۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

نسرین ستوده جنگجوی عدالت در مقابل بی عدالتی است




درپارلمان اروپا گروه بزرگ "دوستان ایران آزاد" تلاش بسیاری کردند که هیئت سبزهای اروپایی به ایران سفر نکند ولی بجای نرسید. در آخر وقتی دیدند هیئت پارلمانی از سفر به ایران منصرف نمیشود به این هیئت یک پیشنهاد دادند، گفتندحالا که به ایران میروید با برندگان "جایزۀ ساخاروف"، نسرین ستوده و جعفر پناهی که هر دو زندانی هستند ملاقات و گفتگو کنید و جوایزشان را به آنها اعطا نمایید. بنظر توده ای های اروپا این پیشنهاد ساده و سهل نمیتوانست مشکلی برای سفرشان به تهران به وجود آورد، پس قبول کردند. بار سفربستند و تا فرودگاه نیز رفتند که ناگهان ولی فقیه به خشم آمدۀ حکومت ارتجاعی فرمان لغو سفر هیئت اروپایی را صادر کرد! بدین ترتیب راهیان خوشحال تهران دست از پا درازتر از فرودگاه برگشتند و رسوایی دیگری نسیب  توده ای های اروپایی شد. این سفر لغو شد ولی بد نیست مروری داشته باشیم به دلایل زندانی شدن نسرین ستوده یکی از دو برندۀ جایزۀ ساخاروف و اینکه چرا پارلمان اروپا این جایزه به او اعطا کرد.
نسرین ستوده  یک زن، یک مادر و یک حقوقدان است. وقتی دکترای حقوق خود را گرفت به کرامت انسان قسم خورد که با بی عدالتی مبارزه کند و اگر لازم شد از هر خطری در این راه استقبال کند و در راه حق از چیزی نترسد. برای یک وکیل واقعی  یک متهم تا جرمش ثابت نشده بیگناه است حالا هرکسی و با هر اتهامی میخواهد باشد. وکیل باید از یک انسان بدون در نظر گرفتن عقیده، مذهب، سن، رنگ و نژاد دفاع کند. وکلای شرافتمند نه برای شهرت و ثروت بلکه برای احقاق حقوق انسانها تلاش میکنند. این حق متهم و وظیفۀ وکیل است. وکیل یک رزمنده عدالت است. سلاح او قلم و کتاب قانون و کارش کمک به اجرای عدالت است. او بجای سلاح قلم به دست میگیرد و بدون ترس و تردید از موکل خود دفاع میکند تا حقی پایمال نشود و ناحقی به جای حق ننشیند. یک وکیل واقعی چطور میتواند کسی را که به او امید بسته و پناه آورده  ناامید کند و یا با فریبکاری او را در دام بی عدالتی اسیر کند و یا خود را آلت دست بیدادگاههای حکومتی نماید و موکل خود را به سوی زندان و اعدام روانه کند. شب در خانه  فرزند خود را در آغوش بگیرد و راحت بخوابد و صبح به او خبر اعدام موکلش را بدهند. آیا وجدان چنین وکیلی او را راحت خواهد گذاشت؟
دراین سرزمین هزاران نفر بی گناه به بالای دار رفته اند. حتی وقتی حاکمان دیوسیرت متوجه شدند انسانی را به اشتباه کشته اند بدون هیچ شرم و حیایی اعلام کردند اگر بیگناه بوده پس به بهشت خواهد رفت! آیا بنظر شما یک وکیل قسم خورده  بعد از شنیدن این جنایتها میتواند آسوده خاطر باشد؟ او باید همیشه نگران سرنوشت موکلینش باشد. شب بخوابد و صبح خبر اعدامش را بشنود. او نمیتواند در برابر این بی عدالتی ها دهان ببندد و سکوت کند چراکه در اینصورت خود در پیشگاه خدا و خلق شرمنده و شریک در جنایت میشود. مردم  به امید عدالت وکالت خود را به وکیل میسپارند، تهمت ها و تهدیدها نباید باعث سستی وکیل در کارش شوند و اگر به کار خود ایمان دارد و پیمان بسته که از حقوق انسانها دفاع کند در مقابل زورگویان تسلیم نمیشود حتی اگر به بهای جانش تمام شود.
زورگویان از به بند کشیدن وکلای شرافتمند شرمی ندارند چون کارشان ظلم و ستم است و ابزارشان تهدید و تهمت. وکیل شرافتمند در رویاروئی با این طرز تفکر و این اندیشۀ نابود کننده همچون موکلانش به زندان میرود و این افتخار اوست. وکیلی که خود را در اختیار زورمندان قرار دهد البته در نظر آنها عزیز میشود و همۀ امکانات برایش فراهم است. جایگاه نسرین ستوده قلب مردم است، تهمت ها و توهین ها تأثیری در نظر مردم نخواهد داشت. او نمیتوانست درحالیکه بی عدالتی در این سرزمین غوغا میکند سر آسوده بر بالین بگذارد و چشمان خود را ببندد.*
همه میدانیم که اگر نسرین ستوده دست از مقاومت بکشد، او را آزاد خواهند کرد ولی این در شأن یک وکیل شرافتمند و باوجدان نیست. پس تمام مخالفان واقعی این رژیم جهل و جنایت باید از او و دیگر زندانیان سیاسی حمایت کنند و آنها را تنها نگذارند. دیو ولایت تشنه به خود عزیزان ماست. جایی که عدالت نباشد از آزادی هم خبری نخواهد بود.
 در آخر باید به نقش آقای استراون استیونسون  و تلاشهای او در مشروط کردن سفر هیئت اروپایی به دیدار با  نسرین ستوده اشاره کنم. درود بر این مرد شریف.
زنده باد عدالت و آزادی.
خانباباخان

* دختر خود من الان در سوئیس حقوق بین الملل میخواند. یکبار به من میگفت عدالت برای نابود کردن بی عدالتی به وجود آمده و این دو عنصر همیشه در جنگند. عدالت تمام توانش را به کار میگیرد تا با ایستادگی در مقابل بی عدالتی او را مغلوب کند و وظیفۀ ما یاری رساندن به عدالت است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

تأثیر درد دل کردن در مقابله با افسردگی

Fotolia #28901279
Frau tröstet eine deprimierte Frau.

 

 

دانش و محیط زیست

افراد افسرده خیلی سریع وارد دور باطل می‌شوند. آنها به دلیل ترس از طرد شدن همواره به طور عمیق‌تری گرفتار این بیماری روحی می‌شوند. یکی از راهکارهای مقابله با افسردگی درد دل کردن است، اما نه با هر کس.
در حال حاضر بسیاری از مردم در سراسر جهان با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنند. اما این بیماران معمولا خود تصور می‌کنند که آنها تنها کسانی هستند که از چنین وضعیت تیره‌ی روحی رنج می‌برند و احساس می‌کنند که دیگر ارزش این را ندارند که به آنها محبت و توجه شود. آنها در عین حال نگران آن هستند که به خاطر بیماری‌شان مورد سرزنش قرار بگیرند.

پژوهشی بین‌المللی به تازگی نشان داده است که از هر پنج نفر مبتلا به افسردگی، چهار نفر احساس می‌کنند که بخاطر بیماری‌شان مورد تحقیر قرار می‌گیرند. حس عدم پذیرفته شدن در جامعه تردید بیماران را نسبت به خودشان تقویت می‌کند و آنها وارد دور باطل می‌شوند.


مبتلایان به افسردگی برای مقابله با این بیماری باید چه کار کنند؟ خانواده، دوستان و همکاران چگونه باید با بیماران برخورد کنند؟


"کریستینه رومل کلوگه" (Christine Rummel-Kluge)، روانپزشک و مدیر انجمن آلمانی حمایت از بیماران مبتلا به افسردگی می‌گوید: «در مجموع افراد افسرده وقتی که بتوانند در مورد بیماری خود صحبت کنند، به طور واضحی احساس سبکی می‌کنند.»


اما او تأکید می‌کند که این راهکار در هر شرایطی توصیه نمی‌شود.

پژوهشی جدید بر روی بیماران مبتلا به افسردگی نشان داده است که از هر پنج نفر، چهار نفر احساس می‌کنند که بخاطر بیماری‌شان مورد تحقیر قرار می‌گیرند

لزوم حمایت اعضای خانواده


افرادی که دچار افسردگی می‌شوند، معمولا نمی‌توانند بیماری خود را از خانواده و دوستان نزدیک پنهان کنند. غمگینی، بی‌حوصلگی و احساس کرختی از علائم بارز افسردگی هستند. بیماران معمولا از عدم تمرکز، بی‌اشتهائی و کم‌خوابی نیز رنج می‌برند.


کریستینه رومل می‌گوید: «روشن‌گری از سوی اطرافیان برای مقابله و پیشگیری از رفتار منفعلانه، مهم و تعیین‌کننده است.»


بدترین اتفاقی که می‌تواند برای این بیماران رخ دهد، عدم به رسمیت شناختن بیماری‌شان از سوی اطرافیان است. گفتن جمله‌هایی مانند "بر خودت مسلط باش! همه گاهی حالشان بد است" باعث می‌شود که بیماران احساس کنند که مورد تحقیر قرار می‌گیرند و جدی گرفته نمی‌شوند.


کریستینه رومل می‌گوید: «گاهی اوقات لازم است به اطرافیان گوشزد کرد که افسردگی یک بیماری است که بایستی مورد معالجه قرار بگیرد.»


مطرح کردن افسردگی در محل کار


اما این روانپزشک آلمانی توصیه می‌کند که در محیط کار بایستی در مطرح کردن افسردگی کمی محتاط‌تر بود. زیرا در مواردی که فرد تنها به طور قراردادی کار می‌کند یا هنگامی که فضای کاری تنش‌آمیز است، احتمال دارد که بیمار به راحتی کار خود را از دست بدهد. اما اگر فرد رابطه‌ی خوب و دوستانه‌ای با رئیس و همکاران خود دارد، اعلام کردن بیماری‌اش می‌تواند بار بزرگی را از روی دوش او بردارد.


هنگامی که بیمار تصمیم به اعلام بیماری خود می‌گیرد، اطرافیان بایستی آرام بمانند و از برخورد باز او قدردانی کنند. کریستینه رومل می‌گوید: «باید به این نکته آگاه بود که کسانی که این بیماری را خود تجربه نکرده‌اند، هیچگاه نمی‌توانند وضعیت بیمار را کاملا درک کنند.»


به همین دلیل نصیحت کردن فایده‌ی چندانی ندارد. بهترین حالت این است که بیمار احساس کند که اطرافیان حداقل تلاش می‌کنند شرایط او را درک کند و او را جدی می‌گیرند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

ای ساربان

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود


سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
تا ره روان غم را خار از قدم برآید
گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم
آن کام برنیامد ترسم که دم برآید
عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول
کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید
گویند دوستانم سودا و ناله تا کی
سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید
دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی
ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید
هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید


آن نه عشقست که از دل به دهان می‌آید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان می‌آید
کشتی هر که در این ورطه خون خوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران می‌آید
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می‌آید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان می‌آید
عاشق آنست که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقص کنان می‌آید
حاش لله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان می‌آید
کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست
کاین خدنگ از نظر خلق نهان می‌آید
اندرون با تو چنان انس گرفتست مرا
که ملالم از همه خلق جهان می‌آید
شرط عشقست که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان می‌آید
سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست
آتشی هست که دود از سر آن می‌آید


غزل ۲۹۵

خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار
گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
آتش آه است و دود می‌رودش تا به سقف
چشمه چشمست و موج می‌زندش بر کنار
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم
ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار
ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام
غمزده‌ای بر درست چون سگ اصحاب غار
این همه بار احتمال می‌کنم و می‌روم
اشتر مست از نشاط گرم رود زیر بار
ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش
گر بکشی حاکمی ور بدهی زینهار
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست
روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار
سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود
فخر بود بنده را داغ خداوندگار


زنده کدامست بر هوشیار
آن که بمیرد به سر کوی یار
عاشق دیوانه سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
سر که به کشتن بنهی پیش دوست
به که بگشتن بنهی در دیار
ای که دلم بردی و جان سوختی
در سر سودای تو شد روزگار
شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ
کوه احد گر تو نهی نیست بار
بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقه عشق تو نبیند کنار
درد نهانی دل تنگم بسوخت
لاجرمم عشق ببود آشکار
در دلم آرام تصور مکن
وز مژه‌ام خواب توقع مدار
گر گله از ماست شکایت بگوی
ور گنه از توست غرامت بیار
بر سر پا عذر نباشد قبول
تا ننشینی ننشیند غبار
دل چه محل دارد و دینار چیست
مدعیم گر نکنم جان نثار
سعدی اگر زخم خوری غم مخور
فخر بود داغ خداوندگار


غزل ۳۰۹

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادست ولیکن بستست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظرست
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به درشد مثل کره توسن
نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار بازنیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز می‌بینم و دریا نه پدیدست کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صوابست مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم



هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

رقص عروس خاورمیانه مرگ ولایت فقیه را همراه خواهد داشت+عکس

  بنظر میرسد فرمان  ترور وسام حسن نیز از بیت ولی فقیه صادر شده است چند روزی است بیروت این زیباترین شهر خاورمیانه یا بقول عروس خاورمیانه بعد از ترور این شخصیت بازشعله ور شده است این روزها خامنه ای جلاد به هر عملی دست میزند تا بشار جنایت کار را نجات بدهد ولی کور خوانده است رقص عروس خاورمیانه مرگ ولایت فقیه را همراه خواهد داشت باید خامنه ای این را بداند بشار اسد یک جنایتکار بر علیه بشر است  باید سرنگون بشود تا راه سرنگونی ولایت شیطانی خمینی نیز باز شود چونان خواهد شد زنده باد آزادی
خانباباخان 


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

آقا رضا و دموکراسی خواهی


 


دوستان؛ همه میدانیم که در سرزمین ما انسان را سلاخی می کنند، به دختر و پسر تجاوز می کنند، به مادران هفتاد ساله تجاوز می کنند، هزار هزار مبارزین را قتل عام می کنند،  بخاطر پوشیدن لباس شلاق می زنند یا بخاطر دوست داشتن سنگسار می کنند. خلاصه اینکه همه چیز با گناه و ثواب سنجیده می شود. با فتوای یک آخوند که اصلأ از حقوق انسان خبر نداشته و ندارد انسان را می کشند. به نظر شما در این سر زمین مبارزه مدنی تا چه اندازه عملی است؟

تا جاییکه که من می دانم مبارزه مدنی را در کشوری می شود کرد که حاکمان آن کشور اندیشه،عقیده و انتخاب آدمها را با شکنجه، اعدام و سنگسار پاسخ ندهند. متأسفانه در کشور ما داشتن اندیشه، عقیده و یا حتی فکر کردن به چیزی که حکومت با آن موافق نیست، جرم است و مجازاتش هم زندان و مرگ است. حالا در مقابل رژیم ضد بشری خمینی آقا رضا خان دوم می گوید من سی و چند سال است دنبال این فرصت بودم که کارت برنده ام را بخاطر ملت ایران بازی کنم! عجبا! کارت برنده این کوچولو تا کی اعتباردارد؟ این کارت چه نوع کارتی است که آقا رضا برایش سی و چند سال دنبال فرصت بوده؟ اصلا این کارت اعتبارش را از کجا می گیرد؟ از پدرفاسد؟ یا از خانواده تمامأ فاسد؟ شاید هم این کارت برنده آقا رضا خان دوم اعتبارش را از سیروس شرفشاهی می گیرد! برای یاد آوری به آقا رضا - یا آنگونه که فسیل های دوران پدرش او را صدا می کنند: رضا شاه دوم! - هم که شده نگاهی بندازیم به سابقۀ این کارت برنده که آقا رضا همه جا با آن بازی می کند ولی اعتبارش کم نمی شود و تازه برایش دنبال فرصتهای طلایی هم می گردد؟ آقا رضا یکبار این کارت را با نوه خمینی دجّال بازی کرد، یکبار با سازگارا بازی کرد، یکبار با پاسدار مدحی بازی کرد که باعث خنده و خوشحالی ولی فقیه شد و حالا هم با امیرعباس فخرآور باز می کند و به یقین رسیده که تاج از سر افتادۀ پدر و پدر بزرگش را بدست خواهد آورد. امضای خودش کافی نبود امضای مادر و زنش را هم برده و پای منشورش گذاشته! واقعأ دلم به حال این خانواده می سوزد چقدر تشنه تاج و تخت هستند؟ با شنیدن القاب شاهزاده و شهبانو حتی از زبان یک بچه ذوق می کنند و جدی باورشان شده که تاج و تخت از دست رفته را دوباره بدست خواهند آورد. باید بگویم نه آقا رضا اینطور نیست. تاج و تخت پادشاهی را فراموش کن، در ضمن اگر فقط با مبارزۀ مدنی این حکومت تغییر میکرد تابحال این اتفاق افتاده بود. همانطور که حکومت "قذافی" و "بشار اسد" تحمل و ظرفیت تغییر با مبارزۀ مدنی را ندارند حکومت ولایت فقیه هم ندارد. در ضمن زیادهم دنبال فرصت نگرد، چون بعد از سرنگونی این رژیم ملت ایران هیچ آقا بالا سری نمی خواهد، چه شاه باشد چه شیخ. این مردم  تنها یک دولت مردمی و خدمتگزار می خواهد و شما در این حد و اندازه ها نیستید.

جالب اینکه آقا رضا برای اینکه از قافلۀ مدره شده ولایت فقیه و امثال آخوند کدیور و ... عقب نماند در برنامه افق صدای آمریکا گفت از لیست درآمدن مجاهدین به ضررجنبش دموکراسی خواه ایران است! این حرفهای آقا رضا من را به یاد مهندس بازرگان انداخت که در جواب رجایی در مجلس گفت: آنکه به ما نر..ده بود، کلاغ ک..ن دریده بود. آقا رضا پدر منفور شما و خمینی دجّال هم همین حرفها را در رابطه با مجاهدین می زدند و هر دو هم مجاهدین را می کشتند و می گفتند اینها ضد آزادی هستند. درعجبم که این آقا رضا از کدام جنبش دموکراسی خواهی طرفدار سلطنت حرف می زند! اگر منظور شما  جنبش و قیام 1388 است باز باید یاد آوری کنم که  شعار این جنبش "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و بدنبال جمهوری بود. آقا رضا زمان زرنگ بازی و فرصت طلبی به سر آمده، عمر حکومت هایی که با زور و کشت و کشتار در این سرزمین خودشان را به ملت تحمیل کردند به سر آمده. پدر منفور شما به همین دلیل سرنگون شد و کثیف تر از پدر شما خمینی دجّال بود که حکومتش نفس های آخر را می کشد. پس فکر دیگری برای خودت کن و بدنبال طرحهای شیخ و شاه مدار نباش. ولی با همۀ اینها بعداز سرنگونی این حکومت می توانی یکبار دیگر برگ برنده ات(!) را بازی کنی بشرطی که آمادگی سنگ روی یخ شدن را هم داشته باشی!

آقا رضا من را به یاد یک حکایت قدیمی انداخت. می گویند روباهی گرسنه بود. رفت وبه شیر گفت: قربان من گرسنه ام، شما چطور سلطانی هستید که راضی می شوید من با شکم گرسنه بخوابم. شیر به روباه گفت: من امروز حوصلۀ به دنبال شکار دویدن را ندارم، اگر می خواهی برو حیوانی را اینجا بیاور تا من شکارش کنم و تو هم شکمت را سیر کنی. روباه رفت و در راه چشمش به خری افتاد. به خر گفت: چرا به جنگل نمی آیی؟ آنجا میوه ها وعلف های بهتر و خوشمزه تری پیدا می شود. خر فریب خورد و همراه او به جایی که شیر در انتظارشان بود رفت. اما خر قبل از اینکه شیر به او حمله کند متوجه او شد و فرار کرد. روباه دوباره رفت تا حیوان دیگری را بیاورد. دوباره همان خر را دید. قسم و آیه که من از وجود شیر بیخبر بودم، حالا هم شیر رفته  و ... خلاصه دوباره خر را فریب داد و به جنگل برگرداند. اینبار شیر خر را شکار کرد و به روباه گفت: من می روم استراحت کنم تو شکمت را سیر کن ولی مغزش را برای من کنار بگذار. ولی روباه نتوانست از خوردن مغز بگذرد، مغز را تا آخر خورد. شیر بعداز اینکه خوب استراحت کرد به روباه گفت: برو و مغز خر را برای من بیاور. روباه هم رفت و کاسۀ خالی سر خر را آورد و جلوی شیر گذاشت. شیر نگاهی کرد و دید از مغز خبری نیست، به روباه گفت: مغز این کجاست؟ روباه گفت: قربان این مغز نداشت. شیر عصبانی شد و فریاد کشید: مگر می شود مغز نداشته باشد؟ روباه جواب داد: قربان اگر مغز داشت که برای بار دوم گول مرا نمی خورد!

اما در همین برنامه افق، آقا رضا به بریده مزدوران به خدمت وزارت اطلاعات درآمده هم اشاره کرد و گفت بروید با کسانیکه از مجاهدین جدا شده اند حرف بزنید، آنوقت متوجه می شوید در درون این سازمان دموکراسی وجود ندارد! این هم از وجنات دموکراسی خواهی آقا رضاست که شاهدهایش همگی آدمهای وزارت اطلاعات شیخ هستند! بیخود نمی گویند: کبوتر با کبوتر باز با باز/کند همجنس با همجنس پرواز.

 دوستان؛ این تاج پرست ها اینهمه از دموکراسی و آزادی حرف می زنند اما هنوز معنی این کلمات را نمی دانند یا اگر می دانند به روی خود نمی آورند و تنها به فکر سوء استفاده از کلمات هستند. منظور اینها از دموکراسی بازگشت سلطنت به ایران است و آزادی هم یعنی چپاول و غارت آزادانه منابع و سرمایه های ایران. درحالیکه دموکراسی و آزادی یعنی هیچ انسانی به خاطر مذهب، عقیده، نوع پوشش و... نباید مورد توهین و تبعیض قرار گیرد. هرکس حق انتخاب دارد، هرکسی می تواند آنطور که دوست دارد زندگی کند و بدون احساس ترس و وحشت هرچه فکر می کند بگوید. ولی این تاج پرست های بی خبر از دموکراسی در نوشته ها و یا برنامه هایشان به خاطر نوع پوشش مجاهدین به آنها حمله می کنند و می گویند چرا زنهای مجاهد روسری دارند، چرا اینطور لباس می پوشند و ... تازه ادعا می کنند دموکراسی خواه هستند. چند روز پیش یکی از این دهن گشادها به اسم سیروس شرفشاهی می گفت زنان مجاهدین باید اول روسری هایشان را بردارند تا ما ببینیم آیا اینها طرف دار دموکراسی هستند!

عجبا عجبا! این چه آزادی است که حق انتخاب پوشش را برای زنان ایران به رسمیت نمی شناسد! این چه دموکراسی است که با روسری زنان مجاهد نقض می شود! باید حرف هزار بار گفته ام را دوباره تکرار کنم، دموکراسی نه به لباس ربط دارد و نه به شکل و قیافۀ آدمها. سازمان مجاهدین خلق ایران با اعتقاد به جدایی دین از دولت، سازمانی است معتقد به مذهب و آداب و مراسم مذهبی را مراعات می کند و بدون اینکه چیزی را به کسی تحمیل کند آنرا برای خودش حفظ کرده، این چه ربطی به دموکراسی دارد؟ نه روسری داشتن نشانۀ مخالفت با دموکراسی است و نه روسری برداشتن نشانۀ موافقت با دموکراسی. اما برای دموکراسی باید جنگید، باید خون داد و باید بها داد. شما هم که اهل این کارها نیستید، کار شما تنها حرافی و فحاشی است.

در آخر به آقا رضا توصیه می کنم اظهارات آخوند ها و جلادانشان را در رابطه با بیرون آمدن نام سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکا بخواند، اگر تفاوتی بین اظهارات خودش با آنها پیدا کرد دیگران را هم باخبر کند تا همه مطلع شوند که آقا رضا از آخوندها دموکراسی خواه تر است!

زنده باد ایران
زنده باد مبارزه با تمامیت حکومت ولایت فقیه
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

آخوند قرائتی رسمأ به زنان ایران چوب حراج زده است !






آخوند قرائتی خمینی صفت رسمأ به زنان ایران چوب حراج زده است تعجب نکنید لطفأ مطلب را بخوانید

آخوند قرائتی بر علیه زنان شمشیر را از رو بسته است زنان بیوه را صیغه کنید ای آخوند خمینی صفت تعجب نکنید این آخوند کثیف هرچه از خمینی یاد گرفته بیان میکند رسمأ زنان را به کرایه شدن تشویق میکند می گوید دانشجویان پسری که امکان ازدواج ندارند می توانند با زنان بیوه جوانی که آمادگی دارند ازدواج کنند تا پس از اینکه تحصیلاتشان به پایان رسید بروند و ازدواج کنند بی شرمی را نگاه کنید منظورش زنی که صیغه کرده و این مدت توان ازدواج نداشت الان که توان ازدواج دارد آن را ول کند برود یک زن دیگری را بگیرد باید تف کرد به این فرهنگ ضد زن آخوندهای وطن فروش تشویق قرائتی به فساد کشیدن زنان کشور به گفته قرائتی ازدواج موقت تنها راه است و جز ازدواج موقت، راه حلی نیست ! ای آخوند خمینی صفت کدام زن از تو خواسته که مشکل ازدواجش را حل بکنی؟؟ دراین قسمت قرائتی رسمأ به خانم ها چوب حراج میزند نگاه کنید قرائتی : هيچ خانمي نبايد با لباس مشكي بر سر كلاس درس حاضر شود، گفت: لباس مشكي براي خيابان است و براي كلاس بايد با رنگ‌‌هاي روشن چون رنگ كرم، سبز كم رنگ و ... حضور يابند، چرا كه رنگها در روح اثر دارد. ای آخوند مگر اون امام دجالت نبود تنها لباس سیاه را برای خانم ها انتخاب کرده بود؟ چه شده که خانم ها را برای جذب کردن مردها تشویق میکنید که لباس های زیبا به پوشند؟ ببینید دوستان چطور این آخوند های خمینی صفت ارزش انسان را له و لورده میکنند؟ زنان لباس روشن به پوشند مردها را جذب بکنند باید تف کرد به ریش اون امام گور به گور شده و این عظمای جلاد و تمام آخوندهای ضد بشر. یادم است اول انقلاب خمینی دستور داده بود اون تعداد زنان نگون بخت که جز تن فروشی راهی نداشتند آنها را شلاق میزدند و اعدامشان میکردند آقای طالقانی به خمینی گفته بود بگذارید جامعه پیشرفت بکند اینها قربانی شده اند نباید اینها را دوباره قربانی کرد اگر جامعه ما پیشرفت انسانی بکند این ها خود به خود از بین میروند و تازه باید در نظرگرفت که هیچ کدام اینها به این کار که میکنند راضی نیستند و کار دلخواهشان نیست مجبور شده اند ... خمینی در جواب آقای طالقانی گفت بود این سرزمین اسلام است این ها حق نفس کشیدن در این سرزمین را ندارند ای لعنت بر خمینی و تمام پیروانش به سر ملت ایران چه بلایی آوردند که امروز از پوشیدن لباس و تا ازدواج باید آخوند ها برای مان انتخاب بکنند
خانباباخان
بیانات قرائتی ضد بشر از سایت سبزعلی را در زیر همین مطلب نگاه کنید 


  توضيح قرائتي درباره ازدواج موقت در دانشگاه‌/ زنان بیوه را صیغه کنید
4 مهر 1391 ساعت 20:23
رييس ستاد اقامه نماز كشور با بيان اينكه ازدواج موقت معني‌اش اين نيست كه دختران دانشجو در دانشگاه صيغه شوند، گفت: دانشجويان پسري كه امكان ازدواج ندارند مي‌توانند با زنان بيوه جواني كه آمادگي دارند ازدواج كنند تا پس از اينكه تحصيلاتشان به پايان رسيد بروند و ازدواج كنند
                 
.
به گزارش جهان به نقل از ايسنا، حجت‌الاسلام والمسلمين قرائتي در مراسم آغاز سال تحصيلي دانشگاه پيام‌ نور استان تهران با بيان اينكه چند سال گذشته توسط دادستان تهران عنوان شد كه 500 هزار زن جوان بيوه در كشور وجود دارد، گفت: شايد تعداد اين زن‌ها به يك ميليون نفر رسيده باشد كه اين زن‌ها چه راهكاري براي اينكه به گناه نيافتند، بايد انجام دهند. آيا بايد همه اين افراد خودشان را حفظ كنند؟ يا اينكه بايد گناه كنند و يا اينكه راهكارش اين است كه بسوزند و بسازند؟

به گفته وي در اين خصوص ازدواج موقت تنها راه است و جز ازدواج موقت، راه‌حلي نيست.

رييس ستاد اقامه نماز كشور با بيان اين نكته كه ازدواج آسان است اما ما آداب و رسومي درست كرده‌ايم كه آن را سخت مي‌كند، گفت: به عنوان نمونه چه كسي گفته است كه سربازي مانع ازدواج است و يا اينكه فرد بايد بعد از گرفتن ليسانس ازدواج كند و يا اينكه چه كسي گفته است كه اول بايد دختر اول ازدواج كند و پس از آن دختر دوم.
به گزارش ايسنا، قرائتي در بخش ديگري از سخنانش با بيان اينكه هيچ خانمي نبايد با لباس مشكي بر سر كلاس درس حاضر شود، گفت: لباس مشكي براي خيابان است و براي كلاس بايد با رنگ‌‌هاي روشن چون رنگ كرم، سبز كم رنگ و ... حضور يابند، چرا كه رنگها در روح اثر دارد.
وي در ادامه بهترين راه ارتباط با خدا و معنوي شدن را نماز عنوان كرد و در خصوص اينكه چگونه مي‌توان جوان‌ها را به نماز دعوت كرد، گفت: نعمت‌هاي خدا را براي جوان‌ها بشماريد تا‌ آنها شرمنده خدا شوند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مزدوران خود فروخته



 

 عبدالکریم لاهیجی شیرین عبادی مزدورحمیدسیاه منصوری مزدورنادر نادری مزدور محمد بازبارپور مزدور حسن پیرانسر



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

حداد عادل انشاءالله مردان نیز مانند بانوان دارای پوشش اسلامی شوند








حداد عادل خلاصه عدالت خود را نشان داد مردان ایران نیز مثل زنان باید حجاب داشته باشند! ببینید دوستان و یاران و ای آزادگان این پست ها در رابطه با مردم ایران چه فکرهای میکنند . حداد عادل: وی با بیان اینکه بانوان جامعه اکنون دارای لباس مشخص و الگوی حجاب اسلامی هستند عنوان کرد: متاسفانه ما مردان هنوز از لباس های تقلیدی اروپایی استفاده می کنیم و انشاء الله مردان نیز همانند بانوان دارای پوشش اسلامی شوند.

حداد عادل ملت ایران را بزرگ خطاب کرده و میگوید مردان هم باید حجاب بر تن بکنند وی افزود: انقلاب اسلامی ایران به هیچ قدرت خارجی متکی نبود و جوشیده از بطن ملت بود! من در جواب این فحاش هیچی نمیگویم قضاوت  با شما دوستان عزیز. باز حداد عادل میگوید : اولین شعار ملت، استقلال بوده است . این قوم خمینی به چه استقلال میگویند من نمیفهمم اگر کسی فهمید به من هم بگوید نوشته سایت سبزعلی از بیانات ولایت مدار حداد عادل دررابطه با حجاب مردان را در زیر همین مطلب مشاهده میکنید
خانباباخان
لزوم طراحی لباس اسلامی برای مردان


وی با بیان اینکه بانوان جامعه اکنون دارای لباس مشخص و الگوی حجاب اسلامی هستند عنوان کرد: متاسفانه ما مردان هنوز از لباس های تقلیدی اروپایی استفاده می کنیم و انشاء الله مردان نیز همانند بانوان دارای پوشش اسلامی شوند.

حداد عادل بیان داشت: ملت ایران همواره بزرگ است و باید عظمت ملت ایران به بدرستی تبیین شود. ملت ایران با انقلاب اسلامی اعتماد به نفس پیدا کرد و باید عظمت خود را حفظ کند.

وی افزود: انقلاب اسلامی ایران به هیچ قدرت خارجی متکی نبود و جوشیده از بطن ملت بوده، اولین شعار ملت، استقلال بوده است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

چه باید کرد؟







آیا زمان متحد شدن ایرانیان ضد ولایت جهل و جنایت فرا نرسیده؟ دوستان عزیز از پارسال تا همین امروز، در کشورهایی که دیکتاتورهایی بسیار کوچک تر از خامنه ای حکومت میکردند مردم بپاخاستند و آنها را سرنگون کردند. حالا اینکه تا چه اندازه به خواست خودشان رسیدند بحث دیگریست. مهم این است که پا به میدان گذاشتند و بهای سرنگونی دیکتاتورها را پرداختند و عاقبت هم سرنگونشان کردند. بله، نتیجه کارشان مهم است. باید به این مردمان شجاع درود فرستاد.
جالب این است که خامنه ای جلاد انتظار داشت چند ولی فقیه و والی منتخب خود را در این کشورها سرکاربیاورد، بخصوص در مصر، یمن و تونس خیلی تلاش کرد. حتی خود خامنه ای با بی شرمی به مردم مصر و به زبان عربی فرمان داد و فتوا صادر کرد! خامنه ای روی مسلمانان تندروی مصر خیلی حساب میکرد، حتی در کمال وقاحت انقلاب مصر را نتیجۀ انقلاب خمینی خواند (بماند که نه خمینی انقلابی بود و نه انقلاب مال او بود) و به این هم راضی نشد و یک شورای بیداری اسلامی نیز به راه انداخت! خلاصه کنم، نه از فتواهای شیطانیش و نه از شورای بیداری ضد اسلامیش هیچ کدام نتیجه ای نگرفت که هیچ، تازه برضد خودش نتیجه دادند. همه شاهد بودیم که رئیس جمهور مصرمجبوربود به اجلاس عدم تعهد که درتهران بود برود چون  رئىس دوره ای اجلاس بود و اما رژیم خیلی تلاش کرد که از این نمد یک کلاه برای خود بدزدد و کلی سر و صدا به راه انداختنه بودندکه  آقای محمد مرسی یکی از مهمانهای ویژه ولایت است و با عظما هم ملاقاتی خواهد داشت ولی دیدیم که آقای محمد مرسی چطور دست رد به سینه ولایت جهل خمینی و خامنه ای زد، در تونس نیز یک حکومت ضد ولایت فقیه به وجود آمد، در یمن هم باز یک حکومت ضد رژیم آخوند ها روی کار آمد. پس تا اینجا به این نتیجه میرسیم که این انقلابها نه تنها برای خامنه ای دستآوردی نداشتند بلکه به ضد خودش تبدیل شدند. اما چطور بر ضدش تبدیل شدند؟
 رژیم های گذشته دراین کشورها در ظاهر لباس دموکراسی برتن کرده بودند و خامنه ای همیشه آنها را دست نشاندۀ شیطان بزرگ خطاب میکرد. ولی جانشینهای این حکومتها همه آدمهای مذهبی و معتقد به اسلام هستند، بخاطر همین میشود گفت که این تحولات به ضرر خامنه ای تمام شد. یادم هست بعد از سرنگونی حسنی مبارک نخست وزیر ترکیه آقای رجب طیب اردوغان به مصر سفرکرده بود و در پارلمان مصر یک سخنرانی کوتاه کرد.  او به ملت مصر برپایی یک حکومت سکولار را پیشنهاد کرد. درهمان موقع تنها تعداد ناچیزی از عقب افتاده های مصر به این صحبتهای نخست وزیر ترکیه اعتراض کردند ولی تمام دم و دستگاه ولایت فقیه هیاهو بپا کردند که چرا اردوغان به ملت مسلمان مصر چنین پیشنهادی میکند و چه حقی دارد و... اردوغان از مصر به لیبی سفرکرد در آنجاهم همان پیشنهاد را به مردم لیبی داد. بعد هم به غزه رفت. غزه از طرف اسرائیل در محاصره کامل بود و او با ناو جنگی ترکیه به غزه رفت. من آن موقع یک مقاله نوشته بودم که اردوغان به لانۀ مورچه های ولایت اسید ریخت! بنظرم امروز داریم میبینیم که چطور هم رئیس جمهور مصر و هم یکی از بلندپایه ترین رهبران حماس در کنار اردوغان قرار گرفته اند و این یعنی مرگ ولایت فقیه در منطقه و به زبان ساده قیچی کردن ریش خامنه ای.
راستی از خط قرمزهای رژیم چه خبر؟ این را نه من و نه کس دیگری بلکه خود سران رژیم تاحالا صد بار علنأ گفته اند که برنامۀ هسته ای و یا همان اتمی، سوریه، حزب الله لبنان، حماس و نوری المالکی خط قرمزهای ولایت فقیه هستند واز اینها به هیچ وجه کوتاه نخواهند آمد، تا امروز هم کوتاه نیآمده اند. ولی واقعیت چیزی دیگریست. حماس از ولایت فقیه فاصله گرفت، صحبت های اسماعیل هنیه در مصر و صحبتهای خالد مشعل در ترکیه نشان میدهد که آنها از ولایت بریده اند. بشار اسد هم در حال سرنگونی است و وضع مالکی هم بهتر از اینها نیست. برنامه اتمی نیز مثل استخوانی که در گلوی سگ مانده باشد در گلوی خامنه ای گیر کرده است. پس امروز تنها علی گدا مانده با حسن نصرالله اش!  اینهم از خط قرمزهایی که خامنه ای نمیخواست و نمیخواهد از آنها کوتاه بیاید.
حلقۀ تحریم ها روز به روز تنگ تر میشود. دلاربه نرخ 4000 تومان نزدیک میشود وهزار و یک مشکل دیگر گریبان ولایت جهل را گرفته است. در این میان تضادهای آشتی ناپذیر درون نظامی نیز به اوج خود رسیده اند. کم تر از یک سال به انتخابات رژیم مانده و فشار بر مردم صد برابر شده است. پس برگردیم سر اصل مطلب؛ چه باید کرد؟
ای دوستان و ای ایرانیان مبارز و وطن پرست، زمان بسیار کوتاه است. باید در این زمان کوتاه کاری کرد، باید به فکر ملت ایران باشیم. ما مخالف جنگ خارجی هستیم چون هر جنگی که برای سرنگونی این رژیم از طریق خارجی ها به وجود بیاید یحتمل هزاران تن را خواهد کشت، زیربنای کشور را ویران خواهد کرد و در نهایت هم ما را وابستۀ قدرتها خواهد نمود، این قانون جنگ است. اما برای آزاد کردن کشور خودمان ما نیز مثل ملت سوریه میتوانیم قدم به پیش بگذاریم و کشورمان را از چنگ آخوندها آزاد کنیم و به سمت برگزاری یک انتخابات آزاد، استقرار یک نظام سکولار مبتنی بر جدایی دین از دولت حرکت نمائیم.
ببینید دوستان یک جاهای هست که انسان بخاطر دیگران و دیگر ارزش ها باید از خواسته خود کوتاه بیآیید. الان درست زمان آن رسیده که برای آزادی یک ملت از چنگال ولایت فقیه همه نیروهای انقلابی و روشنفکر متحد شوند. همه شنیده ایم که آمریکا اسم مجاهدین را از لیست تروریستی درآورده، همان لیستی که اسم مجاهدین بخاطرمعاملۀ کثیف با ملاها در آن وارد شد. در این هم شکی نیست که سرسخت ترین دشمن ولایت فقیه همان مجاهدین خلق ایران بودند، هستند و خواهند بود.چه ما بگویم و چه نگویم بزرگ ترین و سازمان یافته ترین نیروی موجود همین مجاهدین هستند. دراین چند روزه بیش از گذشته صف بندیها  مشخص شدند. رژیم جنون زده با تمام توان برعلیه در آمدن اسم مجاهدین از لیست تبلیغ میکند، چراکه نزدیک شدن زمان مرگش را احساس کرده است. امروز همان روزیست که مخالفین این رژیم باید با مجاهدین خلق ایران برای سرنگونی این رژیم ضدبشری متحد شوند و قدمی تاریخی بردارند. سازمان مجاهدین عضو شورای ملی مقاومت است، این شورا رئیس جمهور منتخب خود را و همچنین برنامۀ مشخصی برای سرنگونی رژیم ضد بشری دارد. یعنی در جای مشخصی ایستاده اند. من شخصأ با شناختی که از شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین دارم یقین دارم که آنها حاضرند در راستای سرنگونی این رژیم جنایت پیشه و برای آزادی ایران و ایرانی همۀ موانع را کنار بزنند و برای تشکل جبهۀ قویتر و متشکل تر با احترام به حق و نظر دیگران با تمام نیروهای ضد ولایت فقیه توافق برسند. البته به شرط اینکه سرنگونی طلب باشند و معتقد به مردم سالاری و اصل جدایی دین از دولت.
 امروز از نیروها، حزب ها، سازمانها و شخصیت های  سرنگونی طلب  انتظار میرود با اعلام آمادگی در راستای سرنگونی این رژیم پا پیش بگذارند، برنامه خود را اعلام کنند و به نیروی اصلی سرنگونی طلب  بپیوندند. اگر اشکالاتی وجود دارد برای حل آنها تلاش کنند و برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه آماده باشند. اینکه من بگویم اول باید مجاهدین و شورای ملی مقاومت تشکیلات خودشان را منحل کنند(!) تا بعد ما بیاییم با شما متحد شویم، نه منطقی است و نه عملی. این خودش یک نوع شانه خالی کردن از مسئولیت است. چنین اشخاص و نیروهایی نه سرنگونی رژیم ولایت فقیه را میخواهند و نه دلشان به حال مردم ایران میسوزد، برعکس به بیشتر ماندن این رژیم کمک میکنند. شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران با احترام به تمام شخصیت ها و نیروهای واقعی معتقد به سرنگونی، از همراهی آنها برای آزادی میهن در زنجیراستقبال میکند. هر شخص و نیرویی میتواند با حفظ عقیده، آرمان و خواست خود فقط برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه مشارکت و همراهی کند. این خواست ملت ایران است.
فردا دیر است، همین امروز...

خانباباخان



اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی ،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ،
اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی.

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی ،
وقتی نگذاری ديگران به تو کمک کنند"

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی.

اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی

اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چيزهايی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می ‌کنند،
دوری کنی ...

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی

اگر هنگامی که با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل يک بار در تمام زندگی ‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی . . .

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن

نگذار که به آرامی بميری
شادی را فراموش نکن...

شعری از پابلو نرودا - ترجمه احمد شاملو
 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed