۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

گر آتش بارد به پیکرم برگشتی در من نیست، من همان شهسوار جاده های ناهموارم




اشرف . اشرف یک زن مجاهد خلق بود اشرف یک سردار مجاهد خلق بود در صبحگاههان 19 بهمن 1360 با تمام همراهانش به شهادت رسید خمینی دجال جشن و پای کوبی به راه انداخت که اشرف و دیگر سرداران مجاهدین خلق را به شهادت رسانده و بعد از این دیگر اشرفی وجود نخواهد داشت که ریشه و ریشه خمینی را قیچی بکند . اما اشرف به آتش کده سرکش تبدیل شد اشرف راه دیگر دیارها را پیش گرفت رفت و آتش ها در دل ها شعله ور کرد اشرف هویت انسان مبارز شد اشرف محدود به یک شهر و یا کشوری  نماند راه های دور را پیمود و به محور صداقت و شجاعت ایستادگی تبدیل شد امروز همه انسانهای پاک و با شرافت با صدای بلند میگویند من یک اشرفی هستم اشرف شأن و هویتی دیگری به مبارزان  واقعی بخشید براستی اگر اشرف و اشرفیان نبودند چطور میشد هویت واقعی انسانها را شناخت؟ بله من سالیان سال است با مجاهدین خلق ایران آشنا هستم مجاهدین را خوب میشناسم همیشه مجاهدین ریسک را در روی بالاترین مسئولانشان میکنند این بارهم که قرار بود مجاهدین  از اشرف به لیبرتی بروند ولی واقعیت چیزی دیگری بود همه منتظر بودیم که چه کسی پیش قدم خواهد شد؟ یک تیپ 400 نفره پیشاپیش این چهار صد نفر جا نشین خود آقای مسعود رجوی بود برادر بزرگوارم عباس داوری وقتی که این صحنه را دیدم یک شعر به این صحنه نوشتم تقدیم میکنم به تمام یاران اشرف


ای دژخیم فکر نکن مرا در بن بست قرار داده ای ،
من همان فاتح بن بست شکنم،
هزاران روباه به گرد پایم نخواهد رسید،
من همان شیر سرخ میدانم

گر آتش بارد به پیکرم برگشتی در من نیست،
من همان شهسوار جاده های ناهموارم،
مرا خوب بشناس از بتکده به بتکده،
تبر به دوش من همان مرد بت شکنم

تاتوانی آتش فتنه برافروز بر من،
من همان بی باکم در آتش شیرجه زنم،
رستم افسانه نبود من خود رستمم دیار به دیار،
دنبال دیوم تاکاسه ز سر برکنم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر