۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

خسته ام از واژه های کهنه و کهن

خسته ام از واژه های کهنه و کهن
!خسته ام از تعریف افسانه ها، حتی از رستم، فاتح هفت خان
!خسته ام از تکراراین واژه عبور سیاوش از آتش
!خسته ام ازتعریف کمان آرش
!خسته ام از افسانه، نقش برزمین شدن دیو سفید
!خسته ام ازشنیدن اسم ابراهیم بت شکن دگر دلم نمی لرزد
!خسته ام ازکوبیدن پرچم کاوه برسینه ضحاک
!خسته ام از داستان زال و سیمرغ
!خسته ام از دریدن سینه سهراب به دست رستم
!خسته ام ازشنیدن فریب کاری های افراسیاب
!خسته ام ازتکرارشنیدن شاهنامه آن را جمع کن با یک روکش طلایی بگذارموزه
من دگربزرگ شده ام با من ازحقیقت بگو
تنها یک واژه تازه به من بگو، بگو مقاومت، فدا و صداقت
راستش را بگو رستم افسانه بود از علی اکبرقهرمان یک کلام بگو
من عبور سیاوش را هرگزاز آتش ندیده ام ازسیاوشان زمان بگو
ازآرش و استربانان زاگرس هیچ نگو ازامروزبگو سواران درسینه زاگرس هستند؟ بگو
گرفردوسی نبود نه دیوی سفید بود و نه رستم ازدیوهای سیاه وسفید امروزبگو دم هایشان، را بالای سرشان جمع کرده اند ازاین ها  بگو
آن که نقش بر زمین شد دیو ولایت بود من آن را دیدم  ازآن از لاجوردی بگو
ازابراهیم و تبرش هیچی نگو ازآن نه بزرگ رادمرد زمان به ولایت فقیه هرچه دلت می خواهد، بگو
این قدرازکاوه نگویک واژه تازه بگودل من رابه لرزاند پرچم شیروخورشید را بکوبم، برسرضحاک زمان بگو
نه ازقله قاف نه ازسیمرغ برایم افسانه نگو ازقله اشرف و لیبرتی ازسیمرغ زمان به من، بگو
نه از سهراب و نه ازسینه دریده شده اش هیچی نگو ازدریده شدن سینه جوانان وطنم به، دست دژخیمان بگو
ازفریب کاری افراسیاب چیزی نگو ازفریب کاران این زمان، عصرطلایی امام دجالان بگو
به روی جلد طلایی شاهنامه بنویس فردوسی بجای آن لیست شهیدان را بخوان به من بگو از شجاعت های آن ها بگو
باورکن ای دوست اگر فردوسی زنده بود به روی تمام این افسانه ها خط می کشید چون او فردوسی بود بجای این ها حقیقت را می نوشت زنده باد مبارزه با ظلم ولایت مطلقه فقیه نابود باد اصل ولایت فقیه پاینده ایران زنده باد ملت شریف ایران
خانباباخان
لاشه لاجوردی دیو ولایت فقیه

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر