۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

دلم میخواهد ...


 


دلم میخواهد ...
دلم میخواهد شب را به آتش بکشم

تا شب پرست در روشنای روز خاکستر شود

چرخ گردون را بشکنم، از نو بنا کنم

در خانۀ بیکسان بکوبم و مژده امید دهم

روی یتیم های هراسان را خنده باران کنم

باشد که در شادی غرق شوند

همصدا با من سرود فتح سردهند

دلم میخواهد جای حاکم و محکوم را عوض کنم

صد شیخ را در آن دادرسی به صف کنم

هزاران مادر داغدار را مهمان سحر کنم

گل عدالت را شکوفا کنم

در میدان آزادی رقص رهایی کنم

دلم میخواهد غوغایی بپا کنم

هزاران شعله از تنم شرر کشد

خرمن پستی شیخک را به آتش کشم

تمام یخ های عالم را آب کنم

دشت سوختۀ وطن را سیرآب کنم

دلم میخواهد گرزی آتشین شوم

در دست دلاوری به جولان آیم

سنگین و گران بر فرق ظالمی فرود آیم

تا خاک وطن از بند ظلم رها کنم

دلم مبخواهد در دفتر وطن ماندگار شوم

دلم میخواهد چو شمع در تاریکی ها بسوزم

هر چه پروانه است به گرد خود جمع کنم

در راه وطن بسوزانم پر و پروانه را

رقص پروانه و شمع را معنی کنم

این شب پلید را سحر کنم

دلم میخواهد قفس سینه ام را بازکنم

خانۀ بی خانمان ها کنم

کفش در پای پا برهنگان شوم

درد خار را من احساس کنم

تا پاهای برهنه ای آرام گیرد

دلم میخواهد خنده شوم بر لب داغدیدگان

چهره ها را دگر گون کنم

دلم میخواهد چونان رعد به غرش در آیم

تمام خواب رفتگان را بیدار کنم

باران شوم به رنگ خون

ببارم به دشت شقایقهای گلگون

زمین را رنگین و رنگین تر کنم

همه دشت و کوه را بپوشانم و سرخ فام کنم

دلم میخواهد در چهره داغدیدگان خنده و شادی شوم

در شب تیره و تار ایران شهاب ظلمت سوز شوم

دلم میخواهد قاصد خبری خوش در راه وطن شوم

دلم میخواهد فرزند پاکباز این میهن شوم

خانبابا خان
 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر