سروده دکتر محمد ملکی
گفته بودم بهار خواهد شد .... بار دیگر چو پار خواهد شد
سوز و سرما و برف و بوران ها .... خالق سبزه زار خواهد شد
رود پر آب و ابر باران ریز .... غنچه بر شاخسار خواهد شد
مرغ افتاده در حصار قفس .... ایمن از رنج کار خواهد شد
گر بگویی تو این سخن با وی .... مرغ مسکین نزار خواهد شد
گویدت ای ندیده رنج قفس .... تو چه دانی چه کار خواهد شد
چون بگیرند از تو آزادی .... زندگی زهر مار خواهد شد
در محیطی که نیست عدل و وفاق .... روز آزاده تار خواهد شد
وضع گردد به کام جاهل ها .... متقی پست و خوار خواهد شد
هر که شورد علیه ظلم و فساد .... بی گمان سربدار خواهد شد
روز می آید از پی شب تار .... روز و شب بی شمار خواهد شد
«یاسر» این گفته میکند تکرار .... «بار دیگر بهار خواهد شد»
جواب سروده دکتر محمد ملکی خانباباخان
این بهار پر گل و بی خزان خواهد شد... حتی کویر لاله و گلزار خواهد شد
بسر خواهد آمد سوز و سرما و بوران ها... شقایق و لاله تزیین گندم زارخواهد شد
رود این شهر ز خون لبریز است... در این بهار در شهر ما طغیان خواهد شد
حصار و قفس در این بهار ویران خواهد شد... رنج اسیران دراین بهار شکوفا خواهد شد
ای پیر با ایمان می گویم سخن با تو... ققنوس ز خاکسترش پرشررتر زنده خواهد شد
ای کشیده تو رنج قفس ... تو می دانی در پی رنج قفس چه ها خواهد شد
چون عزم تو نشان از آزادیست ... زندگی بر کام تو شیرین تر خواهد شد
درمحیطی که ظلم ظالم با عدل و وفاق در ستیز است ... عدالت بر جهل و جبر پیروزخواهد شد
وضع نخواهد گردید به کام جاهل ها...پرهیزکار و با تقوی سرفراز خواهد شد
ما شوریده ایم برعلیه بت و بتکده... آن نار بر ابراهیمان گلستان خواهد شد
به تابد خورشید تابان بر این شب تار...صبح صادق برصبح کاذب پیروزخواهد شد
خان می گوید بند و زندان بر سردژخیم آوارخواهد شد...ای پیر شب ستیز دراین بهار شب یلدای وطن سحر خواهد شد
گفته بودم بهار خواهد شد .... بار دیگر چو پار خواهد شد
سوز و سرما و برف و بوران ها .... خالق سبزه زار خواهد شد
رود پر آب و ابر باران ریز .... غنچه بر شاخسار خواهد شد
مرغ افتاده در حصار قفس .... ایمن از رنج کار خواهد شد
گر بگویی تو این سخن با وی .... مرغ مسکین نزار خواهد شد
گویدت ای ندیده رنج قفس .... تو چه دانی چه کار خواهد شد
چون بگیرند از تو آزادی .... زندگی زهر مار خواهد شد
در محیطی که نیست عدل و وفاق .... روز آزاده تار خواهد شد
وضع گردد به کام جاهل ها .... متقی پست و خوار خواهد شد
هر که شورد علیه ظلم و فساد .... بی گمان سربدار خواهد شد
روز می آید از پی شب تار .... روز و شب بی شمار خواهد شد
«یاسر» این گفته میکند تکرار .... «بار دیگر بهار خواهد شد»
جواب سروده دکتر محمد ملکی خانباباخان
این بهار پر گل و بی خزان خواهد شد... حتی کویر لاله و گلزار خواهد شد
بسر خواهد آمد سوز و سرما و بوران ها... شقایق و لاله تزیین گندم زارخواهد شد
رود این شهر ز خون لبریز است... در این بهار در شهر ما طغیان خواهد شد
حصار و قفس در این بهار ویران خواهد شد... رنج اسیران دراین بهار شکوفا خواهد شد
ای پیر با ایمان می گویم سخن با تو... ققنوس ز خاکسترش پرشررتر زنده خواهد شد
ای کشیده تو رنج قفس ... تو می دانی در پی رنج قفس چه ها خواهد شد
چون عزم تو نشان از آزادیست ... زندگی بر کام تو شیرین تر خواهد شد
درمحیطی که ظلم ظالم با عدل و وفاق در ستیز است ... عدالت بر جهل و جبر پیروزخواهد شد
وضع نخواهد گردید به کام جاهل ها...پرهیزکار و با تقوی سرفراز خواهد شد
ما شوریده ایم برعلیه بت و بتکده... آن نار بر ابراهیمان گلستان خواهد شد
به تابد خورشید تابان بر این شب تار...صبح صادق برصبح کاذب پیروزخواهد شد
خان می گوید بند و زندان بر سردژخیم آوارخواهد شد...ای پیر شب ستیز دراین بهار شب یلدای وطن سحر خواهد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر