دوستان؛ همه میدانیم که در سرزمین ما انسان را سلاخی می کنند، به دختر و پسر تجاوز می کنند، به مادران هفتاد ساله تجاوز می کنند، هزار هزار مبارزین را قتل عام می کنند، بخاطر پوشیدن لباس شلاق می زنند یا بخاطر دوست داشتن سنگسار می کنند. خلاصه اینکه همه چیز با گناه و ثواب سنجیده می شود. با فتوای یک آخوند که اصلأ از حقوق انسان خبر نداشته و ندارد انسان را می کشند. به نظر شما در این سر زمین مبارزه مدنی تا چه اندازه عملی است؟
تا جاییکه که من می دانم مبارزه مدنی را در کشوری می شود کرد که حاکمان آن کشور اندیشه،عقیده و انتخاب آدمها را با شکنجه، اعدام و سنگسار پاسخ ندهند. متأسفانه در کشور ما داشتن اندیشه، عقیده و یا حتی فکر کردن به چیزی که حکومت با آن موافق نیست، جرم است و مجازاتش هم زندان و مرگ است. حالا در مقابل رژیم ضد بشری خمینی آقا رضا خان دوم می گوید من سی و چند سال است دنبال این فرصت بودم که کارت برنده ام را بخاطر ملت ایران بازی کنم! عجبا! کارت برنده این کوچولو تا کی اعتباردارد؟ این کارت چه نوع کارتی است که آقا رضا برایش سی و چند سال دنبال فرصت بوده؟ اصلا این کارت اعتبارش را از کجا می گیرد؟ از پدرفاسد؟ یا از خانواده تمامأ فاسد؟ شاید هم این کارت برنده آقا رضا خان دوم اعتبارش را از سیروس شرفشاهی می گیرد! برای یاد آوری به آقا رضا - یا آنگونه که فسیل های دوران پدرش او را صدا می کنند: رضا شاه دوم! - هم که شده نگاهی بندازیم به سابقۀ این کارت برنده که آقا رضا همه جا با آن بازی می کند ولی اعتبارش کم نمی شود و تازه برایش دنبال فرصتهای طلایی هم می گردد؟ آقا رضا یکبار این کارت را با نوه خمینی دجّال بازی کرد، یکبار با سازگارا بازی کرد، یکبار با پاسدار مدحی بازی کرد که باعث خنده و خوشحالی ولی فقیه شد و حالا هم با امیرعباس فخرآور باز می کند و به یقین رسیده که تاج از سر افتادۀ پدر و پدر بزرگش را بدست خواهد آورد. امضای خودش کافی نبود امضای مادر و زنش را هم برده و پای منشورش گذاشته! واقعأ دلم به حال این خانواده می سوزد چقدر تشنه تاج و تخت هستند؟ با شنیدن القاب شاهزاده و شهبانو حتی از زبان یک بچه ذوق می کنند و جدی باورشان شده که تاج و تخت از دست رفته را دوباره بدست خواهند آورد. باید بگویم نه آقا رضا اینطور نیست. تاج و تخت پادشاهی را فراموش کن، در ضمن اگر فقط با مبارزۀ مدنی این حکومت تغییر میکرد تابحال این اتفاق افتاده بود. همانطور که حکومت "قذافی" و "بشار اسد" تحمل و ظرفیت تغییر با مبارزۀ مدنی را ندارند حکومت ولایت فقیه هم ندارد. در ضمن زیادهم دنبال فرصت نگرد، چون بعد از سرنگونی این رژیم ملت ایران هیچ آقا بالا سری نمی خواهد، چه شاه باشد چه شیخ. این مردم تنها یک دولت مردمی و خدمتگزار می خواهد و شما در این حد و اندازه ها نیستید.
جالب اینکه آقا رضا برای اینکه از قافلۀ مدره شده ولایت فقیه و امثال آخوند کدیور و ... عقب نماند در برنامه افق صدای آمریکا گفت از لیست درآمدن مجاهدین به ضررجنبش دموکراسی خواه ایران است! این حرفهای آقا رضا من را به یاد مهندس بازرگان انداخت که در جواب رجایی در مجلس گفت: آنکه به ما نر..ده بود، کلاغ ک..ن دریده بود. آقا رضا پدر منفور شما و خمینی دجّال هم همین حرفها را در رابطه با مجاهدین می زدند و هر دو هم مجاهدین را می کشتند و می گفتند اینها ضد آزادی هستند. درعجبم که این آقا رضا از کدام جنبش دموکراسی خواهی طرفدار سلطنت حرف می زند! اگر منظور شما جنبش و قیام 1388 است باز باید یاد آوری کنم که شعار این جنبش "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و بدنبال جمهوری بود. آقا رضا زمان زرنگ بازی و فرصت طلبی به سر آمده، عمر حکومت هایی که با زور و کشت و کشتار در این سرزمین خودشان را به ملت تحمیل کردند به سر آمده. پدر منفور شما به همین دلیل سرنگون شد و کثیف تر از پدر شما خمینی دجّال بود که حکومتش نفس های آخر را می کشد. پس فکر دیگری برای خودت کن و بدنبال طرحهای شیخ و شاه مدار نباش. ولی با همۀ اینها بعداز سرنگونی این حکومت می توانی یکبار دیگر برگ برنده ات(!) را بازی کنی بشرطی که آمادگی سنگ روی یخ شدن را هم داشته باشی!
آقا رضا من را به یاد یک حکایت قدیمی انداخت. می گویند روباهی گرسنه بود. رفت وبه شیر گفت: قربان من گرسنه ام، شما چطور سلطانی هستید که راضی می شوید من با شکم گرسنه بخوابم. شیر به روباه گفت: من امروز حوصلۀ به دنبال شکار دویدن را ندارم، اگر می خواهی برو حیوانی را اینجا بیاور تا من شکارش کنم و تو هم شکمت را سیر کنی. روباه رفت و در راه چشمش به خری افتاد. به خر گفت: چرا به جنگل نمی آیی؟ آنجا میوه ها وعلف های بهتر و خوشمزه تری پیدا می شود. خر فریب خورد و همراه او به جایی که شیر در انتظارشان بود رفت. اما خر قبل از اینکه شیر به او حمله کند متوجه او شد و فرار کرد. روباه دوباره رفت تا حیوان دیگری را بیاورد. دوباره همان خر را دید. قسم و آیه که من از وجود شیر بیخبر بودم، حالا هم شیر رفته و ... خلاصه دوباره خر را فریب داد و به جنگل برگرداند. اینبار شیر خر را شکار کرد و به روباه گفت: من می روم استراحت کنم تو شکمت را سیر کن ولی مغزش را برای من کنار بگذار. ولی روباه نتوانست از خوردن مغز بگذرد، مغز را تا آخر خورد. شیر بعداز اینکه خوب استراحت کرد به روباه گفت: برو و مغز خر را برای من بیاور. روباه هم رفت و کاسۀ خالی سر خر را آورد و جلوی شیر گذاشت. شیر نگاهی کرد و دید از مغز خبری نیست، به روباه گفت: مغز این کجاست؟ روباه گفت: قربان این مغز نداشت. شیر عصبانی شد و فریاد کشید: مگر می شود مغز نداشته باشد؟ روباه جواب داد: قربان اگر مغز داشت که برای بار دوم گول مرا نمی خورد!
اما در همین برنامه افق، آقا رضا به بریده مزدوران به خدمت وزارت اطلاعات درآمده هم اشاره کرد و گفت بروید با کسانیکه از مجاهدین جدا شده اند حرف بزنید، آنوقت متوجه می شوید در درون این سازمان دموکراسی وجود ندارد! این هم از وجنات دموکراسی خواهی آقا رضاست که شاهدهایش همگی آدمهای وزارت اطلاعات شیخ هستند! بیخود نمی گویند: کبوتر با کبوتر باز با باز/کند همجنس با همجنس پرواز.
دوستان؛ این تاج پرست ها اینهمه از دموکراسی و آزادی حرف می زنند اما هنوز معنی این کلمات را نمی دانند یا اگر می دانند به روی خود نمی آورند و تنها به فکر سوء استفاده از کلمات هستند. منظور اینها از دموکراسی بازگشت سلطنت به ایران است و آزادی هم یعنی چپاول و غارت آزادانه منابع و سرمایه های ایران. درحالیکه دموکراسی و آزادی یعنی هیچ انسانی به خاطر مذهب، عقیده، نوع پوشش و... نباید مورد توهین و تبعیض قرار گیرد. هرکس حق انتخاب دارد، هرکسی می تواند آنطور که دوست دارد زندگی کند و بدون احساس ترس و وحشت هرچه فکر می کند بگوید. ولی این تاج پرست های بی خبر از دموکراسی در نوشته ها و یا برنامه هایشان به خاطر نوع پوشش مجاهدین به آنها حمله می کنند و می گویند چرا زنهای مجاهد روسری دارند، چرا اینطور لباس می پوشند و ... تازه ادعا می کنند دموکراسی خواه هستند. چند روز پیش یکی از این دهن گشادها به اسم سیروس شرفشاهی می گفت زنان مجاهدین باید اول روسری هایشان را بردارند تا ما ببینیم آیا اینها طرف دار دموکراسی هستند!
عجبا عجبا! این چه آزادی است که حق انتخاب پوشش را برای زنان ایران به رسمیت نمی شناسد! این چه دموکراسی است که با روسری زنان مجاهد نقض می شود! باید حرف هزار بار گفته ام را دوباره تکرار کنم، دموکراسی نه به لباس ربط دارد و نه به شکل و قیافۀ آدمها. سازمان مجاهدین خلق ایران با اعتقاد به جدایی دین از دولت، سازمانی است معتقد به مذهب و آداب و مراسم مذهبی را مراعات می کند و بدون اینکه چیزی را به کسی تحمیل کند آنرا برای خودش حفظ کرده، این چه ربطی به دموکراسی دارد؟ نه روسری داشتن نشانۀ مخالفت با دموکراسی است و نه روسری برداشتن نشانۀ موافقت با دموکراسی. اما برای دموکراسی باید جنگید، باید خون داد و باید بها داد. شما هم که اهل این کارها نیستید، کار شما تنها حرافی و فحاشی است.
در آخر به آقا رضا توصیه می کنم اظهارات آخوند ها و جلادانشان را در رابطه با بیرون آمدن نام سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکا بخواند، اگر تفاوتی بین اظهارات خودش با آنها پیدا کرد دیگران را هم باخبر کند تا همه مطلع شوند که آقا رضا از آخوندها دموکراسی خواه تر است!
زنده باد ایران
زنده باد مبارزه با تمامیت حکومت ولایت فقیه
خانباباخان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر