۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

می گوید اندیشه را مرگ نیست باز مجنونم کرده این دل دیوانه من

 
 در گوشه این قفس ویرانه ام باز  می رقصد این دل دیوانه من

به عشق بهار آرزو هایم باز می طپد این دل دیوانه من

می گویداندیشه را مرگ نیست باز مجنونم کرده این دل دیوانه من

 ده ها بهار از عمر ناچیزم گذشته باز نوید بهترین بهار را می دهد این دل دیوانه من

گرچه زمان و زمین سرما و زمستان است باز چونان آتش کده شعله ور است این دل دیوانه من

 در همه جا صحبت از سازش و سکوت مطلق است چو طبل جنگ به دیوار سینه ام می کوبد این دل دیوانه من

 نه ازگل نه ازبهار نه از باغ نه از باغبان خبری نیست باز هزاران شکوفه زده در این دل دیوانه من

دراین شب تیره و تارکه ظلمت حاکمه باز ستاره باران شده این دل دیوانه من

 سال هاست از اسب و زین خبری نیست باز تندر سوار است این دل دیوانه من

  به جای باران بهاری تیرهای زهراگین می بارد به  پیکرم باز سینه ام را سپر کرده این دل دیوانه من

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر