درسرزمین من ازبس که حنجره بریدند خنجرها کند شده
و رودخانه ها به خود رنگ خون گرفته است
نه تنها گل ها را چیدند گلزار را ویران کردند
به جای گل سرخ علف هرزه علم کردند!
نه به باغ، نه به باغبان، نه به گل و نه به گلزار
رحم نکردند حرمت رویش دانه گندم را دریدند
آه ازدست این قوم رذل پرنده های عاشق را سربریدند
زن را در گودال ولایت قرار دادند با سنگ های هار سر و صورت آن را خونین دریدند در آخر نیز گفتند شکر عدالت را بجا آوردیم
در سر زمین من به خاکستر سرخ ، ققنوس ها نیز لگد زدند
به پینه زیبایی دست های باغبان خندیدند
مفت خوردند و مال مردم دزدیدند این قوم از کرامت انسان خبر ندارند
به جنگ شرافت و شجاعت برخاستند
درهمه جا بی غیرتی را به پا کردند
ازشادی و زیبایی گریختند وفرهنگ عزاء بر پا کردن
علم و دانش را به زنجیر کشیدند
جهل و جنایت را برملت ما حاکم کردند
به جای ای ایران ای مرز پرگوهر انجزه را سردادند
صلح را بدتر از زهر ، جنگ را نعمت خدا دانستند
عارفان را به بند کشیدند و واعظان فریکار را به منبر جمعه بازار نشاندند
درتمام کوچه ها چوبه های دار برپا کردند و
آن را نیز عدالت خواندند !
دست بریدند و چشم از حدقه درآوردند
خلیفه گری به راه انداختند ،برای یک ملت ولی فقیه تعیین کردند
گل ها را له و لورده کردند علف های هرزه را دلالان به بازار عرضه کردند
خمینی و قوم خمینی در سرزمین من و ما لونه کرده اند
مشتی اراذل، اوباش، بی حیا و بی شخصیت از این قوم حمایت کردند
ترسو ها و بی شرم ها به این حکومت کفایت کردند
عاشقان وطن را خائن به وطن میخوانند
خائینان به وطن را حامی وطن می نامند
عزیز در این سرزمین ظلم، جهل، جنایت، وطن فروش، خود فروش و مزدوران، با ولی فقیه جلاد دست در دست هم داده اند
برای ویران کردن این وطن که اسمش ایران است
همه حرمتهایش را دریدند نه به اسمش، نه به فرهنگ و نه به ملتش رحم نکردند.
آری رحم نکردند به تمام هستی ایران تاختند و نابود کردند
و ارزش ها را از بین بردند تخم نفاق در بین ملت پاشیدند
این قوم رذل خمینی با ایران چنان و چنین کردند لعنت بر خمینی و قوم خمینی
خانباباخان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر