۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

خمینی و جنگ عراق







خمینی بسیار حساب شده حرف میزد برای اینکه مردم را گول بزند شعار معرفش این بود همه باهم!! و از روز اول هم هیچ نیتی نداشت با نیروهای پیشرو همکاری بکند و آنها را در انقلاب شریک بداند و باهاشون در رابطه با انقلاب و آینده کشور وارد بحث شود از روز اول خود را خدای انقلاب میدانست و اما بسیار مکارانه میگفت من میروم در حوزه باقی مانده عمرم را میگذارانم و در جواب یک خبر نگار فرانسوی نیز ازش سئوال کرده بود که حکومت آینده ایران چه حکومت خواهد بود ؟ او در جواب گفت همین حکومتی که در فرانسه حاکم است!!
اما وقتی که وارد ایران شد حکومت مثل فرانسه فراموش کرد و از همان روز اول نقشه های شیطانی خود را داشت.
یک آمد درست فردای انقلاب که مردم بر علیه شاه خائن کرده بود یک رفراندوم گذشت سلطنت یا جمهوری اسلامی!! ؟ نتیجه این همه پرسی از قبل مشخص بود جمهوری بود(آن روزاگرخود لنین هم در ایران بود جوابش به سلطنت نه بود) او خمینی دجالی بود که از روح شیطان پیروی می کرد.
اما نیروهای پیشرو و مردمی دست خمینی را خیلی زود خواندند و چند ماه بعد از انقلاب راهشان را از راه خمینی جدا کردند و شروع به افشاگری کردن که انقلاب داره به سرقت میره اما گوش کسی به این حرفها بدهکار نبود! برای اینکه مردم آن موقع خمینی را در ماه میدیدند و به پیر مرد که در لایی عبا و عمامه خود را پنهان کرده بود اعتماد کرده بودند اصلا فکر نمیکردند که خمینی که در بهشت زهرا گفت شاه کشور را ویران کرد و قبرستانها را آباد کرد!! یک روزی تمام کشور را به قبرستان تبدیل کند.
در واقع خمینی سوار اعتماد مردم شده بود قشر آگاه چوب ناآگاهی جامعه را خورند متأسفانه مردم آن موقع زیاد سیاسی نبودند که در مقابل ارتجاع خمینی از نیروی پیشتاز حمایت کنند تنها قشر آگاه دانشگاهی ها بودند که از نیروهای مردمی پشتبانی میکردند.
چند ماه بعد از انقلاب آقای مسعود رجوی علنأ در مقابل خمینی موضع گرفت و به ولایت فقیه نه گفت در مقابل خمینی هم گفت کسی که به ولایت فقیه رأی نداده نمیتواند رئیس جمهور آن بشود جلوی کاندیدا شدن مسعود رجوی را گرفت در واقع سرکوب نیروهای انقلابی را که تا آن موقع با شیوه های مختلف داشت میکرد از آن به بعد شمشآقای مسعود رجوی معرف ترین سخنرانی خود را در مقابل این موضعگیری خمینی در امجدیه کرد و نقشه شوم خمینی و چماقدارانش را در این سخنرانی افشا کرد . لینگ سخنرانی آقای رجوی:
یر را از رو بست.
https://www.youtube.com/watch?v=xy36IC6RF5U
بعد از این برای خمینی تنها راه که باقی مانده بود یک عامل بیرونی بود که آن را علم کند ودر سایه آن سر مبارزین را زیر آب کند شروع کرد به مردم عراق فتوا دادن قیام کنید ماهم کمکتان خواهیم کرد!
هنوز هنوزه با وجود گذشت سالهای سال از آغاز آن جنگ ویرانگر هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفته های زیادی از چگونگی وقوع و تداوم آن خوداری میکنند!! تنها از پایان آن رویداد ویرانگر تاریخی به زهر خوردن خمینی دجال کفایت میکنند.
و سالگرد آن را جشن میگیرند و دست آورد امام دجالشان میخوانند!! کسی حاضر نیست پاسخگو باشد آقا جان کشور ویران شده و بیش از یک میلیون جوان به تنور جنگ که نعمت الهی بود ریخته شده قرار بود تا رفع فتنه از عالم این جنگ ادامه داشته باشد و راه قدس از کربلا میگذشت چه شد یک شبه این جنگ که نعمت الهی بود تمام شد؟ چرا به مردم نمیگویید از ترس ارتش آزادی بخش ملی ایران امام دجالتان زهر کشنده را بسر کشید؟؟
عامل اصلی این ابعاد یک یکش نقش خود خمینی دجال در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران بود. البته بر اساس مستندات معتبر آغاز کننده جنگ صدام حسین بود در این شکی نیست. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند و چندین پیام و هیئت به ایران فرستادند که آقای دجال ما اولین دولتی بودیم که انقلاب شما را برسمیت شناختیم و شما را سالهای سال در خاک خودمان حمایت کردیم ترا بخدا دست از سر ما بردارید ولی مگر گوش خمنیی دجال به این حرفها بدهکار بود؟. اما نمیشود گفت سهل انگاری و برخورد نا مناسب مسئولان وقت حکومت باعث این این جنگ ویرانگر شد چون خمنیی دجال حرف کسی را قبول نمیکرد و تصمیمش را گرفته بود .
مردم عراق را هر روز از روز قبل بیشتر تحریک میکرد که قیام کنید خمینی صدام را مجبور کرد که به ایران حمله بکند. در اینجا لینگ تصویری و صوتی خمینی دجال را میگذارم که چطور صدام را تحریک میکند که به ایران حمله بکند
درستی دولت وقت عراق به عنوان آغاز گر جنگ بود ولی این دلیل نمی شود مسئولیت شخص خمینی دجال را در شکل گیری جنگ و یا عدم انجام اقدام موثر برای بازدارندگی را نادیده گرفت همان فایل صوتی که در بالا از خمینی دجال گذشتم همین کافی است برای تشخیص جنگ افروز من از صدام دفاع نمیکنیم منظورم در این نوشته مشخص کردن عامل جنگ است در مقابل این پیام خمینی دجال مگر برای صدام راه دیگری بجز جنگ مانده بود؟ خمینی او را مجبور کرد از کشور و ملت و هویت خود دفاع کند در زیر لینگ صحبت های صدام قبل از آغاز جنگ را برایتان میگذارم صحبت های صدام:
https://www.youtube.com/watch?v=R9PYINRdgSc
مسئول اصلی و آغاز کننده جنگ دولت وقت عراق بود و این را نمیشود نادیده گرفت اما نقش مستقیم خمینی دجال را نمیشود در راه اندازی جنگ نادیده گرفت. مواضع تحریک آمیز خمینی را خیلی ها تلاش میکنند به سهل انگاری دیگر بخش های نظام ارتباط دهند این هم یک نوع بزل دلی روشن فکران امروز جامعه ما است. باید از این روشنفکرهای کشکی پرسید مگر خمینی حرف دیگران را قبول داشت؟
باید توجه داشت سیاست اولیه دولت عراق ایجاد رابطه خوب با جمهوری اسلامی و باخود خمینی دجال بود. مگر حسن البکر پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را به خمینی دجال تبریک نگفت؟ و خواهان روابط دوستانه با خمینی نشد؟ خمینی نیز از آن تشکر کرد ولی در پاسخ وی هشدار به دولت عراق برای تغییر عملکرد را داد! باید از خمینی پرسید انتظار چه تغییری از دولت که به شما تبریک گفته دارید؟ . او تلویحا دولت وقت عراق را با حکومت شاه در صورت تداوم خفقان در عراق مقایسه کرد! اما بر عکس خمینی دجال دولت موقت بازرگان از این پیام دوستی عراق تشکر کرد و عباس امیر انتظام سخنگوی دولت خواهان روابط برادرانه بین عراق و ایران شد. در شهریور ۱۳۵۸ صدام دعوت نامه ای برای مهندس مهدی بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فی مابین به عراق سفر کند در واقع صدام بسیار امیدوار بود که دشمن ش که شاه باشد سرنگون شده و بجای آن یک دولت انقلابی آمده است بخصوص از رهبر آن سالها پذیرایی کرده است. اما این اتفاق نیفتاد چرا چون خمینی تصمیمش را گرفته بود اهمیتی به پیام دوستانه صدام ندادند. اما بازم صدام دنبال دوستی با خمینی بود نه با جنگ آخرین تلاش صدام حسین دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز ازطرف خمینی نتیجه و جواب مثبت داده نشد . صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان می گذارد و حسن نیت خود و ملت عراق را برای حل اختلافات را مطرح میکند . در جواب صدام دکتر ابراهیم یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق تأکید میکند.
اما آنچه به صدام مجبور کرد در تحلیل آخر برای دفاع از خود جنگ را انتخاب کند، احساس خطر از حرکت های تحریک آمیز خمینی دجال در بین شیعیان عراق بود. و تقویت حزب الدعوه و تلاش برای تکرار تجربه انقلاب اسلامی در عراق زنگ خطری برای حکومت صدام عراق بود. آغاز ترورهای بعضی از شخصیت های کابینه صدام موجبی شد تا سیاست سخت گیری بر شیعیان و اخراج عراقی های ایرانی تبار از سوی دولت عراق کلید بخورد و در نهایت برای دفع خطر به اقدامی تهاجمی برای سرکوب نهضت اسلامی شیعی که امید خمینی برای سرنگونی دولت عراق بود صدام روی آورد.
در نتیجه میشود گفت ،خمینی در وقوع جنگ موفق شده بود یک تحریک و تشویق کردن مردم عراق به قیام بر علیه حکومت صدام،دوم پاسخ مثبت ندادن به هشدار های صدام حسین
با اینکه جنگ سرپوشی برای سرکوب مبارزین در داخل بود صدور انقلاب یکی از هدف های خمینی دجال بود در واقع خمینی میخواست با یک تیر دو هدف را بزند تحریک کردن عراق از طرف خمینی بیخود نبود خمینی سالیان سال در عراق بود و از طرف شیعیه های عراق حمایت میشد و از آنها آگاهی کامل داشت در واقع زمینه یک انقلاب را در عراق میدید
خمینی به دلایل متعددی انگیزه بالایی برای دعوت به انقلاب اسلامی دوم در عراق داشت. از خمینی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران با با تمام دجالیت از مردم ایران دزدید و مبارزه تمام مبارزین را نادیده گرفت آن انقلاب را یک انقلاب اسلامی بخورد مزدورانش در عراق داد و از همان روز اول که ولایت مدار شد گفت انقلاب اسلامی محدود به مرز های ایران نمیشود . خمینی در اندیشه بسط گفتمان انقلاب اسلامی به کل جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی بود.
(که سال ها بعد داعش وارث خلافت خمینی شده) . در این مسیر عراق را به دلیل حضور قوی مراجع شیعه و همسایه ایران انتخاب کرد. نمیتوانست که ترکیه و یا پاکستان را انتخاب بکند چون نه زمینه خمینی گری داشتند و نه میتوانست هر دوی آنها متحد آمریکا بودند خمینی روباه صفت با انتخاب عراق برای صدور انقلابش یک چراغ سبزی نیز به آمریکا بود که تنها کشوری حامی شوروی در منطقه را هدف قرار داده بود این برای آمریکا نیز پیامی داشت. از این رو سعی کرد تا شیعیان عراقی را تشویق نماید که مثل ایران یک حکومت اسلامی بوجود بیاورند. در عین حال وی نظر شخصی منفی به حکومت عراق و شخص صدام حسین نیز داشت و صدام را بدتر از کافر میدانست. حکومت صدام تمام خواست های خمینی را انجام داده بود . اما خمینی بعد از به قدرت پاچه صدام را گرفت .
دعوت خمینی از ارتش عراق برای قیام بر علیه حکومت صدام حسین
خمینی دجال در پیام تسلیت کشته شدن محمد باقر صدر خطاب به ارتشی های عراق میگوید.
گزارش های متعددی وجود دارد که نشان می دهد با اینکه خمینی عل رغم آگاهی از تهدیدات صدام و برنامه ریزی دولت عراق برای دفاع از خود حمله نظامی ، با این حال بی اعتنایی اختیار کرده و از اقدام لازم برای بازدارندگی خود داری کرده است.
سید محمود دعایی می گوید چندین بار با خمینی در خصوص برنامه ها و مقاصد دولت عراق صحبت کرده است و گفته است آنها عراقی ها خواهان تعیین یک مذاکره کننده رسمی خارج از دولت موقت از سوی شما یعنی خمینی هستند تا با خود صدام مذاکره نمایند، اما خمینی که تصمیمش جنگ بود در جواب می گوید به حسن نیت عراقی ها اعتماد ندارد و قصد آنها فریب است و موضوع را به بعد از تشکیل دولت و مجلس احاله می دهد. البته مهندس بازرگان روایت دیگری از رایزنی دعایی داشت که در سالیان گذشته توسط پسرش عبدالعی بازرگان بیان شد، بگفته عبدالعلی بازرگان صدام به دعایی می گوید به ایران برود و به خمینی پیغام دهد که اگر ایران از تحریک قومی و مذهبی در عراق دست بر ندارد صدام راه چاره را درحمله نظامی میبیند. دعایی پیغام را می دهد و تصریح می کند صدام را می شناسد و تهدیدش را جدی باید گرفت. اما خمینی دجال در این دیدار که بهشتی و مهندس بازرگان نیز حضور داشتند، می گوید ادعای صدام بلوف است. دعایی به گریه می افتد اما باز هم تاثیری نمی کند و در نهایت خمینی به وی تکلیف می کند که به سر کارش بر نگردد.
ابولولو بنی صدر پسرخوانده خمینی دجال چنین میگوید
· روایت منصور فرهنگ
حملات گسترده زمینی و هوایی صدام در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ شروع شد. اما خمینی هنوز به هزیانگویهایش ادامه میداد!
اولین نیروی که با نیروی صدام چنگ در چنگ شد مجاهدین بودند

خمینی در تیر ماه ۱۳۵۸ طی پیامی به صدر از او خواستار در عراق بماند و سرپرستی حوزه علمیه نجف را بعهده بگیرد. آن موقع صدر بخاطرسخت گیری های صدام می خواست از عراق به ایران بیایید اما خمینی با صدر مخالفت کرد مخالفت خمینی با صدر دو دلیل داشت یک اگر ایران میآمد فضای دجالیت برای خمینی امکان داشت تنگ شود دوم اگر در عراق میماند برای خمینی بهتر بود جماعت جاهل آنجا را بر علیه صدام سازماندهی کند. صدر با اینکه ماندنش در عراق خیلی سخت بود ولی گول خمینی را خورد و ماند.
خمینی دجال در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ در دیدار با اعضاء بسیج شهرستان ها امت همیشه در صحنه گفت : « دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمده اند و دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می کنند. اینها پوسیده هستند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است که ما عرب هستیم. معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم … ارتش اینها از همین مسلمان ها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعه ها هستند. خب ارتشی که از مسلمین است قیام می کند. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد.”
این سخنان با تیتر “امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد”، تیتر اول شماره شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ تمام روزنامه ها و بخصوص کیهان بود.
و اما زیاد طول نکشید سید محمد باقر صدر که خمینی جانشین خود در عراق کرده بود ناپدید شد در رابطه با غیب زدگی صدر صادق قطب زاده وزیر خارجه وقت طی نامه ای به دول اسلامی خواستار نجات جان سید محمد باقر صدر رهبر شیعیان مخالف صدام در عراق شد. او در این نامه خواستار پیمان »آسمانی یعنی چه من نفهمیدم « کشور های اسلامی می شود و می گوید امروز روز نابودی حکومت بعث عراق مثل حکومت شاه خائن است. در بخشی از این نامه آمده است : « جمهوری اسلامی ایران دیگر سکوت و مدارا را در مقابل این همه جنایت (توطئه قتل محمد باقر صدر) جایز نمی داند، و مبارزه با این رژیم منفور را جزئی از مبارزه خود با امپریالیزم و صهیونیزم بین الملل تلقی کرده ( این یکی از شگردهای خمینی دجال بود به همه دشمنان خود مارک امپریالیزم و صهیونیزم بزند)، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق را به شدید ترین وجه جواب می دهد» (۲) درواقع این نامه صادق خان به معنای واقعی کلمه اعلان جنگ علیه دولت عراق بود. با توجه به رابطه نزدیک قطب زاده با خود خمینی دجال مطمئنم که این نامه بیان کننده حرف های خود خمینی بود که از قطب زاده وزیر خارجه آن موقع خواسته که آن را مطبوعاتی بکند.
خمینی دجال با صدور بیانه ای در تسلیت کشته شدن آیت الله محمد باقر صدر با خطاب قرار دادن نیرو های میانی و رده پایین ارتش عراق می گوید :« … من از رده بالای ارتش عراق مایوس هستم لکن از افسران،درجه داران وسربازان مایوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و بساط ستمکاری را برچینند همانطور که در ایران اینکار به واقعیت پیوست و یا از پادگان ها و سرباز خانه ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث صدام را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم بدهند، و این لکه ننگ را از کشور بزدایند. (۳)» در اینجا نمیگوید از کشور خود بزدایند میگوید از کشور بزدایند این بیانگر همان صدور انقلاب خمینی است«.
روزنامه جمهوری اسلامی آن موقع نوشت ،پیام های خمینی و دعوت وی به براندازی حکومت عراق به زبان عربی ترجمه شده و در بین نظامیان و مردم عراق پخش شده است. (۴)
سید محمد باقر با اینکه چندین بار تقاضا کرده بود به ایران بیایید ولی خمینی دجال همیشه با در خواست او مخالفت میکرد و میگفت او در عراق بماند و رهبری قیام شیعیان عراق را فرماندهی کند .
صدام از دجالگری خمینی جونش به لب رسیده بود و راه جز جنگ برایش نمانده بود ولی بازم تلاش میکرد که خمینی را از تحریک کردن مردم عراق دور نگهدارد اما مگر گوش خمینی به این پیامها بدهکار بود؟
سفیر وقت ایران در عراق سید محمود دعایی میگوید
مهندس عباس امیر انتظام گزارش می دهد بخش‌هایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» در شهریور ۱۳۵۸ با امیر انتظام تماس گرفته واخباری مبنی بر قصد عراق به حمله نظامی می دهند. در نهایت در جلسه ای که مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی حضور داشته اند، اطلاعاتی از سوی نمایندگان دولت آمریکا ارائه می شود. امیر انتظام میگوید خود خمینی در جریان این اطلاعات بوده اند. »حالا بند و بست آمریکا و رژیم را در اینجا نیز میبینیم ..
بنی صدر حداقل دو مورد موثق درباره اطلاع خمینی از احتمال حمله عراق به ایران و بی توجهی او به این مسئله وجود دارد: “گزارش ستاد ارتش که به دستور من با نفوذ در عراق تهیه شده بود و توسط سرلشگر ولی الله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش و رئیس اداره اطلاعات وقت ارتش به خمینی گزارش شد و گزارشی که با تصویب شورای انقلاب و توسط صادق قطب زاده به مبلغ ۲۰۰ هزار دلار خریداری شده و به خمینی ارائه شده بود.” باز این خمینی بود که گفت صدام هیچ غلطی نمیتواند بکند.
او اشاره ای به اینکه این گزارش از کجا خریداری شده بود نمی کند اما اضافه می کند که پاسخ خمینی به تمام این هشدارها و گزارش ها درباره احتمال قریب به یقین حمله عراق به ایران، بی توجهی محض بود
“خمینی گفت اینها همه اش دروغ است. ارتشی ها اینها را می سازند تا پای آخوند را از قشون قطع کنند.” در واقع خمینی آنقدر دجال بود و کشور را به سمت جنگ و نابودی میبرد حتی نزدیک ترین افراد هم از نقشه شوم او خبر نداشتند ...
مهدی کتیبه سرهنگ بازنشسته و رئیس وقت اداره دوم ارتش می گوید دو هفته قبل از جنگ از تصمیم ارتش عراق برای حمله نظامی به ایران مطلع و با تهیه گزارشی بنی صدر را در جریان قرار میدهد. بنی صدر پیشنهاد می دهد که گزارش را به خود خمینی هم بدهند. او همراه با ولی الله فلاحی پیش خمینی می روند و گزارش را به همراه نقشه جابجایی نیرو های ارتش عراق برای وی توضیح می دهند. خمینی به آنها رو نمیدهد و میگوید بروید با آقایان رجایی ، خامنه ای و رفسنجانی این صحبت ها را بکنید من وقت ندارم!. سرانجام موضوع به گزارش در صحن علنی مجلس در جلسه خصوصی منتهی می شود که نتیجه اش هر چه بود در بیت خمینی دجال سر بریده میشود کسی از آن تا به امروز خبر ندارد!.
منصور فرهنگی تعریف میکند پیش از دیدار با صدام در اجلاس کشور های غیر متعهد همراه با ابراهیم یزدی به پیش خمینی میروند و از او رهنمودی برای برخورد با صدام و یا هیئت عراقی چه بگویند؟ جواب که خمینی بهشان داده بود در جا گیرپاچ میکنند هاهاها .
« من شاهد بودم که آقای یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت بودن آن برای ایران، از خمینی سوال کرد که “چنانچه عراقی ها در طی ملاقاتی که در کوبا با آنها خواهیم داشت جویا شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را قبول داریم یا خیر و پاسخ ما چه باید باشد؟” خمینی مکث کوتاهی کرد و گفت: “نه بگویید آری، نه بگویید نه.” » دجالیت خمینی اندازه نداشت«
میگویند وقتی که یزدی این راهنمایی خمینی را شنید سه بار ناخداگاه گفت بع بع بع “راهنمایی” بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد خمینی با مسائل سیاست خارجی کشور بود.
هنگام بازگشت از قم به تهران از آقای یزدی سوال کردم که خمینی با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع می کند؟ پاسخ او این بود که خمینی هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گذاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین – دو مردی که مورد نفرت او هستند – این قرارداد را امضا کرده اند و لذا تایید آن برای خمینی، اکراه آور است.»
خلاصه خمینی با این فتواهای شیطانی به هدف خود رسید.
صدام گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد. هر وقتى که مقتضى بشود من پیامى به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که اینها، این اذناب امریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها، طورى برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق«خداى نخواسته» صدمه‏اى وارد نشود. خمینی که دیگر خیالش راحت شده بود صدام جنگ را آغاز کرده دجالانه دلش به مرد عراق میسوخت
ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگى شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پاى خودمان را گم کنیم. نه، این حرفها نیست. یک چیزى آوردند و یک بمبى اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران مشغولند که جواب آنها را بدهند و می‏دهند. . شما خیال نکنید که یک چیزى است. هیچ، ابداً مسئله‏ اى نیست. شایعات یا چیزهایى را اگر دشمنهاى ما، این احزاب مختلف که الآن در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایى که در ایران هستند، حالا اگر فرصت مىیخواهند به دست بیاورند و شایعه ‏سازى کنند و هى تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده .نمی‏دانم. این حرفها در کار نیست. این یک دزدى آمده است یک سنگى انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش. دیگر قدرت اینکه تکرار بکند ان شاء اللَّه ندارد. من به ملت ایران سفارش مى‏کنم که چند جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خونسردى خودشان را حفظ کنند
خمینی دجال از این چرندیاد زیاد گفته نمیخواهم بیشتر از وقت شما دوستان را بگیرم حالا صدام چند تا شهر را و روستا و شهرک را گرفته است این دجال باز چسبیده به پاچه گروه ها و گروهک ها ...

بعد از عربده کشی های خمینی صدام به ایران حمله کرد . آن موقع مجاهدین از تمام نیروهایشان خواستند در مقابل سربازان صدام بجنگند ما نیزبعنوان هوادار مجاهدین به جبهه رفتیم البته با فرماندهان خود مجاهدین جدا از ارتش و سپاه ولی در خط اول جبهه جنگ را با نیروی صدام شروع کردیم ناگفته نماند در همین چند روز اول سپاه پاسداران خیلی کارشکنی ها در رابطه با نیروی مجاهدین میکرد
ولی خوب مجاهدین نه برای سپاه و نه برای خمینی دجال میجنگیدند برای وطنشان می جنگیدند بخاطر خاک وطن آنها را نادیده میگرفتند و به سران رژیم از جمله از طریق رفسنجانی به خود خمینی از کار شکنی های سپاه شکایت کردند ولی متأسفانه نه تنها جواب مثبت نشنیدیم بلکه بدتر نیز شد
خمینی به سپاه دستور داده بود که مجاهدینی که با نیروی صدام در حال جنگ بودند از پشت به توپ ببندند و کار مجاهدین را در جبهه تمام کنند
قرار بود مجاهدین حمله بکنند و نیروهای صدام را به عقب برانند توپ خانه که دست ارتش و سپاه بود از مجاهدین پشتبانی بکند
یعنی توپخانه بکوبد چریکهای مجاهدین نیز در سایه توپخانه پیشروی بکنند اما توپ خانه ایران که در دست سپاه بود بجای کوبیدن دشمن نیروی مجاهدین را توپ باران میکرد فرماندهان ما صدها پیام دادند که آتش توپ خانه را خاموش کنید بگذارید نیروی مجاهد خلق بدون توپ خانه بجنگند ولی توپ خانه نه تنها خاموش نشد صلاح های دیگر را نیز بر علیه مجاهدین خلق ایران از طرف سپاه و ارتش تحت امر خمینی بکار گرفته شد ما تعداد زیادی شهید داشتیم همه از پشت تیر خورده بودند با اینهمه مجاهدین توانستند سربازان صدام را عقب برانند و سد راهشان بشوند. بعدش که دیدیم ارتش و سپاه آگاهانه ما را میکوبند
مسئولین مجاهدین یک پیام دیگر از طریق همان رفسنجانی به خمینی فرستادند پیام این بود شما به سپاه و ارتش بگویید از ما پشتبانی نکند ما خرمشهر را در عرض بیست و چهار ساعت پس میگیریم خمینی در جواب گفته بود من حاضرم تمام خاک ایران را به صدام بدهم ولی مجاهدین یک وجب خاک ایران را آزاد نکنند!
خمینی بسیار حساب شده حرف میزد برای اینکه مردم را گول بزند شعار معرفش این بود همه باهم!! و از روز اول هم هیچ نیتی نداشت با نیروهای پیشرو همکاری بکند و آنها را در انقلاب شریک بداند و باهاشون در رابطه با انقلاب و آینده کشور وارد بحث شود از روز اول خود را خدای انقلاب میدانست و اما بسیار مکارانه میگفت من میروم در حوزه باقی مانده عمرم را میگذارانم و در جواب یک خبر نگار فرانسوی نیز ازش سئوال کرده بود که حکومت آینده ایران چه حکومت خواهد بود ؟ او در جواب گفت همین حکومتی که در فرانسه حاکم است!!

اما وقتی که وارد ایران شد حکومت مثل فرانسه فراموش کرد و از همان روز اول نقشه های شیطانی خود را داشت. 
یک آمد درست فردای انقلاب که مردم بر علیه شاه خائن کرده بود یک رفراندوم گذشت سلطنت یا جمهوری اسلامی!! ؟ نتیجه این همه پرسی از قبل مشخص بود جمهوری بود(آن روزاگرخود لنین هم در ایران بود جوابش به سلطنت نه بود) او خمینی دجالی بود که از روح شیطان پیروی می کرد.

اما نیروهای پیشرو و مردمی دست خمینی را خیلی زود خواندند و چند ماه  بعد از انقلاب راهشان را از راه خمینی جدا کردند و شروع به افشاگری کردن که انقلاب داره به سرقت میره اما گوش کسی به این حرفها بدهکار نبود! برای اینکه مردم آن موقع خمینی را در ماه میدیدند و به پیر مرد که در لایی عبا و عمامه خود را پنهان کرده بود اعتماد کرده بودند اصلا فکر نمیکردند که خمینی که در بهشت زهرا گفت شاه کشور را ویران کرد و قبرستانها را آباد کرد!! یک روزی تمام کشور را به قبرستان تبدیل کند.
در واقع خمینی سوار اعتماد مردم شده بود قشر آگاه چوب ناآگاهی جامعه را خورند متأسفانه مردم آن موقع زیاد سیاسی نبودند که در مقابل ارتجاع  خمینی از نیروی پیشتاز حمایت کنند تنها قشر آگاه دانشگاهی ها بودند که از نیروهای مردمی پشتبانی میکردند. 

چند ماه بعد از انقلاب آقای مسعود رجوی علنأ در مقابل خمینی موضع گرفت و به ولایت فقیه نه گفت در مقابل خمینی هم گفت کسی که به ولایت فقیه رأی نداده نمیتواند رئیس جمهور آن بشود جلوی کاندیدا شدن مسعود رجوی را گرفت در واقع سرکوب نیروهای انقلابی را که تا آن موقع با شیوه های مختلف داشت میکرد از آن به بعد شمشآقای مسعود رجوی معرف ترین سخنرانی خود را در مقابل این موضعگیری خمینی در امجدیه کرد و نقشه شوم خمینی و چماقدارانش را در این سخنرانی افشا کرد . لینگ سخنرانی آقای رجوی:
یر را از رو بست.

https://www.youtube.com/watch?v=xy36IC6RF5U
بعد از این برای خمینی تنها راه که باقی مانده بود یک عامل بیرونی بود که آن را علم کند ودر سایه آن سر مبارزین را زیر آب کند شروع کرد به مردم عراق فتوا دادن قیام کنید ماهم کمکتان خواهیم کرد!


هنوز هنوزه با وجود گذشت  سالهای سال  از آغاز  آن جنگ ویرانگر هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفته های زیادی از چگونگی وقوع و  تداوم آن خوداری میکنند!! تنها از  پایان آن رویداد ویرانگر تاریخی به زهر خوردن خمینی دجال کفایت میکنند.

و سالگرد آن را جشن میگیرند و دست آورد امام دجالشان میخوانند!! کسی حاضر نیست پاسخگو باشد آقا جان کشور ویران شده و بیش از یک میلیون جوان به تنور جنگ که نعمت الهی بود ریخته شده قرار بود تا رفع فتنه از عالم این جنگ ادامه داشته باشد و راه قدس از کربلا میگذشت چه شد یک شبه این جنگ که نعمت الهی بود تمام شد؟ چرا به مردم نمیگویید از ترس ارتش آزادی بخش ملی ایران امام دجالتان زهر کشنده را بسر کشید؟؟
عامل اصلی این ابعاد یک یکش نقش خود خمینی دجال  در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران بود. البته بر اساس مستندات معتبر آغاز کننده جنگ صدام حسین بود در این شکی نیست. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند و چندین پیام و هیئت به ایران فرستادند که آقای دجال ما اولین دولتی بودیم که انقلاب شما را برسمیت شناختیم و شما را سالهای سال در خاک خودمان حمایت کردیم ترا بخدا دست از سر ما بردارید ولی مگر گوش خمنیی دجال به این حرفها بدهکار بود؟. اما نمیشود گفت  سهل انگاری و برخورد نا مناسب مسئولان وقت  حکومت باعث این این جنگ ویرانگر شد چون خمنیی دجال حرف کسی را قبول نمیکرد و تصمیمش را گرفته بود .

مردم عراق را هر روز از روز قبل بیشتر  تحریک میکرد که قیام کنید خمینی صدام را مجبور کرد که به ایران حمله بکند. در اینجا لینگ تصویری و صوتی خمینی دجال را  میگذارم که چطور  صدام را تحریک میکند که به ایران حمله بکند

لینگ پیام دجال:https://www.youtube.com/watch?v=Cv42eJG1MWI

درستی دولت وقت عراق به عنوان آغاز گر جنگ بود ولی این  دلیل نمی شود مسئولیت شخص خمینی دجال را در شکل گیری جنگ و یا عدم انجام اقدام موثر برای بازدارندگی را نادیده گرفت همان فایل صوتی که در بالا از خمینی دجال گذشتم همین کافی است  برای تشخیص  جنگ افروز من از صدام دفاع نمیکنیم منظورم در این نوشته مشخص کردن عامل جنگ است در مقابل این پیام خمینی دجال مگر برای صدام راه دیگری بجز جنگ مانده بود؟ خمینی او را مجبور کرد از کشور و ملت و هویت خود دفاع کند در زیر لینگ صحبت های صدام قبل از آغاز جنگ را برایتان میگذارم صحبت های صدام:
https://www.youtube.com/watch?v=R9PYINRdgSc

مسئول اصلی و آغاز کننده جنگ دولت وقت عراق بود و این را نمیشود نادیده گرفت اما نقش مستقیم  خمینی دجال را نمیشود  در راه اندازی جنگ نادیده گرفت. مواضع تحریک آمیز خمینی را خیلی ها تلاش میکنند به سهل انگاری دیگر بخش های نظام ارتباط دهند این هم یک نوع بزل دلی روشن فکران امروز جامعه ما است. باید از این روشنفکرهای کشکی پرسید مگر خمینی حرف دیگران را قبول داشت؟

باید توجه داشت سیاست اولیه دولت عراق ایجاد رابطه خوب با جمهوری اسلامی و باخود خمینی دجال بود. مگر حسن البکر  پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را به خمینی دجال تبریک نگفت؟  و خواهان روابط دوستانه با خمینی نشد؟  خمینی نیز  از آن تشکر کرد ولی در پاسخ وی   هشدار به دولت عراق برای تغییر عملکرد را داد! باید از خمینی پرسید انتظار چه تغییری از دولت که به شما تبریک گفته دارید؟ . او تلویحا دولت وقت  عراق را با حکومت شاه در صورت تداوم خفقان در عراق مقایسه کرد! اما بر عکس خمینی دجال   دولت موقت بازرگان از این پیام دوستی عراق تشکر کرد و عباس امیر انتظام سخنگوی دولت خواهان روابط برادرانه بین عراق و ایران  شد. در شهریور ۱۳۵۸ صدام دعوت نامه ای برای مهندس مهدی بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فی مابین به عراق سفر کند در واقع صدام بسیار امیدوار بود که دشمن ش که شاه باشد سرنگون شده و بجای آن یک دولت انقلابی آمده است بخصوص از رهبر آن سالها پذیرایی کرده است. اما این اتفاق نیفتاد چرا چون خمینی تصمیمش را گرفته بود اهمیتی  به پیام دوستانه صدام  ندادند. اما بازم صدام دنبال دوستی با خمینی بود نه با جنگ آخرین تلاش صدام حسین دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز ازطرف خمینی نتیجه و جواب مثبت داده نشد . صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان می گذارد و حسن نیت خود و ملت عراق  را برای حل اختلافات را مطرح میکند . در جواب صدام دکتر ابراهیم  یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق تأکید میکند.

اما آنچه به صدام مجبور کرد در تحلیل آخر  برای دفاع از خود جنگ   را انتخاب کند، احساس خطر از حرکت های تحریک آمیز خمینی دجال در بین شیعیان عراق بود. و تقویت حزب الدعوه و تلاش برای تکرار  تجربه انقلاب اسلامی در عراق زنگ خطری برای حکومت صدام عراق بود. آغاز ترورهای   بعضی از شخصیت های کابینه صدام موجبی شد تا سیاست سخت گیری بر شیعیان و اخراج عراقی های ایرانی تبار از سوی دولت عراق کلید بخورد  و در نهایت برای دفع خطر به اقدامی تهاجمی برای سرکوب نهضت اسلامی  شیعی که امید خمینی برای سرنگونی دولت عراق بود صدام  روی آورد.
در نتیجه میشود گفت ،خمینی در وقوع جنگ موفق شده بود  یک  تحریک و تشویق کردن مردم عراق به قیام  بر علیه حکومت صدام،دوم پاسخ مثبت ندادن به  هشدار های صدام حسین
با اینکه جنگ سرپوشی برای سرکوب مبارزین در داخل بود صدور انقلاب یکی از هدف های خمینی دجال بود در واقع خمینی میخواست با یک تیر دو هدف را بزند تحریک کردن عراق از طرف خمینی بیخود نبود خمینی سالیان سال در عراق بود و از طرف شیعیه های عراق حمایت میشد و از آنها آگاهی کامل داشت در واقع زمینه یک انقلاب را در عراق میدید

 خمینی به دلایل متعددی انگیزه بالایی برای دعوت به انقلاب اسلامی دوم در عراق داشت. از خمینی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران با با تمام دجالیت از مردم ایران دزدید و مبارزه تمام مبارزین را نادیده گرفت آن انقلاب را یک انقلاب اسلامی بخورد مزدورانش در عراق داد و از همان روز اول که ولایت مدار شد گفت انقلاب اسلامی محدود به مرز های ایران نمیشود . خمینی در اندیشه بسط  گفتمان انقلاب اسلامی به کل جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی بود.
 (که سال ها بعد داعش وارث خلافت خمینی شده) . در این مسیر عراق را به دلیل حضور قوی مراجع شیعه و همسایه ایران انتخاب کرد. نمیتوانست که ترکیه و یا پاکستان را انتخاب بکند چون نه زمینه خمینی گری داشتند و نه میتوانست هر دوی آنها متحد آمریکا بودند خمینی روباه صفت با انتخاب عراق برای صدور انقلابش یک چراغ سبزی نیز به آمریکا بود که تنها کشوری حامی شوروی در منطقه را هدف قرار داده بود این برای آمریکا نیز پیامی داشت. از این رو سعی کرد تا شیعیان عراقی را تشویق نماید که مثل ایران یک حکومت اسلامی بوجود بیاورند.  در عین حال وی نظر شخصی منفی به حکومت عراق و شخص صدام حسین نیز داشت و صدام را بدتر از کافر میدانست.  حکومت صدام تمام خواست های خمینی را انجام داده بود . اما خمینی بعد از به قدرت پاچه صدام را گرفت .
دعوت خمینی از ارتش عراق برای قیام بر علیه حکومت صدام حسین
خمینی دجال در پیام تسلیت کشته شدن محمد باقر صدر خطاب به ارتشی های عراق میگوید. 
گزارش های متعددی وجود دارد که نشان می دهد با اینکه خمینی عل رغم آگاهی از تهدیدات صدام و برنامه ریزی دولت عراق برای  دفاع از خود حمله نظامی ، با این حال بی اعتنایی اختیار کرده و از  اقدام لازم برای بازدارندگی خود داری کرده است. 
سید محمود دعایی می گوید چندین بار با خمینی در خصوص برنامه ها و مقاصد دولت عراق صحبت کرده است و گفته است آنها عراقی ها خواهان تعیین یک مذاکره کننده رسمی خارج از دولت موقت از سوی شما یعنی خمینی هستند  تا با خود صدام مذاکره نمایند، اما خمینی که تصمیمش جنگ بود در جواب می گوید به حسن نیت عراقی ها اعتماد ندارد و قصد آنها فریب است و  موضوع را به بعد از تشکیل دولت و مجلس احاله می دهد. البته مهندس بازرگان روایت دیگری از رایزنی دعایی داشت که در سالیان گذشته توسط پسرش عبدالعی بازرگان بیان شد،  بگفته عبدالعلی بازرگان صدام به دعایی می گوید به ایران برود و به خمینی پیغام دهد که اگر ایران از تحریک  قومی و مذهبی در عراق دست بر ندارد صدام راه چاره را درحمله نظامی میبیند. دعایی پیغام را می دهد  و تصریح می کند صدام را می شناسد  و تهدیدش را جدی باید گرفت. اما خمینی دجال  در  این دیدار  که  بهشتی و مهندس بازرگان  نیز حضور داشتند، می گوید ادعای صدام بلوف است. دعایی به گریه می افتد اما باز هم تاثیری نمی کند و در نهایت خمینی به وی تکلیف می کند که به سر کارش بر نگردد.
ابولولو بنی صدر پسرخوانده خمینی دجال چنین میگوید

  • ·         روایت منصور فرهنگ
حملات گسترده زمینی و هوایی صدام  در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹  شروع شد. اما خمینی هنوز به هزیانگویهایش ادامه میداد!
اولین نیروی که با نیروی صدام چنگ در چنگ شد مجاهدین بودند





خمینی در تیر ماه ۱۳۵۸ طی پیامی  به صدر از او  خواستار در عراق  بماند و سرپرستی حوزه علمیه نجف را بعهده بگیرد. آن موقع صدر بخاطرسخت گیری های صدام می خواست از عراق به  ایران بیایید اما خمینی با صدر مخالفت کرد مخالفت خمینی با صدر دو دلیل داشت یک اگر ایران میآمد فضای دجالیت برای خمینی امکان داشت تنگ شود دوم اگر در عراق میماند برای خمینی بهتر بود جماعت جاهل آنجا را بر علیه صدام سازماندهی کند. صدر با اینکه ماندنش در عراق خیلی سخت بود ولی گول خمینی را خورد و ماند. 

خمینی دجال در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ در دیدار با اعضاء  بسیج شهرستان ها امت همیشه در صحنه  گفت : « دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمده اند و دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می کنند. اینها پوسیده هستند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است که ما عرب هستیم. معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم … ارتش اینها از همین مسلمان ها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعه ها هستند. خب ارتشی که از مسلمین است قیام می کند. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد.”
این سخنان  با تیتر “امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد”، تیتر اول  شماره شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ تمام روزنامه ها و بخصوص  کیهان بود.
و اما زیاد طول نکشید سید محمد باقر صدر که خمینی جانشین خود در عراق کرده بود ناپدید شد در رابطه با غیب زدگی صدر صادق قطب زاده وزیر خارجه وقت طی نامه ای به دول اسلامی خواستار نجات جان سید محمد باقر صدر رهبر شیعیان مخالف صدام در عراق شد. او در این نامه خواستار پیمان »آسمانی یعنی چه من نفهمیدم « کشور های اسلامی می شود و می گوید امروز روز نابودی حکومت بعث عراق مثل حکومت شاه خائن است. در بخشی از این نامه آمده است : « جمهوری اسلامی ایران دیگر سکوت و مدارا را در مقابل این همه جنایت (توطئه قتل محمد باقر صدر) جایز نمی داند، و مبارزه با این رژیم منفور را جزئی از مبارزه خود با امپریالیزم و صهیونیزم بین الملل تلقی کرده ( این یکی از شگردهای خمینی دجال بود به همه دشمنان خود مارک امپریالیزم و صهیونیزم بزند)، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق را به شدید ترین وجه جواب می دهد» (۲) درواقع این نامه صادق خان  به معنای واقعی کلمه اعلان جنگ علیه دولت عراق بود. با توجه به رابطه نزدیک قطب زاده با خود خمینی دجال مطمئنم که این  نامه بیان کننده حرف های خود خمینی بود که از قطب زاده وزیر خارجه آن موقع خواسته که آن را مطبوعاتی بکند.

خمینی دجال  با صدور بیانه ای در تسلیت کشته شدن آیت الله محمد باقر صدر با خطاب قرار دادن نیرو های میانی و رده پایین ارتش عراق می گوید :« … من از رده بالای ارتش عراق مایوس هستم لکن از افسران،درجه داران  وسربازان مایوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و بساط ستمکاری را برچینند همانطور که در ایران اینکار به  واقعیت پیوست و یا از پادگان ها و سرباز خانه ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث صدام  را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم بدهند، و این لکه ننگ را از کشور بزدایند. (۳)» در اینجا نمیگوید از کشور خود بزدایند میگوید از کشور بزدایند این بیانگر همان صدور انقلاب خمینی است«.

روزنامه جمهوری اسلامی  آن موقع نوشت ،پیام های خمینی و دعوت وی به براندازی حکومت عراق به زبان عربی ترجمه شده و در بین نظامیان و مردم عراق پخش شده است. (۴)
سید محمد باقر با اینکه چندین بار تقاضا کرده بود به ایران بیایید ولی خمینی دجال همیشه با در خواست او مخالفت میکرد و میگفت  او در عراق بماند و رهبری قیام شیعیان عراق را فرماندهی کند .
صدام از دجالگری خمینی جونش به لب رسیده بود و راه جز جنگ برایش نمانده بود ولی بازم  تلاش میکرد که خمینی را از تحریک کردن مردم عراق دور نگهدارد اما مگر گوش خمینی به این پیامها بدهکار بود؟

سفیر وقت ایران در عراق سید محمود دعایی میگوید

مهندس عباس امیر انتظام گزارش می دهد بخش‌هایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» در شهریور ۱۳۵۸ با امیر انتظام تماس گرفته  واخباری مبنی بر قصد عراق به حمله نظامی می دهند. در نهایت در جلسه ای که مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی حضور داشته اند، اطلاعاتی از سوی نمایندگان دولت آمریکا ارائه می شود. امیر انتظام میگوید خود  خمینی در جریان این اطلاعات بوده اند. »حالا بند و بست آمریکا و رژیم را در اینجا نیز میبینیم ..

بنی صدر حداقل دو مورد موثق  درباره اطلاع خمینی از احتمال حمله عراق به ایران و بی توجهی او به این مسئله وجود دارد: “گزارش ستاد ارتش که به دستور من با نفوذ در عراق تهیه شده بود و توسط سرلشگر ولی الله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش  و رئیس اداره اطلاعات وقت  ارتش به خمینی گزارش شد و گزارشی که با تصویب شورای انقلاب و توسط صادق قطب زاده به مبلغ ۲۰۰ هزار دلار خریداری شده و به خمینی ارائه شده بود.” باز این خمینی بود که گفت صدام هیچ غلطی نمیتواند بکند.
او اشاره ای به اینکه این گزارش از کجا خریداری شده بود نمی کند اما اضافه می کند که پاسخ خمینی به تمام این هشدارها و گزارش ها درباره احتمال قریب به یقین حمله عراق به ایران، بی توجهی محض بود
“خمینی گفت اینها همه اش دروغ است. ارتشی ها اینها را می سازند تا پای آخوند را از قشون قطع کنند.” در واقع خمینی آنقدر دجال بود و کشور را به سمت جنگ و نابودی میبرد حتی نزدیک ترین افراد هم از نقشه شوم او خبر نداشتند ...
مهدی کتیبه سرهنگ بازنشسته و رئیس وقت اداره دوم ارتش می گوید دو هفته قبل از جنگ از تصمیم ارتش عراق برای حمله نظامی به ایران مطلع و با تهیه گزارشی بنی صدر را در جریان قرار میدهد. بنی صدر پیشنهاد می دهد که گزارش را به خود خمینی هم بدهند. او همراه با ولی الله فلاحی پیش خمینی می روند و گزارش را به همراه نقشه جابجایی نیرو های ارتش عراق برای وی توضیح می دهند.  خمینی به  آنها رو نمیدهد و میگوید بروید با آقایان رجایی ، خامنه ای  و رفسنجانی این صحبت ها را بکنید من وقت ندارم!. سرانجام موضوع به گزارش در صحن علنی مجلس در جلسه خصوصی  منتهی می شود که نتیجه اش هر چه بود در بیت خمینی دجال سر بریده میشود کسی از آن تا به امروز خبر ندارد!.
منصور فرهنگی تعریف میکند پیش از دیدار با صدام در اجلاس کشور های غیر متعهد همراه با ابراهیم  یزدی به پیش خمینی میروند و از او رهنمودی برای برخورد با صدام و یا هیئت عراقی چه بگویند؟ جواب که خمینی بهشان داده بود در جا گیرپاچ میکنند هاهاها .
« من شاهد بودم که آقای یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت بودن آن برای ایران، از خمینی سوال کرد که “چنانچه عراقی ها در طی ملاقاتی که در کوبا با آنها خواهیم داشت جویا شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را قبول داریم یا خیر و پاسخ ما چه باید باشد؟” خمینی مکث کوتاهی کرد و گفت: “نه بگویید آری، نه بگویید نه.” » دجالیت خمینی اندازه نداشت«
میگویند وقتی که یزدی این راهنمایی خمینی را شنید سه بار ناخداگاه گفت بع بع بع “راهنمایی” بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد خمینی با مسائل سیاست خارجی کشور بود.
هنگام بازگشت از قم به تهران از آقای یزدی سوال کردم که خمینی با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع می کند؟ پاسخ او این بود که خمینی هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گذاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین – دو مردی که مورد نفرت او هستند – این قرارداد را امضا کرده اند و لذا تایید آن برای  خمینی، اکراه آور است.»

خلاصه خمینی با این فتواهای شیطانی  به هدف خود رسید.

صدام گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد. هر وقتى که مقتضى بشود من پیامى به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که اینها، این اذناب امریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها، طورى برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق«خداى نخواسته» صدمه‏اى وارد نشود. خمینی که دیگر خیالش راحت شده بود صدام جنگ را آغاز کرده دجالانه دلش به مرد عراق میسوخت 

ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگى شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پاى خودمان را گم کنیم. نه، این حرفها نیست. یک چیزى آوردند و یک بمبى اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران مشغولند که جواب آنها را بدهند و می‏دهند. . شما خیال نکنید که یک چیزى است.  هیچ، ابداً مسئله‏ اى نیست. شایعات یا چیزهایى را اگر دشمنهاى ما، این احزاب مختلف که الآن در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایى که در ایران هستند، حالا اگر فرصت مىیخواهند به دست بیاورند و شایعه ‏سازى کنند و هى تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده .نمی‏دانم. این حرفها در کار نیست. این یک دزدى آمده است یک سنگى انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش. دیگر قدرت اینکه تکرار بکند ان شاء اللَّه ندارد. من به ملت ایران سفارش مى‏کنم که چند جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خونسردى خودشان را حفظ کنند
خمینی دجال از این چرندیاد زیاد گفته نمیخواهم بیشتر از وقت شما دوستان را بگیرم حالا صدام چند تا شهر را و روستا و شهرک را گرفته است این دجال باز چسبیده به پاچه گروه ها و گروهک ها ...



بعد از عربده کشی های خمینی صدام به ایران حمله کرد . آن موقع مجاهدین از تمام نیروهایشان خواستند در مقابل سربازان صدام بجنگند ما نیزبعنوان هوادار مجاهدین به جبهه رفتیم البته با فرماندهان خود مجاهدین جدا از ارتش و سپاه ولی در خط اول جبهه جنگ را با نیروی صدام شروع کردیم ناگفته نماند در همین چند روز اول سپاه پاسداران خیلی کارشکنی ها در رابطه با نیروی مجاهدین میکرد
ولی خوب مجاهدین نه برای سپاه و نه برای خمینی دجال میجنگیدند برای وطنشان می جنگیدند بخاطر خاک وطن آنها را نادیده میگرفتند و به سران رژیم از جمله از طریق رفسنجانی به خود خمینی از کار شکنی های سپاه شکایت کردند ولی متأسفانه نه تنها جواب مثبت نشنیدیم بلکه بدتر نیز شد
خمینی به سپاه دستور داده بود که مجاهدینی که با نیروی صدام در حال جنگ بودند از پشت به توپ ببندند و کار مجاهدین را در جبهه تمام کنند
قرار بود مجاهدین حمله بکنند و نیروهای صدام را به عقب برانند توپ خانه که دست ارتش و سپاه بود از مجاهدین پشتبانی بکند
یعنی توپخانه بکوبد چریکهای مجاهدین نیز در سایه توپخانه پیشروی بکنند اما توپ خانه ایران که در دست سپاه بود بجای کوبیدن دشمن نیروی مجاهدین را توپ باران میکرد فرماندهان ما صدها پیام دادند که آتش توپ خانه را خاموش کنید بگذارید نیروی مجاهد خلق بدون توپ خانه بجنگند ولی توپ خانه نه تنها خاموش نشد صلاح های دیگر را نیز بر علیه مجاهدین خلق ایران از طرف سپاه و ارتش تحت امر خمینی بکار گرفته شد ما تعداد زیادی شهید داشتیم همه از پشت تیر خورده بودند با اینهمه مجاهدین توانستند سربازان صدام را عقب برانند و سد راهشان بشوند. بعدش که دیدیم ارتش و سپاه آگاهانه ما را میکوبند
مسئولین مجاهدین یک پیام دیگر از طریق همان رفسنجانی به خمینی فرستادند پیام این بود شما به سپاه و ارتش بگویید از ما پشتبانی نکند ما خرمشهر را در عرض بیست و چهار ساعت پس میگیریم خمینی در جواب گفته بود من حاضرم تمام خاک ایران را به صدام بدهم ولی مجاهدین یک وجب خاک ایران را آزاد نکنند!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر