امروز نمیدونم چرا باز به یاد زندان و زندانیان قهرمان افتاده ام باز دلم گرفته است از آن تابستان خونین 1367 یکی ازاشعارزندان را برایتان مینویسم
کمک کننین، هلش بدین چرخ ستاره پنچره
توآسمون شهری که برق ستاره خنجره
گلدون سرد و خالی رو بذار کنارپنجره
بلکه که با دیدن اون وا بشه چن تا حنجره
به ما که خسته ایم بگو راه بهار کدوم وره
کنارتنگ ماهیها، گربه رو نازش می کنن
سنگ سیاه حقه رو مهر نمازش می کنن
آخرخط که می رسن خطو درازش می کنن
کمک کننین هلش بدین چرخ ستاره پنچره
توآسمون شهری که همش شبه برق ستاره خنجره
گلدون سرد خالی رو بذارکنارپنجره
بلکه که با دیدن اون وابشه چن تا حنجره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر