قزل حصار
ای پرنده کوچک قفس طلایی
روزی از این قفس بیرون پری ولیک
هرجا که می روی ما را مبر ز یاد
زیرا که قلب ما در این خزان سرد در حسرت بهار همواره می تپد
زیرا که اشک غم در هجر سخت گل از چشم خیس ما همواره می چکد
اینک صدای شب پیچیده هرکجا
مرغان نغمه خوان پرکنده در قفس
اینک غبار شب پوشانده هر سرا
آوای زندگی ناید زنای کس
ای پرنده کوچک قزل حصار
پرگیر از این حصار
هرجا که می روی برسبزه کن سلام
باغ های تیره را با آب زندگی بزدا ز هر غبار
دل های خسته را با نور زندگی پر کن ز شوق یار
بر خوان به راز و رمز برزن بهم ز شور خوابهای خفتگان
و آنگه ظفرنمون در هر کران دشت مردانه خون چکان
جانانه خون فشان جانانه خون ..... فشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر