ایران سرزمین شگفتی ها ، اهرمین ها وافسانه ها، ارش ها و رستم ها سی مرغها و جانفشانی ها .ای کاش باز افسانه بود اهریمن شب پرست. ای کاش باز جنگ دیو و رستم بود ای کاش باز آرش بود و البرز کوه.باز البرزکوه شانه خم میکرد برای قدم های استوار آرش در مقابل اهریمن قرن . نه این داستان آرش و اهریمن نیست البرز کوه شانه اش را زیر پای آرش بگذارد آرش با کمانش به اوج برساند در ستیغ آن جلوه کند و جان بر کمان نهد وسعت ایران آرش آرش گویند. متأسفانه این بار ایران گرفتار اهریمن بنام ولایت فقیه شده است ضحاک زنده شده مار هایش را بالای سرش جمع کرده سیاه و سفید و سبز. شب و روز وطن به شب یلدا تبدیل شده است. کجای خورشیدی ظلمت سوز مشرق زمین؟ سر در میارد با نیزه های زرینش سینه شب را میدرد و بر جمال صخره ها میدمدو مژده ای بهار را میدهد نرگس از زیر برف سردر میارد و خندان و بفشه همراهش نشان خنده و شادی را میدهد زمین یخ زده دوباره با تابش خورشید ز نوجان میگیرد. درختان با شکوفه هایش ، کوه و دشت با لاله و سبول ده ها گل و گیاه دیگرجامه را نو و رنگین میکنند دلهای پژمرده و پریشان با نوای بلبلان در قفس سینه ها بی قرار به رقص میاد. نی چوپان در لایی صخره ها میپیچد و کاروانهای خسته از شب و سرما با آهنگ خواص خود براه باقی مانده ادامه میدهند شرشرچشمه ها که از قلب یخ و برف بر میخیزند گوش فلک را کرد میکند چشمه ها به رود تبدیل میشوند رود ها سر به صخره میکوبند بی صبرانه راهی دریا میشوند آهوان خسته از یخبندان در چمنزارها شاخ به شاخ میشوند دخترکان روستا با لاله های سرخ در گیسوان خود زینت میبخشند دسته گلی در سینه میبندنید به نشانه بهار دهقان و برزگر با دستتان پینه بسته زمین را نوازش میکنند آواز دهقانی از لابلای کوه ها به گوش میرسد ایستاد در کنار گندوم زارچونان به عشق آمده انگار مجنون به لیلی خود رسیده است . درنا ها و مرغان محاجر به پرواز در میایند بال میزنند از سر زمین به سرزمین کوچ میکنند ماه خورشید را تعقیب میکند ستاره ماه را مادران دسته دسته به چمنزارها و باغ و بستان میروند خنده و شادی تمام سرزمین را فرا میگیرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر