. (و اما دست آورد مردم ضد ولایت فقیه و نیروی پیشتاز و یا بر انداز چه بود؟ یک نقشه یکی تازی خامنه ای را بهم زد دو تضاد درون نظامی را به اوجش رساند سه تمام کارت های برنده رژیم  چه اصلاح طلب و چه مدره همه را سوزاند) ... تازه  اگر رفسنجانی به این سهم که بهش داده شده قانع بشود و در سایه  روحانی خود و خانواده اش را در امان نگهدارد . و یک  اگر هم وجود دارد  که رفسنجانی  امکانش است هوس به پائین کشیدن خود خامنه ای را داشته باشد اینهم یک امکان است که در اینجا تضاد درون نظامی به اوج خود خواهد رسید . و اما باز تضاد نظام تنها رفسنجانی و اصلاح طلبها نیست که اگر تنها این بود خیلی راحت بود یک تضاد کشنده به اسم تحریم ها در تمام زمینه ها است که نفس کل نظام را بریده است. آیا  این نظام چند سره  توان حل این تضاد را خواهد داشت؟
الان تحریم ها  روز بروز فضا را برای نفس کشیدن ولایت تنگ تر میکند اول باید فکری برای تحریم ها کرد آن نقشه قبل از انتخابات نگرفت قرار نبود که جناح رفسنجانی شریک قدرت باشد و قرار بر این بود که خود خامنه ای مستقیم با طرف حسابها مسئله را تمام بکند اینهم بخاطر این بود که به طرف بفهماند که من قدرت دارم من پایگاه مردمی دارم و من باید حکومت بکنم ... الان پیام روحانی باز مثل خاتمی دوستی با غرب است و تمام لابی ها را نیز بکار گرفته اند ولی در سر راه روحانی مشکلات زیادی وجود دارد. یک دشمنش در خارج جان گرفته است و دستش باز شده است  راه را برایش میبندد و کار را برایش سخت تر  میکند .دو من  فکر نمیکنم خامنه ای به روحانی اندازه حل مشکلات نظام قدرت بدهد اگر اینکار را بکند تمام دست آورد نظام این دفعه به اسم مرده تمام خواهد شد (رفسنجانی)که خامنه ای نمیخواهد . و یکی هم برای فریب دیگر جا نمانده است هشت سال غرب به رژیم فرصت داد و همه این را به حساب احمدی نژاد نوشتند که نادان و جاهل است و بنیادگراست ... تمام امیدشان را به این بسته بودند که در انتخابات آینده یا جناح خامنه ای با رأی بیش از 50 در صد قدرت را بدست بگیرد و به  پیامش که قبل از انتخابات فرستاده بود عمل بکند و یا اینکه  اصلاح طلب و مدره ها به سرکار خواهند آمد و میشود با آنها معامله کرد در اینجا معامله بر سر نفت یا میادین نفت  نیست و یا باج دهی دگری نیست معامله بر سر اتم است یا باید مثل سرهنگ قذافی تمام دم و دستگاه را به کشتی ها بار زد و به شیطان بزرگ تقدیم کرد و یا باید ادامه راه احمدی نژاد را رفت یعنی بدون دنده عقب . این را شما بگویید کدام یکی  از اینها امکان پذیر است ؟ بنظر شخص من ادامه دادن راه احمدی نژاد احتمال بیشتری دارد. چرا برای اینکه اگر ولایت فقیه حرف غرب را گوش بکند که نخواهد کرد دیگر از ولایت فقیه خبری نخواهد ماند پس همان راه احمدی نژاد را ادامه خواهند داد به این شک نکنید .
درست است که که نان نادانی های احمدی نژاد را هم خامنه ای و هم جناح اصلاح طلب ها خوردند ولی این را همه میدانیم که واقعیت انتخابات در این نظام این است کمی وقاحت و کمی ولایت و کمی رذالت و کمی بی حیایی و کمی جنایت و کمی تجاوز ... یک آش از اینها درست میکنند اسمش را میگذارند رئیس جمهور حالا  جالب این است  رئیس جمهوری که از اول تا آخر با تأیید خامنه ای یعنی ولی فقیه نظام انتخاب شده است تعداد وطن فروش این را بی شرمانه پیروزی اعلام میکنند و آن را نشانه اصلاح در نظام ولای ولایت فقیه میدانند . یک بار برای همیشه باید این را بدانیم  چه اصلاح طلب و چه مدره و  چه  خود ولی فقیه این نظام  در وجود اینها  یک روح  حاکم است روح یک جنایتکار نه روح بخشنده و پیوند پس نباید به  وطن  فروشان  اجازه داد به  اسم  روشنفکر  و زندانی سیاسی  و عقیدتی  برای طولانی شدن  عمر ننگین اینها  قلم بزنند  و جامعه بین المللی را فریب بدهند این وظیفه تمام نیروهای بر انداز و وطن پرست است ... پس تا اینجا به این نتیجه  میرسیم   تمام تلاش های  رفسنجانی  و خاتمی  و  احمدی نژاد   همه به نفع خامنه ای تمام شده است پس نباید  خودمان  را گول بزنیم  که  افعی ولایت  کبوتری به اسم روحانی  خواهد  زاید  نه  نباید بعد از 35 سال جنایت دوباره  گول  این ها را خورد...  نگاه کنید دوستان  آقای  سعید حجاریان این تواب و صد بار از دور سیاست خارج شده نیز برای سهم از ولایت فقیه  و برای نگهداشتن آن  میگوید در انتخابات 88 تقلب نشده است و تمام جنایتها و قتل ها و شکنجه ها و تجاوزها را به گردن همان محمود چاخان می اندازد که او دروغ گفته است تدلیس کرده است ...
نیروی وطن پرست و روشنفکران و مبارزین واقعی وطن گول این مانورها را نخواهند خورد. هم اکنون بهترین موقع برای آماده سازی قیام ملی است . بنابر این نیروی برانداز و مردم به جان آمده مثل کوه در مقابل این ریا و فریب ها خواهند ایستاد. هر کسی اندازه توان خود باید حمله هایش به این نظام غاصب را صد برابر کنند. نتیجه این مرحله سرنگونی تمامی این نظام خواهد بود. ایران ما امروز به نیروی برانداز چه با قلم و چه با آتش و چه با هر چه در اختیار دارند احتیاج دارد . همه آزادی خواهان باید مثل آن یل باشند که اژدهای ولایت جهل را بر  اندازند این وظیفه تمام انسانهای آزاده است  
سه شهریور ۱۳۹۲ .
خانباباخان.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

نامه هاي تاريخي آيت الله حسينعلي منتظري به خميني درباره قتل عام زندانيان سياسي



نامه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می رساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی برا اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها:
اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جویی می شود
و ثانیا خانواده های بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی می باشد ناراحت و داغدار می کند و آنان جدا زده می شوند.
و ثالثا بسیاری از آنان سر موضع نیستند ولی بعضی مسئولین تند با آنان معامله سر موضع می کنند.
و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه ها و شخصیت ها از ما دفاع می کنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یک دفعه تبلیغات علیه ما شروع شود.
و خامسا افرادی که به وسیله دادگاه ها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنایی به همه ی موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی یا کم گناهانی هم اعدام شوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است.
و سابعا ما تا حال از کشتن ها و خشونت ها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه ی منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت.

و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار. و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار نارحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): « ادرتوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه ». والسلام علیکم و ادام الله ظلکم.
16 ذی الحجه 1408 - 9/5/67
حسینعلی منتظری

نامه دوم آيت الله منتظري به خميني

بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه 9/59/67 برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض می رسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استان های کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با نارحتی از نحوه ی اجرای فرمان حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت: مسئول اطلاعات یا دادستان - تردید از من است - از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید: تو حاضری سازمان منافقیین را محکوم کنی؟ گف آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه ی مردم حاضرند روی مین بروند! وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت معلوم می شود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سر موضع انجام داد و این قاضی شرع می گفت من هرچه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آرا باشد نه اکثریت پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر می باشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید که چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است می باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
13/5/67 - حسینعلی منتظری



يك سند تاريخي از داخل زندان

عكسهايي كه در اين صفحه ملاحظه مي كنيد تصاوير كاغذهاي نازكي است كه در زندان هاي خميني پس از قتل عام سال67 توسط زندانيان ريز نويسي شده و به خارج زندان منتقل گرديده است.
در اين صفحات نام تعدادي از شهيدان قتل عام در زندانهاي اوين و گوهردشت ريز نويسي شده است. در صفحات ديگر انواع شكنجه ها و اخبار به صورت بسيار فشرده اشاره شده است.
اين كاغذها در واقع سند انكار ناپذير جنايتي ضدبشري است كه توسط خميني و دار و دسته پليد او در سال 67 اعمال شده است. بيشك اين سند بخش بسيار كوچكي از تمام واقعيت را در خود منعكس كرده است و بي ترديد آن چه در اوين و گوهردشت رخ داده خود بخشي از تمامي جنايتي است كه هرگز فراموش نخواهد شد. دامنة اين جنايت تمامي شهرها و زندانهاي كوچك و بزرگ ايران را در بر مي گيرد. و در فرداي آزاد ايران وقتي كه پرده ها فرو افتند خواهيم ديد كه ابعاد جنايت تا چه حد بزرگتر از حتي تصور ما بوده است.





عكسي كه سند يك جنايت است

در اين عكس كه در سال67، پس از كشف يك گور جمعي در حوالي تهران گرفته شده، چهرة يكي از شهيدان و پاي يك شهيد ديگر ديده مي شود. به دنبال انتشار اين عكس در نشريه مجاهد شماره402، خانواده اين شهيد چهرة فرزند خود، مجاهد شهيد يوسف هيبدي را شناسايي نموده و مشخصات او را براي نشريه مجاهد ارسال كردند.

خانواده هيبدي تا پيش از انتشار اين عكس در نشريه مجاهد از سرنوشت فرزندشان بي خبر بودند.با شناسايي اين عكس از سوي خانوادة هيبدي مشخص شد كه جلادان خميني، يوسف را به مدت 7سال در سياهچالهاي خود نگهداشته بودند...(او) براساس طرح رژيم براي قتل عام زندانيان سياسي، به عنوان «زنداني خطرناك« از زندانهاي شهرستانها به اوين و گوهردشت منتقل شده بود»
نقل از صفحه 213 كتاب قتل عام زندانيان سياسي
ااز انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران





فتواهاي ضد بشري خميني در مقطع قتل عام زندانيان سياسي در سال67

متن فتواي اول خميني براي قتل عام زندانيان سياسي

"بسم الله الرحمن الرحيم

از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام ميباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه الاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نماينده اى از وزارت اطلاعات ميباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع ميباشد، رحم بر محاربين ساده انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا ميباشد. والسلام.
روحالله الموسوى الخمينى "

نامه احمد خميني به پدرش در مورد

فتواهاي ضدبشري او در قتل عام زندانيان

پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي پس از عرض سلام،
آیت‌الله موسوى اردبیلى در مورد حكم اخیر حضرتعالى درباره منافقین ابهاماتى داشته اند

كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:
۱- آیا این حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولى تغییر موضع نداده اند

و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایى كه حتى محاكمه هم نشده اند محكوم به اعدامند؟

۲- آیا منافقین كه محكوم به زندان محدود شده‌اند و مقدارى از زندانشان را هم كشیده‌اند

ولى بر سرموضع نفاق ميباشند محكوم به اعدام ميباشند؟
۳- در مورد رسیدگى به وضع منافقین آیا پرونده هاى منافقینى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نیستند
باید به مركز استان ارسال گردد یا خود مىتوانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد»

و اين هم پاسخ هولناك و ضدبشري خميني دجال به نامه پسرش

» بسمه تعالى
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است،
سریعا دشمنان اسلام را نابود كنید، در مورد رسیدگى به وضع پرونده ها در هر صورت كه حكم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روحالله الموسوى»

گزيده يي از سخنراني مسعود رجوي

27آذر 1379 (شب 21‌ ماه رمضان)

منتهاي سفلگي

وقتي خميني زورش به‌شما رزم‌آوران ارتش آزادي نرسيد؛ از آن‌جا كه در تنور جنگيش را گل گرفتيد؛ از آن‌جا كه گفتيد امروز مهران، فردا تهران؛ از آن‌جا كه همة جبهه‌هاي جنگيش يكي پس از ديگري فرو‌ريخت و از آن‌جا كه شما به‌حق و درستي به‌جانب خاك ميهنتان براي سرنگوني رژيمش حركت و اقدام كرديد، همة اينها را با قتل‌عام مجاهدين دست‌بسته در زندان تلافي كرد. كساني كه نان علي را مي‌خوردند و مي‌خورند، پس از زهر آتش‌بس و لرزة سرنگوني در فروغ جاويدان، در منتهاي رذيلت و فرومايگي، زورشان به‌زندانيان دست‌بسته و بي‌گناه رسيد.
نامه‌ها و نوشته‌هاي جانشين وقت خميني در آن روزگار خوب روشن مي‌كند كه خميني چگونه به‌نحو جنون‌آميز دستور داده بود همة اينها را بايد نابود كنيد. سر موضعيها را نابود كنيد. مرد يا زن فرق نمي‌كند. محكوم‌شده و محكوم‌نشده فرقي نمي‌كند. اين‌كه كسي در عملياتي بوده يا نبوده فرقي نمي‌كند، بايد نسل اينها بربيفتد.
ببينيد آش چقدر شور بوده كه هم جانشين وقت خميني و هم تعدادي از حكام شرع، به‌صدا درمي‌آيند كه اين چه وضعي است؟ چقدر بكشيم؟ چگونه بكشيم؟ چند‌تا را بكشيم؟
با وجود كتمان بسياري حقايق و آمار و ارقام كامل، از لابلاي همين نوشته‌ها هم خيلي خوب مي‌شود فهميد كه چه‌كساني به‌نام اسلام، بر‌ضد اسلام و به‌نام علي برضد علي، عصيان كرده‌اند.
به همانها كه به‌قول قرآن بوزينگان و خوكهايي در لباس آدميزادند و به‌نام اسلام و تشيع و حضرت علي اين‌چنين با قساوت خون مي‌ريزند.
اما متن حكم خميني در‌مورد قتل‌عام مجاهدين چنين است:
«بسم‌الله الرحمن الرحيم از آن‌جا كه منافقين خائن به ‌هيچ‌ وجه به‌ اسلام معتقد نبوده و هر‌چه مي‌گويند از روي حيله و نفاق آنهاست، و به‌ اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‌اند [مزخرف مي‌گويد، كدام اقرار؟ كجا؟] و با توجه به‌ محارب بودن آنها و جنگهاي كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور [معلوم است كه از جنگهاي كلاسيك ارتش آزاديبخش خميني تا كجا سوخته بود] با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما».
حالا خميني اين حرفها را با چه سند و مدركي مي‌گويد بايد از خودش پرسيد. اگر يادتان باشد در همان سال رئيس‌جمهور عراق در جلسه‌يي با فرماندهان نظامي اين كشور كه در تلويزيون عراق هم پخش شد، براي فرماندهان نظامي از ميهن‌پرستي مجاهدين مثال مي‌زد و گفت: «براي ثبت در سينة تاريخ اعلام مي‌كنم كه ما يك‌ بار از مجاهدين دربارة وطنشان ايران سؤالي كرديم، اما آنها از اين جهت كه فكر مي‌كردند پاسخ دادن به آن مي‌تواند متضمن اطلاعاتي دربارة ميهنشان بوده و احياناً زياني را متوجه مردمشان سازد، درخواست ما را به‌صراحت رد كردند و ما البته اين موضع آنها را به‌ عنوان يك ‌نيروي سياسي مستقل، محترم مي‌شناسيم…» (تلويزيون و مطبوعات عراق، 11 و 12تير1367).
اما خميني مي‌گويد با‌توجه به «جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با ‌توجه به‌ ارتباط آنان با استكبار جهاني»!!
‌اي بي‌حيا! سلاح و موشك و كلت و كيك و انجيلش را تو از آمريكا و استكبار و اسرائيل مي‌گيري، ارتباطش را به‌حساب ما مي‌گذاري!؟
ادامة حكم خميني: «و ضربات ناجوانمردانة آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون، كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر‌سر موضع نفاق خود پافشاري كـرده و مي‌كنند، محارب و محكوم به‌اعدام مي‌باشند».
اولاً: به خميني بايد گفت: مردك، مگر تو قاضي هستي؟ دست‌كم به ‌قانون اساسي خودت، قانون اساسي ولي‌فقيه وفادار باش. با چه حقي حكم مي‌كني؟
اين حرف را حتي قوة قضاييه خودش، همين دژخيم‌خانة خودش هم نزده ولي خودش حكم مي‌كند كه «تشخيص موضوع نيز در تهران با رأي اكثريت آقايان حجت‌الاسلام نيري دامت افاضاته …و جناب آقاي اشراقي (دادستان تهران) و نماينده‌ يي از وزارت اطلاعات مي‌باشد. اگر چه احتياط در اجماع است و همين‌طور در زندانهاي مراكز استان كشور رأي اكثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع مي‌باشد، رحم بر‌ محاربين ساده‌انديشي است، قاطعيت اسلام در‌ برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ‌ناپذير نظام اسلامي است. اميدوارم با خشم و كينة انقلابي خود نسبت به ‌دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نماييد [ننگ بر‌تو و برخدايت كه جز شيطان نيست] آقاياني كه تشخيص موضع به‌عهدة آنان است، وسوسه و شك و ترديد نكنند، سعي كنند "اشداء علي الكفار" باشند. ترديد در مسائل قضايي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مي‌باشد. والسلام، روح‌الله الموسوي الخميني».
تبت يدا ابي‌لهب و تب! عجبا، كه به‌اين هيولا مي‌گويند ولي‌فقيه! عفريت خون‌آشامي كه گوشش بدهكار هيچ قانون و قضاوتي نيست.

دستورالعمل نسل‌كشي
منتظري نوشته است:
اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن آقاي حاج‌آقا ‌احمد نوشته است:
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي
پس از عرض سلام، آيت‌الله موسوي‌اردبيلي در‌مورد حكم اخير حضرتعالي در‌بارة منافقين ابهاماتي داشته‌اند كه تلفني در سه‌سؤال مطرح كردند».
معنيش اين است كه آن‌قدر نوشتة خميني وحشيانه و سبعانه است كه موسوي‌اردبيلي، سردژخيم وقت قوة قضايية خميني، كه تا همان‌زمان در بستن و زدن و كشتن مجاهدين هيچ ترديدي نداشت، دچار سؤال شده و اين سؤالها را تلفني از پسر خميني پرسيده است:
«1ـ‌ آيا اين حكم مربوط به‌ آنهاست كه در زندانها بوده‌اند و محاكمه شده‌اند و محكوم به‌اعدام گشته‌اند ولي تغيير موضع نداده‌اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمة هم نشده‌اند محكوم به‌اعدامند»؟
به‌نظر مي‌رسد پشت دژخيم قوة قضاييه هم لرزيده و با خودش گفته است تا اين حدش را ديگر از امام امت هم نديده بودم. چون خميني مي‌گويد محاكمه‌نشده محكوم به‌اعدام است.
«2ـ‌ آيا منافقين كه محكوم به‌زندان محدود شده‌اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده‌اند ولي بر‌سر موضع نفاق مي‌باشند محكوم به‌اعدام مي‌باشند»؟
«3ـ‌ در مورد رسيدگي به‌وضع منافقين آيا پرونده‌هاي منافقيني كه در شهرستانهايي كه خود استقلال قضايي دارند و تابع مراكز استان نيستند بايد به ‌مركز استان ارسال گردد يا خود مي‌توانند مستقلاً عمل كنند»؟
زير اين نامه نوشته شده:
«بسمه تعالي:
در تمام موارد بالا هركس در هرمرحله [چه محكوم شده چه نشده] اگر بر‌سر نفاق باشد حكمش اعدام است. به‌سرعت دشمنان اسلام را نابود كنيد. درمورد رسيدگي به‌وضع پرونده‌ها در هرصورت كه حكم سريعتر انجام گردد، همان مورد نظر است. روح‌الله الموسوي الخميني».
خميني مي‌گويد: كاري بكن كه سريعتر حكم اعدام را انجام بدهي. اگر شهرستانها زودتر مي‌كشند، خودشان بكشند، اگر تو مي‌تواني زودتر بكشي، تو بگير و بكش، روح‌الله الموسوي الخميني!
تبت يدا ابي‌لهب و تب

دربارة آمار و ارقام
منتظري نوشته است «بالاخره دو‌هزار و هشتصد يا سه‌هزار و هشتصد نفر زنداني ‌ـ ‌ترديد از من است ‌ـ‌ از زن و مرد را در كشور اعدام كردند. بالاخره من احساس كردم كه اين شيوة درستي نيست. تصميم گرفتم يك ‌نامه به‌ امام بنويسم [اين خميني هنوز با اين حكم امام است؟! منتظري در همان روزي كه نامه را مي‌نوشته، مي‌گويد چند‌هزار نفر در چند‌روز اعدام شدند. پس علي‌القاعده اين اولين رقمي است كه جانشين وقت خميني از آن مطلع بوده است] گفتند اين كار را نكنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يك‌چيزي بنويسد ايشان ناراحت مي‌شوند».
منتظري توضيح مي‌دهد چند‌ساعت تأخير كردم، استخاره كردم بالاخره تصميم گرفتم نامه بنويسم.
نامة منتظري به خميني چنين است:
« مورخ 9‌مرداد67، محضر مبارك آيت‌الله العظمي امام خميني مدظله‌العالي
پس از عرض سلام و تحيت، به‌عرض مي‌رسانم راجع به‌دستور اخير حضرتعالي مبني بر‌اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت‌شدگان حادثة اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً‌ اثر سوئي ندارد [عجب!] ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها:
اولاً در شرايط فعلي حمل بر‌كينه‌ توزي و انتقام‌جويي مي‌شود.
و ثانياً خانواده‌هاي بسياري را كه نوعاً متدين و انقلابي مي‌باشند ناراحت و داغدار مي‌كند و آنان جداً زده مي‌شوند.
و ثالثاً بسياري از آنان سر‌موضع نيستند ولي بعضي از مسئولان تند، با آنان معاملة سرموضع مي‌كنند.
و رابعاً در شرايط فعلي كه با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهرة مظلوم به‌خود گرفته‌ايم و بسياري از رسانه‌ها و شخصيتها از ما دفاع مي‌كنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست كه يك‌دفعه تبليغات عليه ما شروع شود.
و خامساً افرادي كه به‌وسيلة دادگاهها با موازيني، در سابق محكوم به‌كمتر از اعدام شده‌اند، اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه‌يي، بي‌اعتنايي به‌همة موازين قضايي و احكام قضات است و عكس‌العمل خوب ندارد.
و سادساً مسئولان قضايي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس‌اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است [كي خواسته در سطح مقدس‌اردبيلي باشند؟ اينها در سطح حرمله و ساير آت و اشغالهاي سپاه يزيدند].
و ثامناً اگر فرضاً بر‌دستور خودتان اصرار داريد اقلاً دستور دهيد ملاك اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت و زنان هم استثنا شوند خصوصاً زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند‌هزار نفر در ظرف چند‌روز، هم عكس‌العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند»…
«چند روز بعد هم يكي از قضات خوزستان به‌نام حجت‌الاسلام آقاي محمدحسين احمدي پسر آيت‌الله آقاي آشيخ ‌علي ‌اصغر احمدي‌ شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود، مي‌گفت: «در آن‌جا تند‌تند دارند اعدام مي‌كنند. به‌ يك ‌شكلي نظر اكثريت درست مي‌كنند [يعني همان نظر دو ‌بر ‌يك را هم مراعات نمي‌كنند] خوب تشخيص نمي‌دهند. اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده‌اند به‌جان زندانيان»…
«بعد من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه مي‌دهند. اول محرم شد [منتظري ديگر تا اين تاريخ عدد و رقمي نمي‌دهد. چون اول محرم حوالي بيست و سوم مرداد مي‌شود] من آقاي نبوي كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نمايندة اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهداريد. آقاي نيري گفت "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده‌ايم. دويست نفر را هم به‌عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده‌ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر‌چه بفرماييد و…!" من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را كه يادداشت كرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت كردم و بعد يك‌ نسخه از آن را به‌ آنها دادم كه براي شما مي‌خوانم، و اين همان چيزهايي است كه حاج ‌احمد‌ آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معركه گرفته است، در‌صورتي كه اين نامه نيست، بلكه يادداشت است».

سرچشمة جرم و فساد
منتظري نوشته است: «حاج‌احمد‌آقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معركه گرفته كه چرا گفته يي كار منافقين يك ‌نحو منطق است، در‌صورتي كه كساني كه فريب شعارهاي منافقين را خورده‌اند و فرضاً چند ‌اعلاميه پخش كرده‌اند با كساني كه در عمليات مرصاد شركت داشتند فرق دارند و اصل آن هم يادداشت است نه نامة رسمي».
منتظري با بيان اين كه «يادداشت نوشتم نه نامة رسمي» قصد دارد از ‌بار تجري خود كم كند.
هم‌چنين مي‌گويد آنهايي كه در عمليات بودند حقشان اعدام است!
سرچشمة جرم و فساد همين‌جاست. چون بر اين اساس مي‌توان نتيجه گرفت كه اينها همانهايي هستند كه در زمان شاه هم محكوم و در زندان بودند. آن‌جا هم حكام شرع و دادستانهاي ضدخلقي شاه، شرع شاهنشاهي، مي‌گفتند: اعدام حقشان است. پس چه فرقي كرد؟ فرقي نكرد كه هيچ، بدتر هم شد.

نمونة شقاوت
نمونة ديگر: «آقاي اسلامي كه دادستان انقلاب فارس بود يك‌پرونده‌يي را آورده بود پيش من مربوط به‌ دختري كه مي‌خواسته‌اند او را اعدام كنند. مي‌گفت من با اعدام او مخالف بودم، اما با اكثريت آرا او را اعدام كردند. در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت كرده بود و خطاب به ‌پدر و مادرش گفته بود، طوري نيست اين پيشامدها هست، شما نسبت به ‌انقلاب بدبين نباشيد، قرآن و نهج‌البلاغه را بخوانيد و… كه خود آقاي اسلامي از اعدام‌ شدن او خيلي متأثر بود. حجت‌الاسلام آقاي حسينعلي ‌انصاري كه نمايندة من در زندانها بود مي‌گفت شش يا هفت ‌برادر بودند كه اينها نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند، خيلي هم متعبد بودند، مي‌گفتند ما با منافقين هم مخالف شده‌ايم، اما به ‌اينها مي‌گويند بايد مصاحبه كنيد، اينها مي‌گويند ما حاضر نيستيم مصاحبه كنيم … اين براي ما شكست است و اينها را به‌اين بهانه گفتند كه سر‌موضع هستند و پنج يا شش‌نفر آنان را اعدام كردند و فقط يك نفر از آنان را كه فلج شده بود باقي گذاشتند…»
در ادامة مطالب منتظري تأكيد مي‌كند كه «هدف من دفاع از مجاهدين خلق نبود». بايد گفت مجاهدين چنين انتظاري نداشتند و تازه خودتان فرموديد كه هدفتان دفاع از حيثيت ولي‌فقيه بي‌ حثيت بود كه مجاهدين با رزم و رنج و خونشان او را بي‌حيثيت كردند، به ‌نحوي كه شما ناگزير شديد از او فاصله بگيريد:
«هدف من دفاع از مجاهدين نبود. هدف من محفوظ ماندن شخصيت امام و چهرة ولايت‌فقيه بود كه نبايد به ‌نام آن بعضي كارها انجام مي‌شد…»

مسئوليت خميني
نامة بعدي با امضاي احمد خميني 15مرداد67:
«حضرت آيت‌الله العظمي آقاي منتظري دامت بركاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامة دوم جنابعالي موجب تعجب شد، شما فرد مذكور را بگوييد بيايد تهران تا مسائلش را بگويد…‌ شما كه مي‌دانيد من نمي‌خواهم سرسوزني به ‌بي‌گناهي ظلم شود ولي ديد شما در‌مورد ضدانقلاب و به‌ خصوص منافقين را قبول ندارم. مسئوليت شرعي حكم مورد بحث با من است، جنابعالي نگران نباشيد. خداوند شر منافقين را از سر همه كوتاه فرمايد».
عجيب است كه اين نامة خميني را خود منتظري منتشر كرده، ولي مي‌گويد اين نامه‌ها و احكام را از خميني «گرفتند»!
حال آن كه كفتار خون‌آشام با اين صراحت مي‌گويد مسئوليت با من است و خودم گفته‌ام قتل‌عام كنند.
جنايت به‌ قدري تكاندهنده بود كه دژخيماني كه كارشان تا همان زمان اعدام بوده‌ نيز اعتراض مي‌كردند.
محمدحسين احمدي، حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان، در نامه‌يي به‌خميني مي‌نويسد: «من باب مثال در دزفول تعدادي از زندانيان به‌نامهاي طاهر رنجبر، مصطفي بهزادي، احمد آسخ و محمدرضا آشوع، با اين كه منافقين را محكوم مي‌كردند… نمايندة اطلاعات از آنها سؤال كرد شما كه جمهوري اسلامي را برحق و منافقين را بر باطل مي‌دانيد حاضريد همين الان به ‌نفع جمهوري اسلامي در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غيره شركت كنيد. بعضي اظهار ترديد و بعضي نفي كردند. نمايندة اطلاعات گفت اينها سر‌موضع هستند چون حاضر نيستند در راه نظام حق بجنگند. به ايشان گفتم پس اكثريت مردم ايران كه حاضر نيستند به‌جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اينها با مردم عادي فرق مي‌كند و در هر‌صورت با رأي اكثريت نامبردگان محكوم شدند فقط فرد اخير در مسير اجراي حكم فرار كرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاك و معياري براي اين امر مشخص فرماييد تا مسئولين اجرا دچار اشتباه و افراط و تفريط نشوند».
همين فرد در نامة ديگري به احمد خميني مي‌نويسد: «اگر حضرت امام مدظله‌العالي مصلحت بدانند ملاكي براي سر‌موضع بودن تعيين شود تا مسئولين اجرا، دچار ابهام و اشكال و اعمال نظر و سليقة شخصي و افراط و تفريط نشوند و غرض متهم كردن آن آقايان [يعني دژخيمان شقي] هم نبود. ولي متأسفانه مطلب جور ديگر برداشت و تفسير شده و اين كه فرموده‌ايد آنها تقريباً تمام نوشته‌ها را تكذيب كردند يك ‌امر طبيعي است و علاوه از اين تعبير برمي‌آيد كه آنها مقداري از مطالب را نيز قبول كرده‌اند. بيش از اين مصدع اوقات نمي‌شوم حرف بسيار است… با آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور حضرت مهدي موعود(عج)»
مي‌بينيد كه كساني كه آن‌روز نيز حرفشان آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور امام‌زمان بوده، آنها هم از اين جنايتها و قتل‌عامها دچار تهوع شده بودند.

محاكمة جنايتكاران
در هر حال، قتل‌عام زندانيان مجاهد به‌نام اسلام و شرع نمونة آشكار و بسيار گويايي است كه طي آن فراتر از خود مجاهدين به پيشواي آرمانيشان علي، به‌نام علي، ستم‌ شده است. زيرا كه جنايتهاي ضد‌انساني را به ‌نام اسلام و به ‌نام پيامبر و علي، رذيلانه توجيه مي‌كنند.
از آن‌جا كه رژيم خميني از مغول به ‌بعد نمونة بي‌سابقه‌يي است، سردمداران رژيم و عاملان و آمران قتل‌عام بايد در دادگاه بين‌المللي و دادگاه مردم ايران محاكمه و مجازات شوند. اين حق مردم ايران است، حق جامعة بشري و حق مجاهدين و خلق آنهاست.

دو اسلام متضاد
برگرديم به چارچوب آرماني خودمان، آيا اين خونها ادامة تاريخي و عقيدتي همان خوني نيست كه در چنين شبي از فرق علي به‌زمين ريخت؟
البته چنين است و مجاهدين پرتوي از او را آموخته‌اند. البته كه قدر و شأن انسان و انسانيت را در او ديده‌اند و مي‌بينند. به‌همين دليل است كه لباس تقوا و لباس شرف، لباس ارتش آزاديبخش را به‌تن كرده‌اند.
اصولاً شاخص عقيدتي و آرماني «مي‌توان و بايد» مگر كسي غير از علي است؟ در بسياري از جنگهاي پيغمبر چه‌كسي غير از او تعادل را چرخاند؟ چه كسي با حداكثر تهاجم در خيبر را كه 8نفر براي برداشتن آن رفته بودند، از‌جا كند؟
در احد چه كسي آثار حدود هشتاد زخم بر بدن داشت؟
حالا نوادگان سياسي و مسلكي ابن‌ملجم و شمر و ابن‌زياد، در ايران تغيير رنگ داده‌اند و آنها هم داعية اسلام و علي دارند. اما در عالم واقع، دو‌ اسلام سراپا متضاد هست كه با خصومتي آشتي‌ناپذير در ايران رو‌در‌روي هم صف‌آرايي كرده‌اند. مجاهدين، رزم‌آوران آزادي ايران‌ زمين، مي‌بايد به پشتوانة مردم ايران با حمايت مردم ايران انشاءالله محقق بكنند كه به‌صورت نهايي كداميك قاهر و كداميك مقهور است. تا حدود زيادي در تاريخ مشخص شده، اما از نظر عيني و عملي باز‌هم مشخص و مشخص‌تر خواهد شد.

inShare.0
نامه هاي تاريخي آيت الله حسينعلي منتظري به خميني درباره قتل عام زندانيان سياسي

...............

نامه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می رساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی برا اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها:
اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جویی می شود
و ثانیا خانواده های بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی می باشد ناراحت و داغدار می کند و آنان جدا زده می شوند.
و ثالثا بسیاری از آنان سر موضع نیستند ولی بعضی مسئولین تند با آنان معامله سر موضع می کنند.
و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه ها و شخصیت ها از ما دفاع می کنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یک دفعه تبلیغات علیه ما شروع شود.
و خامسا افرادی که به وسیله دادگاه ها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنایی به همه ی موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی یا کم گناهانی هم اعدام شوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است.
و سابعا ما تا حال از کشتن ها و خشونت ها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه ی منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت.

و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار. و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار نارحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): « ادرتوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه ». والسلام علیکم و ادام الله ظلکم.
16 ذی الحجه 1408 - 9/5/67
حسینعلی منتظری

نامه دوم آيت الله منتظري به خميني

بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه 9/59/67 برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض می رسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استان های کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با نارحتی از نحوه ی اجرای فرمان حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت: مسئول اطلاعات یا دادستان - تردید از من است - از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید: تو حاضری سازمان منافقیین را محکوم کنی؟ گف آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه ی مردم حاضرند روی مین بروند! وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت معلوم می شود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سر موضع انجام داد و این قاضی شرع می گفت من هرچه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آرا باشد نه اکثریت پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر می باشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید که چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است می باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
13/5/67 - حسینعلی منتظری



يك سند تاريخي از داخل زندان

عكسهايي كه در اين صفحه ملاحظه مي كنيد تصاوير كاغذهاي نازكي است كه در زندان هاي خميني پس از قتل عام سال67 توسط زندانيان ريز نويسي شده و به خارج زندان منتقل گرديده است.
در اين صفحات نام تعدادي از شهيدان قتل عام در زندانهاي اوين و گوهردشت ريز نويسي شده است. در صفحات ديگر انواع شكنجه ها و اخبار به صورت بسيار فشرده اشاره شده است.
اين كاغذها در واقع سند انكار ناپذير جنايتي ضدبشري است كه توسط خميني و دار و دسته پليد او در سال 67 اعمال شده است. بيشك اين سند بخش بسيار كوچكي از تمام واقعيت را در خود منعكس كرده است و بي ترديد آن چه در اوين و گوهردشت رخ داده خود بخشي از تمامي جنايتي است كه هرگز فراموش نخواهد شد. دامنة اين جنايت تمامي شهرها و زندانهاي كوچك و بزرگ ايران را در بر مي گيرد. و در فرداي آزاد ايران وقتي كه پرده ها فرو افتند خواهيم ديد كه ابعاد جنايت تا چه حد بزرگتر از حتي تصور ما بوده است.





عكسي كه سند يك جنايت است

در اين عكس كه در سال67، پس از كشف يك گور جمعي در حوالي تهران گرفته شده، چهرة يكي از شهيدان و پاي يك شهيد ديگر ديده مي شود. به دنبال انتشار اين عكس در نشريه مجاهد شماره402، خانواده اين شهيد چهرة فرزند خود، مجاهد شهيد يوسف هيبدي را شناسايي نموده و مشخصات او را براي نشريه مجاهد ارسال كردند.

خانواده هيبدي تا پيش از انتشار اين عكس در نشريه مجاهد از سرنوشت فرزندشان بي خبر بودند.با شناسايي اين عكس از سوي خانوادة هيبدي مشخص شد كه جلادان خميني، يوسف را به مدت 7سال در سياهچالهاي خود نگهداشته بودند...(او) براساس طرح رژيم براي قتل عام زندانيان سياسي، به عنوان «زنداني خطرناك« از زندانهاي شهرستانها به اوين و گوهردشت منتقل شده بود»
نقل از صفحه 213 كتاب قتل عام زندانيان سياسي
ااز انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران





فتواهاي ضد بشري خميني در مقطع قتل عام زندانيان سياسي در سال67

متن فتواي اول خميني براي قتل عام زندانيان سياسي

"بسم الله الرحمن الرحيم

از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام ميباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه الاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نماينده اى از وزارت اطلاعات ميباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع ميباشد، رحم بر محاربين ساده انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا ميباشد. والسلام.
روحالله الموسوى الخمينى "

نامه احمد خميني به پدرش در مورد

فتواهاي ضدبشري او در قتل عام زندانيان

پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي پس از عرض سلام،
آیت‌الله موسوى اردبیلى در مورد حكم اخیر حضرتعالى درباره منافقین ابهاماتى داشته اند

كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:
۱- آیا این حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولى تغییر موضع نداده اند

و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایى كه حتى محاكمه هم نشده اند محكوم به اعدامند؟

۲- آیا منافقین كه محكوم به زندان محدود شده‌اند و مقدارى از زندانشان را هم كشیده‌اند

ولى بر سرموضع نفاق ميباشند محكوم به اعدام ميباشند؟
۳- در مورد رسیدگى به وضع منافقین آیا پرونده هاى منافقینى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نیستند
باید به مركز استان ارسال گردد یا خود مىتوانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد»

و اين هم پاسخ هولناك و ضدبشري خميني دجال به نامه پسرش

» بسمه تعالى
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است،
سریعا دشمنان اسلام را نابود كنید، در مورد رسیدگى به وضع پرونده ها در هر صورت كه حكم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روحالله الموسوى»

گزيده يي از سخنراني مسعود رجوي

27آذر 1379 (شب 21‌ ماه رمضان)

منتهاي سفلگي

وقتي خميني زورش به‌شما رزم‌آوران ارتش آزادي نرسيد؛ از آن‌جا كه در تنور جنگيش را گل گرفتيد؛ از آن‌جا كه گفتيد امروز مهران، فردا تهران؛ از آن‌جا كه همة جبهه‌هاي جنگيش يكي پس از ديگري فرو‌ريخت و از آن‌جا كه شما به‌حق و درستي به‌جانب خاك ميهنتان براي سرنگوني رژيمش حركت و اقدام كرديد، همة اينها را با قتل‌عام مجاهدين دست‌بسته در زندان تلافي كرد. كساني كه نان علي را مي‌خوردند و مي‌خورند، پس از زهر آتش‌بس و لرزة سرنگوني در فروغ جاويدان، در منتهاي رذيلت و فرومايگي، زورشان به‌زندانيان دست‌بسته و بي‌گناه رسيد.
نامه‌ها و نوشته‌هاي جانشين وقت خميني در آن روزگار خوب روشن مي‌كند كه خميني چگونه به‌نحو جنون‌آميز دستور داده بود همة اينها را بايد نابود كنيد. سر موضعيها را نابود كنيد. مرد يا زن فرق نمي‌كند. محكوم‌شده و محكوم‌نشده فرقي نمي‌كند. اين‌كه كسي در عملياتي بوده يا نبوده فرقي نمي‌كند، بايد نسل اينها بربيفتد.
ببينيد آش چقدر شور بوده كه هم جانشين وقت خميني و هم تعدادي از حكام شرع، به‌صدا درمي‌آيند كه اين چه وضعي است؟ چقدر بكشيم؟ چگونه بكشيم؟ چند‌تا را بكشيم؟
با وجود كتمان بسياري حقايق و آمار و ارقام كامل، از لابلاي همين نوشته‌ها هم خيلي خوب مي‌شود فهميد كه چه‌كساني به‌نام اسلام، بر‌ضد اسلام و به‌نام علي برضد علي، عصيان كرده‌اند.
به همانها كه به‌قول قرآن بوزينگان و خوكهايي در لباس آدميزادند و به‌نام اسلام و تشيع و حضرت علي اين‌چنين با قساوت خون مي‌ريزند.
اما متن حكم خميني در‌مورد قتل‌عام مجاهدين چنين است:
«بسم‌الله الرحمن الرحيم از آن‌جا كه منافقين خائن به ‌هيچ‌ وجه به‌ اسلام معتقد نبوده و هر‌چه مي‌گويند از روي حيله و نفاق آنهاست، و به‌ اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‌اند [مزخرف مي‌گويد، كدام اقرار؟ كجا؟] و با توجه به‌ محارب بودن آنها و جنگهاي كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور [معلوم است كه از جنگهاي كلاسيك ارتش آزاديبخش خميني تا كجا سوخته بود] با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما».
حالا خميني اين حرفها را با چه سند و مدركي مي‌گويد بايد از خودش پرسيد. اگر يادتان باشد در همان سال رئيس‌جمهور عراق در جلسه‌يي با فرماندهان نظامي اين كشور كه در تلويزيون عراق هم پخش شد، براي فرماندهان نظامي از ميهن‌پرستي مجاهدين مثال مي‌زد و گفت: «براي ثبت در سينة تاريخ اعلام مي‌كنم كه ما يك‌ بار از مجاهدين دربارة وطنشان ايران سؤالي كرديم، اما آنها از اين جهت كه فكر مي‌كردند پاسخ دادن به آن مي‌تواند متضمن اطلاعاتي دربارة ميهنشان بوده و احياناً زياني را متوجه مردمشان سازد، درخواست ما را به‌صراحت رد كردند و ما البته اين موضع آنها را به‌ عنوان يك ‌نيروي سياسي مستقل، محترم مي‌شناسيم…» (تلويزيون و مطبوعات عراق، 11 و 12تير1367).
اما خميني مي‌گويد با‌توجه به «جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با ‌توجه به‌ ارتباط آنان با استكبار جهاني»!!
‌اي بي‌حيا! سلاح و موشك و كلت و كيك و انجيلش را تو از آمريكا و استكبار و اسرائيل مي‌گيري، ارتباطش را به‌حساب ما مي‌گذاري!؟
ادامة حكم خميني: «و ضربات ناجوانمردانة آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون، كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر‌سر موضع نفاق خود پافشاري كـرده و مي‌كنند، محارب و محكوم به‌اعدام مي‌باشند».
اولاً: به خميني بايد گفت: مردك، مگر تو قاضي هستي؟ دست‌كم به ‌قانون اساسي خودت، قانون اساسي ولي‌فقيه وفادار باش. با چه حقي حكم مي‌كني؟
اين حرف را حتي قوة قضاييه خودش، همين دژخيم‌خانة خودش هم نزده ولي خودش حكم مي‌كند كه «تشخيص موضوع نيز در تهران با رأي اكثريت آقايان حجت‌الاسلام نيري دامت افاضاته …و جناب آقاي اشراقي (دادستان تهران) و نماينده‌ يي از وزارت اطلاعات مي‌باشد. اگر چه احتياط در اجماع است و همين‌طور در زندانهاي مراكز استان كشور رأي اكثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع مي‌باشد، رحم بر‌ محاربين ساده‌انديشي است، قاطعيت اسلام در‌ برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ‌ناپذير نظام اسلامي است. اميدوارم با خشم و كينة انقلابي خود نسبت به ‌دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نماييد [ننگ بر‌تو و برخدايت كه جز شيطان نيست] آقاياني كه تشخيص موضع به‌عهدة آنان است، وسوسه و شك و ترديد نكنند، سعي كنند "اشداء علي الكفار" باشند. ترديد در مسائل قضايي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مي‌باشد. والسلام، روح‌الله الموسوي الخميني».
تبت يدا ابي‌لهب و تب! عجبا، كه به‌اين هيولا مي‌گويند ولي‌فقيه! عفريت خون‌آشامي كه گوشش بدهكار هيچ قانون و قضاوتي نيست.

دستورالعمل نسل‌كشي
منتظري نوشته است:
اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن آقاي حاج‌آقا ‌احمد نوشته است:
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي
پس از عرض سلام، آيت‌الله موسوي‌اردبيلي در‌مورد حكم اخير حضرتعالي در‌بارة منافقين ابهاماتي داشته‌اند كه تلفني در سه‌سؤال مطرح كردند».
معنيش اين است كه آن‌قدر نوشتة خميني وحشيانه و سبعانه است كه موسوي‌اردبيلي، سردژخيم وقت قوة قضايية خميني، كه تا همان‌زمان در بستن و زدن و كشتن مجاهدين هيچ ترديدي نداشت، دچار سؤال شده و اين سؤالها را تلفني از پسر خميني پرسيده است:
«1ـ‌ آيا اين حكم مربوط به‌ آنهاست كه در زندانها بوده‌اند و محاكمه شده‌اند و محكوم به‌اعدام گشته‌اند ولي تغيير موضع نداده‌اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمة هم نشده‌اند محكوم به‌اعدامند»؟
به‌نظر مي‌رسد پشت دژخيم قوة قضاييه هم لرزيده و با خودش گفته است تا اين حدش را ديگر از امام امت هم نديده بودم. چون خميني مي‌گويد محاكمه‌نشده محكوم به‌اعدام است.
«2ـ‌ آيا منافقين كه محكوم به‌زندان محدود شده‌اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده‌اند ولي بر‌سر موضع نفاق مي‌باشند محكوم به‌اعدام مي‌باشند»؟
«3ـ‌ در مورد رسيدگي به‌وضع منافقين آيا پرونده‌هاي منافقيني كه در شهرستانهايي كه خود استقلال قضايي دارند و تابع مراكز استان نيستند بايد به ‌مركز استان ارسال گردد يا خود مي‌توانند مستقلاً عمل كنند»؟
زير اين نامه نوشته شده:
«بسمه تعالي:
در تمام موارد بالا هركس در هرمرحله [چه محكوم شده چه نشده] اگر بر‌سر نفاق باشد حكمش اعدام است. به‌سرعت دشمنان اسلام را نابود كنيد. درمورد رسيدگي به‌وضع پرونده‌ها در هرصورت كه حكم سريعتر انجام گردد، همان مورد نظر است. روح‌الله الموسوي الخميني».
خميني مي‌گويد: كاري بكن كه سريعتر حكم اعدام را انجام بدهي. اگر شهرستانها زودتر مي‌كشند، خودشان بكشند، اگر تو مي‌تواني زودتر بكشي، تو بگير و بكش، روح‌الله الموسوي الخميني!
تبت يدا ابي‌لهب و تب

دربارة آمار و ارقام
منتظري نوشته است «بالاخره دو‌هزار و هشتصد يا سه‌هزار و هشتصد نفر زنداني ‌ـ ‌ترديد از من است ‌ـ‌ از زن و مرد را در كشور اعدام كردند. بالاخره من احساس كردم كه اين شيوة درستي نيست. تصميم گرفتم يك ‌نامه به‌ امام بنويسم [اين خميني هنوز با اين حكم امام است؟! منتظري در همان روزي كه نامه را مي‌نوشته، مي‌گويد چند‌هزار نفر در چند‌روز اعدام شدند. پس علي‌القاعده اين اولين رقمي است كه جانشين وقت خميني از آن مطلع بوده است] گفتند اين كار را نكنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يك‌چيزي بنويسد ايشان ناراحت مي‌شوند».
منتظري توضيح مي‌دهد چند‌ساعت تأخير كردم، استخاره كردم بالاخره تصميم گرفتم نامه بنويسم.
نامة منتظري به خميني چنين است:
« مورخ 9‌مرداد67، محضر مبارك آيت‌الله العظمي امام خميني مدظله‌العالي
پس از عرض سلام و تحيت، به‌عرض مي‌رسانم راجع به‌دستور اخير حضرتعالي مبني بر‌اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت‌شدگان حادثة اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً‌ اثر سوئي ندارد [عجب!] ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها:
اولاً در شرايط فعلي حمل بر‌كينه‌ توزي و انتقام‌جويي مي‌شود.
و ثانياً خانواده‌هاي بسياري را كه نوعاً متدين و انقلابي مي‌باشند ناراحت و داغدار مي‌كند و آنان جداً زده مي‌شوند.
و ثالثاً بسياري از آنان سر‌موضع نيستند ولي بعضي از مسئولان تند، با آنان معاملة سرموضع مي‌كنند.
و رابعاً در شرايط فعلي كه با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهرة مظلوم به‌خود گرفته‌ايم و بسياري از رسانه‌ها و شخصيتها از ما دفاع مي‌كنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست كه يك‌دفعه تبليغات عليه ما شروع شود.
و خامساً افرادي كه به‌وسيلة دادگاهها با موازيني، در سابق محكوم به‌كمتر از اعدام شده‌اند، اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه‌يي، بي‌اعتنايي به‌همة موازين قضايي و احكام قضات است و عكس‌العمل خوب ندارد.
و سادساً مسئولان قضايي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس‌اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است [كي خواسته در سطح مقدس‌اردبيلي باشند؟ اينها در سطح حرمله و ساير آت و اشغالهاي سپاه يزيدند].
و ثامناً اگر فرضاً بر‌دستور خودتان اصرار داريد اقلاً دستور دهيد ملاك اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت و زنان هم استثنا شوند خصوصاً زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند‌هزار نفر در ظرف چند‌روز، هم عكس‌العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند»…
«چند روز بعد هم يكي از قضات خوزستان به‌نام حجت‌الاسلام آقاي محمدحسين احمدي پسر آيت‌الله آقاي آشيخ ‌علي ‌اصغر احمدي‌ شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود، مي‌گفت: «در آن‌جا تند‌تند دارند اعدام مي‌كنند. به‌ يك ‌شكلي نظر اكثريت درست مي‌كنند [يعني همان نظر دو ‌بر ‌يك را هم مراعات نمي‌كنند] خوب تشخيص نمي‌دهند. اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده‌اند به‌جان زندانيان»…
«بعد من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه مي‌دهند. اول محرم شد [منتظري ديگر تا اين تاريخ عدد و رقمي نمي‌دهد. چون اول محرم حوالي بيست و سوم مرداد مي‌شود] من آقاي نبوي كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نمايندة اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهداريد. آقاي نيري گفت "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده‌ايم. دويست نفر را هم به‌عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده‌ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر‌چه بفرماييد و…!" من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را كه يادداشت كرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت كردم و بعد يك‌ نسخه از آن را به‌ آنها دادم كه براي شما مي‌خوانم، و اين همان چيزهايي است كه حاج ‌احمد‌ آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معركه گرفته است، در‌صورتي كه اين نامه نيست، بلكه يادداشت است».

سرچشمة جرم و فساد
منتظري نوشته است: «حاج‌احمد‌آقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معركه گرفته كه چرا گفته يي كار منافقين يك ‌نحو منطق است، در‌صورتي كه كساني كه فريب شعارهاي منافقين را خورده‌اند و فرضاً چند ‌اعلاميه پخش كرده‌اند با كساني كه در عمليات مرصاد شركت داشتند فرق دارند و اصل آن هم يادداشت است نه نامة رسمي».
منتظري با بيان اين كه «يادداشت نوشتم نه نامة رسمي» قصد دارد از ‌بار تجري خود كم كند.
هم‌چنين مي‌گويد آنهايي كه در عمليات بودند حقشان اعدام است!
سرچشمة جرم و فساد همين‌جاست. چون بر اين اساس مي‌توان نتيجه گرفت كه اينها همانهايي هستند كه در زمان شاه هم محكوم و در زندان بودند. آن‌جا هم حكام شرع و دادستانهاي ضدخلقي شاه، شرع شاهنشاهي، مي‌گفتند: اعدام حقشان است. پس چه فرقي كرد؟ فرقي نكرد كه هيچ، بدتر هم شد.

نمونة شقاوت
نمونة ديگر: «آقاي اسلامي كه دادستان انقلاب فارس بود يك‌پرونده‌يي را آورده بود پيش من مربوط به‌ دختري كه مي‌خواسته‌اند او را اعدام كنند. مي‌گفت من با اعدام او مخالف بودم، اما با اكثريت آرا او را اعدام كردند. در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت كرده بود و خطاب به ‌پدر و مادرش گفته بود، طوري نيست اين پيشامدها هست، شما نسبت به ‌انقلاب بدبين نباشيد، قرآن و نهج‌البلاغه را بخوانيد و… كه خود آقاي اسلامي از اعدام‌ شدن او خيلي متأثر بود. حجت‌الاسلام آقاي حسينعلي ‌انصاري كه نمايندة من در زندانها بود مي‌گفت شش يا هفت ‌برادر بودند كه اينها نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند، خيلي هم متعبد بودند، مي‌گفتند ما با منافقين هم مخالف شده‌ايم، اما به ‌اينها مي‌گويند بايد مصاحبه كنيد، اينها مي‌گويند ما حاضر نيستيم مصاحبه كنيم … اين براي ما شكست است و اينها را به‌اين بهانه گفتند كه سر‌موضع هستند و پنج يا شش‌نفر آنان را اعدام كردند و فقط يك نفر از آنان را كه فلج شده بود باقي گذاشتند…»
در ادامة مطالب منتظري تأكيد مي‌كند كه «هدف من دفاع از مجاهدين خلق نبود». بايد گفت مجاهدين چنين انتظاري نداشتند و تازه خودتان فرموديد كه هدفتان دفاع از حيثيت ولي‌فقيه بي‌ حثيت بود كه مجاهدين با رزم و رنج و خونشان او را بي‌حيثيت كردند، به ‌نحوي كه شما ناگزير شديد از او فاصله بگيريد:
«هدف من دفاع از مجاهدين نبود. هدف من محفوظ ماندن شخصيت امام و چهرة ولايت‌فقيه بود كه نبايد به ‌نام آن بعضي كارها انجام مي‌شد…»

مسئوليت خميني
نامة بعدي با امضاي احمد خميني 15مرداد67:
«حضرت آيت‌الله العظمي آقاي منتظري دامت بركاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامة دوم جنابعالي موجب تعجب شد، شما فرد مذكور را بگوييد بيايد تهران تا مسائلش را بگويد…‌ شما كه مي‌دانيد من نمي‌خواهم سرسوزني به ‌بي‌گناهي ظلم شود ولي ديد شما در‌مورد ضدانقلاب و به‌ خصوص منافقين را قبول ندارم. مسئوليت شرعي حكم مورد بحث با من است، جنابعالي نگران نباشيد. خداوند شر منافقين را از سر همه كوتاه فرمايد».
عجيب است كه اين نامة خميني را خود منتظري منتشر كرده، ولي مي‌گويد اين نامه‌ها و احكام را از خميني «گرفتند»!
حال آن كه كفتار خون‌آشام با اين صراحت مي‌گويد مسئوليت با من است و خودم گفته‌ام قتل‌عام كنند.
جنايت به‌ قدري تكاندهنده بود كه دژخيماني كه كارشان تا همان زمان اعدام بوده‌ نيز اعتراض مي‌كردند.
محمدحسين احمدي، حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان، در نامه‌يي به‌خميني مي‌نويسد: «من باب مثال در دزفول تعدادي از زندانيان به‌نامهاي طاهر رنجبر، مصطفي بهزادي، احمد آسخ و محمدرضا آشوع، با اين كه منافقين را محكوم مي‌كردند… نمايندة اطلاعات از آنها سؤال كرد شما كه جمهوري اسلامي را برحق و منافقين را بر باطل مي‌دانيد حاضريد همين الان به ‌نفع جمهوري اسلامي در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غيره شركت كنيد. بعضي اظهار ترديد و بعضي نفي كردند. نمايندة اطلاعات گفت اينها سر‌موضع هستند چون حاضر نيستند در راه نظام حق بجنگند. به ايشان گفتم پس اكثريت مردم ايران كه حاضر نيستند به‌جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اينها با مردم عادي فرق مي‌كند و در هر‌صورت با رأي اكثريت نامبردگان محكوم شدند فقط فرد اخير در مسير اجراي حكم فرار كرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاك و معياري براي اين امر مشخص فرماييد تا مسئولين اجرا دچار اشتباه و افراط و تفريط نشوند».
همين فرد در نامة ديگري به احمد خميني مي‌نويسد: «اگر حضرت امام مدظله‌العالي مصلحت بدانند ملاكي براي سر‌موضع بودن تعيين شود تا مسئولين اجرا، دچار ابهام و اشكال و اعمال نظر و سليقة شخصي و افراط و تفريط نشوند و غرض متهم كردن آن آقايان [يعني دژخيمان شقي] هم نبود. ولي متأسفانه مطلب جور ديگر برداشت و تفسير شده و اين كه فرموده‌ايد آنها تقريباً تمام نوشته‌ها را تكذيب كردند يك ‌امر طبيعي است و علاوه از اين تعبير برمي‌آيد كه آنها مقداري از مطالب را نيز قبول كرده‌اند. بيش از اين مصدع اوقات نمي‌شوم حرف بسيار است… با آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور حضرت مهدي موعود(عج)»
مي‌بينيد كه كساني كه آن‌روز نيز حرفشان آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور امام‌زمان بوده، آنها هم از اين جنايتها و قتل‌عامها دچار تهوع شده بودند.

محاكمة جنايتكاران
در هر حال، قتل‌عام زندانيان مجاهد به‌نام اسلام و شرع نمونة آشكار و بسيار گويايي است كه طي آن فراتر از خود مجاهدين به پيشواي آرمانيشان علي، به‌نام علي، ستم‌ شده است. زيرا كه جنايتهاي ضد‌انساني را به ‌نام اسلام و به ‌نام پيامبر و علي، رذيلانه توجيه مي‌كنند.
از آن‌جا كه رژيم خميني از مغول به ‌بعد نمونة بي‌سابقه‌يي است، سردمداران رژيم و عاملان و آمران قتل‌عام بايد در دادگاه بين‌المللي و دادگاه مردم ايران محاكمه و مجازات شوند. اين حق مردم ايران است، حق جامعة بشري و حق مجاهدين و خلق آنهاست.

دو اسلام متضاد
برگرديم به چارچوب آرماني خودمان، آيا اين خونها ادامة تاريخي و عقيدتي همان خوني نيست كه در چنين شبي از فرق علي به‌زمين ريخت؟
البته چنين است و مجاهدين پرتوي از او را آموخته‌اند. البته كه قدر و شأن انسان و انسانيت را در او ديده‌اند و مي‌بينند. به‌همين دليل است كه لباس تقوا و لباس شرف، لباس ارتش آزاديبخش را به‌تن كرده‌اند.
اصولاً شاخص عقيدتي و آرماني «مي‌توان و بايد» مگر كسي غير از علي است؟ در بسياري از جنگهاي پيغمبر چه‌كسي غير از او تعادل را چرخاند؟ چه كسي با حداكثر تهاجم در خيبر را كه 8نفر براي برداشتن آن رفته بودند، از‌جا كند؟
در احد چه كسي آثار حدود هشتاد زخم بر بدن داشت؟
حالا نوادگان سياسي و مسلكي ابن‌ملجم و شمر و ابن‌زياد، در ايران تغيير رنگ داده‌اند و آنها هم داعية اسلام و علي دارند. اما در عالم واقع، دو‌ اسلام سراپا متضاد هست كه با خصومتي آشتي‌ناپذير در ايران رو‌در‌روي هم صف‌آرايي كرده‌اند. مجاهدين، رزم‌آوران آزادي ايران‌ زمين، مي‌بايد به پشتوانة مردم ايران با حمايت مردم ايران انشاءالله محقق بكنند كه به‌صورت نهايي كداميك قاهر و كداميك مقهور است. تا حدود زيادي در تاريخ مشخص شده، اما از نظر عيني و عملي باز‌هم مشخص و مشخص‌تر خواهد شد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed