...این منم
من نظم شب سرد و اختناق
را برهم می زنم
با قلبی پر از آتش می روم و می روم
آتش را میزنم برشب پلید
من فرزند مشرقم
از تبار خورشید
شعله ور و بی قرار
یخ های عالم را آب میکنم
بر سینه ظلمت گلی ز آتش میزنم
و خاکسترش را به باد میدهم
من هیچ سقفی را به رسمیت نمی شناسم
چرخ گردون را میشکنم
ننگ بشریت را میزدایم
من خصم شب و شب پرستانم
پیام آور روز
با سلاح آتش
خیمه شب را با شمشیر زرینم میدرم
من پگاه امیدم
که از شفق میتابم
من گل خورشیدم
مرا در بلندترین قله ها بجو
کوه البرز را نگاه کن
چه پایدار و پر غرور ایستاده است
در ستیغ البرز کوه مرا خواهی دید
من همان تندر سوار جاده های ناهموارم
چون رعد بر تو مژده رگبار مسلسل
و بوی خوش باروت را
در آخرین روزت برایت به ارمغان می آورم
آن سیل بنیان کن منم
که بی باک سر به صخره می کوبم
تا راه به دریا باز کنم
نگاه کن
خروش دریا را
خشم موج را نگاه کن
من همان توفان برخاسته ز دریایم
رفتنی نیستم
باز می آیم
مرا چونان
شیری سرخ در میدان خواهی دید
که کفتار ولایت را با پنجه هایم میدرم
من نه افسانه ام
نه رستم زالم
نه سهرابم
من فرزند ایرانم
من خسته از ظلم و جور تو
خسته از زنجیرهای گران بر پایم
من
فرزند ستار و باقر و موسایم
از تبار آتش و پولاد و آهن
من می آیم
!مرا در امیرخیز خواهی دید
خانباباخان
لامصب عجب دوربینی بوده ؛ ذات ولایت وقیه رو چه شفاف نشون داده
پاسخحذفتیکه پاره میکنیم علی نر گدا رو !
پاسخحذفdorood bar sardare kabire khalgh
پاسخحذفmousa khiabani
dorood bar rajavi
zende bad azadi
arman
یاشا
پاسخحذف