۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه
۱۳۹۴ مهر ۲۸, سهشنبه
خون بهای آزادی
قسم بنام آزادی
قسم به قامت زنی در بالای دار اهریمن
که جان می دهد در راه آزادی
بی نشان بماند نام او در تاریخ وطن
که ایمان دارد از دل و جان،به فردای آزادی
چونان سرو سر کشیده به آسمان آزادی
میرقصد در بالای دار با نوای آزادی
هزاران زخم دارد به پیکرش،اما
ایستاده میمیرد چونان الف نام آزادی
روزگار به خود ندیده نسلی چنین بی باک
انگار تکرار شده داستان کاوه و ضحاک
بی امان خون میریزد شیخ تبهکا،اما
این نسل غرق در خون میخواند بنام آزادی
ای هموطن برخیز و به میدان رزم بکوش
گر داری به سر سودای آزادی
از بند و اسارت،وطن کی شود آزاد
گر نپردازی خون بهای آزادی؟
برای ریحان ایرانزمین از
خانباباخان
۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه
شرح گفتوگوی مکار و یا همان روباه شیرازی با شاه خائن پس از دریافت جایزه سلطنتی
ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید در قم، در سال ۱۳۳۵ شمسی به خاطر نگارش «فیلسوف نماها» برنده جایزه سلطنتی شد که آن را از محمد رضا پهلوی شاه سابق ایران دریافت کرد.
در مراسم اهدای این جایزه، مکارم شیرازی و محمد رضا پهلوی گفتوگویی انجام دادند که آن را روزنامه اطلاعات در تاریخ سهشنبه هفتم فروردین ۱۳۳۵ منعکس کرده بود.
سایت «پارسینه» اقدام به بازنشر این گزارش کرده که بدین شرح است:
جایزه بزرگ سلطنتی طبق معمول به بهترین تصنیفات سال تعلق گرفت و در این رشته آقای ناصر مکارم شیرازی مصنف کتاب فیلسوفنماها برنده شناخته شد.
ناصر مکارم شیرازی، از محصلین حوزه علمیه قم میباشد که در بین اقران باطلاع و ابتکار و مجاهدت در تحقیق و تتبع معروف است. روز اول فروردین، هنگامیکه برندگان جایزه سلطنتی برای دریافت جوائز خود شرفیاب شدند،
اعلیحضرت از آقای مکارم شیرازی سؤال فرمودند که «شما از کجا به این فکر افتادید؟» آقای مکارم شیرازی توضیح داد که از چندی باینطرف در حوزه علمیه قم عدهای از طلاب علوم بمطالعه در باب مکاتب فلسفی همت گماشته و بخصوص در اطراف مکتب ماتریالیسم که اساس مکتب کمونیسم میباشد بمطالعه و تحقیق پرداختهاند.
این نهضت فلسفی بوسیله حجت الاسلام آقای سیدمحمدحسین طباطبائی تدریجا پایهگذاری شده که آقای ناصر مکارم شیرازی نیز یکی از شاگردان تربیتیافته مکتب معظم له میباشد.
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که سال گذشته برنده جایزه سلطنتی شد تصنیف حجت الاسلام طباطبائی تبریزی بود که مشتمل بر پنج جلد خواهد بود و دو جلد آن از طبع خارج و جلد سوم آن تحت طبع میباشد. کتاب «فیلسوفنماها» تألیف آقای ناصر مکارم شیرازی که برنده جایزه اول سلطنتی سال گردید بسبک رمان نگارش یافته و مکتب کمونیسم را از جنبه فلسفی مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد قرار داده است.»
شرح گفتوگوی مکارم شيرازی با شاه سابق ايران پس از دريافت جايزه سلطنتی صفحه اصلى 17/10/2015 http://farsi.alarabiya.net/fa/iran/2015/10/16/%D8%B4%D8%B1%D8%AD%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%85... 1/3 KSA 22:35 GMT 19:35 م2015 اکتبر 16 هـ1437 محرم 2 جمعه :شدن روز به آخرین شرح گفتوگوی مکارم شيرازی با شاه سابق ايران پس از دريافت جايزه سلطنتی جمعه 2 محرم 1437هـ 16 اکتبر 2015م دبیالعربيه.نت ناصر مکارم شيرازی از مراجع تقليد در قم٬ در سال ۱۳۳۵ شمسی به خاطر نگارش «فيلسوف نماها» برنده جايزه سلطنتی شد که آن را از محمد رضا پهلوی شاه سابق ايران دريافت کرد. در مراسم اهدای اين جايزه٬ مکارم شيرازی و محمد رضا پهلوی گفتوگويی انجام دادند که آن را روزنامه اطلاعات در تاريخ سهشنبه هفتم فروردين ۱۳۳۵ منعکس کرده بود. سايت «پارسينه» اقدام به بازنشر اين گزارش کرده که بدين شرح است: جايزه بزرگ سلطنتی طبق معمول به بهترين تصنيفات سال تعلق گرفت و در اين رشته آقای ناصر مکارم شيرازی مصنف کتاب فيلسوفنماها برنده شناخته شد. ناصر مکارم شيرازی٬ از محصلين حوزه علميه قم ميباشد که در بين اقران باطلاع و ابتکار و مجاهدت در تحقيق و تتبع معروف است. روز اول فروردين٬ هنگاميکه برندگان جايزه سلطنتی برای دريافت جوائز خود شرفياب شدند٬ اعليحضرت از آقای مکارم شيرازی سؤال فرمودند که «شما از کجا به اين فکر افتاديد؟» آقای مکارم شيرازی توضيح داد که از چندی باينطرف در حوزه علميه قم عدهای از طلاب علوم بمطالعه در باب مکاتب فلسفی همت شرح گفتوگوی مکارم شيرازی با شاه سابق ايران پس از دريافت جايزه سلطنتی صفحه اصلى 17/10/2015 http://farsi.alarabiya.net/fa/iran/2015/10/16/%D8%B4%D8%B1%D8%AD%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%85... 2/3 گماشته و بخصوص در اطراف مکتب ماترياليسم که اساس مکتب کمونيسم ميباشد بمطالعه و تحقيق پرداختهاند. اين نهضت فلسفی بوسيله حجت الاسلام آقای سيدمحمدحسين طباطبائی تدريجا پايهگذاری شده که آقای ناصر مکارم شيرازی نيز يکی از شاگردان تربيتيافته مکتب معظم له ميباشد. کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم که سال گذشته برنده جايزه سلطنتی شد تصنيف حجت الاسلام طباطبائی تبريزی بود که مشتمل بر پنج جلد خواهد بود و دو جلد آن از طبع خارج و جلد سوم آن تحت طبع ميباشد. کتاب «فيلسوفنماها» تأليف آقای ناصر مکارم شيرازی که برنده جايزه اول سلطنتی سال گرديد بسبک رمان نگارش يافته و مکتب کمونيسم را از جنبه فلسفی مورد تجزيه و تحليل و انتقاد قرار داده است.» شرح گفتوگوی مکارم شيرازی با شاه سابق ايران پس از دريافت جايزه سلطنتی صفحه اصلى 17/10/2015 http://farsi.alarabiya.net/fa/iran/2015/10/16/%D8%B4%D8%B1%D8%AD%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%85... 3/3 مکارم هنوز نظراتی نرسيده٬ با بيان نظر اولين نفر باشيد تمام حقوق محفوظ است شبکه العربيه © 2015
۱۳۹۴ مهر ۱۴, سهشنبه
تحقیق حاضر با توّجه به رزم رستم واشکبوس از کتاب دوّم متوسطه نوشته شده است
تحقیق حاضر با توّجه به رزم رستم واشکبوس از کتاب دوّم متوسطه نوشته شده
است. مبنای تحقیق براین است که لغات و معانی این داستان را با لغات حاضر در
شاهنامه مطابقت دهد . نتیجه حاصل این می شود که تمامی لغات در اشعار ودر
جاهای مختلف شاهنامه به یک معنی دیگر به کار می رود که از نظر هم آوایی مثل
هم هستند، ولی به لحاظ معنی دچار تغییر شده اند. امید وارم که مورد توّجه
دوستداران زبان فارسی و شا هنا مه دوستان قرار بگیرد.
گران
-سنگين، وزين
چنانش بكوبم به گرز گران كه فولاد كوبند آهنگران
-شديد، سخت
بكردند هر روز جنگ گران كه روز يلان بود و رزم سران
-كبير، بزرگ
اگر من گناهى گران كردهام و گر كيش اهريمن آوردهام
-پربها، قيمتى، با قيمت
همه بر سران افسران گران به زر اندرون پيكر از گوهران
-انبوه، پر، بسيار، فراوان
چو بشنيد لهراسب با مهتران پذيره شدش با سپاهىگران
-چاق، سمين، وزين، پر گوشت
يكى جنگ مىداشتند آن زمان گرفتند يك ماده گور گران
-طولانى، طويل
چو كاووس كى شد به مازندران رهى دور و فرسنگهاىگران
پيكار
-رزم، نبرد، حرب، جدال
دل و جنگ و كين را به يك سو نهاد وزان پس نكرد او زپيكار ياد
-جدل، مجادله، بدخوئى
و گر باز گردم ازين رزمگاه شوم رزم ناكرده نزديك شاه
همان خشم و پيكار باز آورد بدين غم تن اندر گداز آورد
-خشم
كسى كو به زندان و بند من است گشادنش درد و گزند من است
ز خشم و ز بند من آزاد گشت ز بهر تو پيكار من باد گشت
-سخن بيهوده، عبث
به هستيش بايد كه خستو شوى ز گفتار پيكار يكسو شوى
تيغ
-كارد تيز، خنجر، شمشير
درفش درفشان پس پشت او يكى كابلى تيغ در مشت او
-تيغه، حد، دم، لبه، دمه
بلنديش بينا همى دير ديد سر كوه چون تيغ شمشير ديد
-بلندى كوه، سر كوه
بيفتاد بيژن جدا گشت ازوى سوى تيغ بنهاد با تيغ روى
ارتفاع، رأس هر چيز بلند، انتهاى بلند ديوار
چنين تا به پيش رباطى رسيد سر تيغ ديوار او ناپديد
جام
-پياله آبخورى، ظرف شرابخورى
بياراى خوان و بپيماى جام ز تيمار گيتى مبر هيچ نام
جام جم، جامى كه هفت فلك در آن مشاهده مىشد
پس آن جام بر كف نهاد و بديد درو هفت كشور همى بنگريد
كمان
-برج نهم است از دوازده برج فلكى، قوس
به سلم اندرون جست ز اختر نشان نبودش مگر مشترى با كمان
-وسيله تير اندازى قديمى كه در اصل خمان بوده به جهت خميدگى آن
دوان شد به ميدان شاه اردشير كمانى به يك دست و ديگر دو تير
كام
-دهان، حلق، گلو
همه كام خاك و همه دشت خون به گرد اندرون نيزه بد رهنمون
-حد نهائى، منتهاى هر چيز، غايت مراد
به بالا به كردار سر و سهى همه كام زيبائى و فرهى
-معشوق، محبوب، منظور
برفتند از آن پس به آرام خويش گرفته به بر هر كسىكام خويش
-تنعم، خوشى، ناز و نعمت
همى نام جاويد ماند نه كام بينداز كام و بر افراز نام
پيروزى
ز گيتى بر او نام و كام اندكى است ورا مرگ با زندگانى يكى است
سركش
-نافرمان، مغرور، گردنكش
زمين سر به سر گفتى از آتش است هوا دام آهر منسركش است
-نيرومند، توانا، قوى
چنين داد پاسخ كه آمد نشان ز گفتار آن نامورسركشان
سنگ
-حجر، جسمى صلب و سخت كه از زمين استخراج كنند
ز سنگ و ز گج بود بنياد كار چنين كرد تا باشد آن پايدار
-وقار، اعتبار، قدر و قيمت، متانت، استوارى
خردمندى و راى و فرهنگ تو شكيبائى و دانش و سنگتو
-وزن، گرانى
چنان برگرفتم ز زين خدنگ كه گفتى ندارم به يك پشهسنگ
-فرزانگى، سنجيدگى
بپيماى من تا يكى داستان بگويمت از گفته باستان
پر از چاره و مهر و نيرنگ و جنگ همان از در مرد فرهنگ سنگ
انجمن
-گرد آمدنگاه، محفل، مجمع
بدان انجمن شد دلى پر سخن زبان پر ز گفتارهاى كهن
-گروه مردم، اهل مجلس، جمعيت
چو لشكر بديدند روى قباد ز ديدار او انجمن گشت شاد
فسوس
-استهزاء، مسخره، ريشخند
و ديگر دلاور سپهدار طوس كه در جنگ بر شير داردفسوس
-افسوس، دريغ و حسرت و تأسف
كه گيتى سراسر فسوس است و رنج سرآيد همى چون نمايدت گنج
-تدبير، حيله، زيركى
برآمد ز هر دو سپه بانگ كوس نماند ايچ راه فسون وفسوس
زمان
-وقت، گاه
سپاس از جهان آفرين كردگار كه چندان زمان بودم از روزگار
-ساعت، قسمت، بهره، پاس
چو بگذشت از تيره شب يك زمان خروش كلنگ آمد از آسمان
نازش
-مايه نازيدن
بدو نازش جان افراسياب دلش ز آتش مهر او پر ز تاب
-ناز و نوازش، تسلى، دلنوازى
ستمديده را اوست فرياد رس منازيد با نازش او به كس
گرانمايه
-هر چيز پر بها و قيمتى
درم خواست با زر و گوهر ز گنج گرانمايه ديباى زربفت پنج
-آنكه مايه بسيار دارد
فرستاده گفت اى گرانمايه شاه مبيناد بى تو كسى پيشگاه
بزه
-گناه، خطا، جرم
ز كار بزه چند يابى مزه بيفكن مزه دور باش از بزه
جفت
-زوج، دوگان، دوتا
خداوند دارنده هست و نيست همه چيز جفت است و ايزد يكيست
-يك نر و يك ماده
به پيش اندر آمدش آهو دو جفت جوانمرد خندان به آزاده گفت
كدام آهو افكنده خواهى به تير كه مادر جوان است و همتاش پير
-شوهر، شوى، شو، زوج
چو شب تيره شد زن به بهرام گفت كه آمد گه رفتن اى نيك جفت
-توأم، قرين
نگه كن كه تا تاج با سر چه گفت كه با مغزت اى سر خرد باد جفت
بازو
-قسمتى از دست كه از دوش تا آرنج را شامل است
دگر چون تو اى پهلوان دلير بدين برز بالا و بازوى شير
كنايه از قوت و قدرت
نگر تا ننازى به بازو و گنج كه بر تو سر آيد سراى سپنج
-در شاهنامه غير از بازوى آدمى به بال پرنده هم اطلاق مىشود
بگفت و يكى پر ز بازو بكند فكند و به پرواز بر شد بلند
جان
-در مقام مضاف به كلمه ديگر معنى قسم به جان مىدهد
به جان زرير آن نبرده سوار به جان گرانمايه اسفنديار
-روح، نفس، روح حيوانى
به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد
الماس
-كنايه از تيغ و شمشير و هر چيز برنده
تو گفتى كه الماس جان داردى همان گرز و نيزه روان داردى
چار
-مخفف چهار
خدنگى گزين كرد پيكان چو آب نهاده بر او چار پر عقاب
-مخفف چاره، گريز، علاج
كه اكنون چه چارست با من بگوى يكى راه جستن به نزديك اوى
عقاب
-مرغ شكارى، شاهين
پلنگ از بر سنگ و ماهى در آب هم اندر هوا ابر و پرانعقاب
-مجازا اسب
عقاب تكاور برانگيختم چو آتش برو تير مىريختم
كمان
-برج نهم است از دوازده برج فلكى، قوس
به سلم اندرون جست ز اختر نشان نبودش مگر مشترى با كمان
-وسيله تير اندازى قديمى كه در اصل خمان بوده به جهت خميدگى آن
دوان شد به ميدان شاه اردشير كمانى به يك دست و ديگر دو تير
خروش
-آواز، داد، آوا، بانگ و فرياد
وزان پس يكى مرد بر پشت پيل نشستى كه رفتىخروشش دو ميل
-فرياد با گريه، افغان، ناله و زارى
برفتند گردان بسيار هوش پر از درد با ناله و با خروش
-ندا
منادى گرى بركشيدى خروش كه اى نامداران با فر و هوش
-غوغا، شور
مرا گفت در خواب فرخ سروش كه فرّش نشانه از ايرانخروش
سپهر
-آسمان، فلك
همى برشد ابر و فرود آمد آب همى گشت گرد سپهرآفتاب
-بخت، ستاره اقبال
بگفت اين و پدرود كردش به مهر كه يار تو بادا به رفتنسپهر
-مجازا به معنى روزگار، زمانه
برين نيز نگذشت چندى سپهر به دل در همى داشت آرام
بؤس
-سختى، بدبختى
دگر گنج خضرا و گنج عروس كجا داشتيم از پى روزبؤس
-بوسه
بسائيد مشكين كمندش به بوس كه بشنيد آواز بوسش عروس
-فروتنى
فرستادهاى آمد از فيلقوس خردمند و بيدار و با نعم وبوس
مه
-حرف نهى به معنى نه كه در نفرين و دعا هر دو استعمال شود
كه با اهرمن جفت گردد پرى كه مه تاج بادت مهانگشترى
-مخفف ماه، برج
به فرخنده فرخ مه فرودين به آئين بزم و به ميدان كين
-مقدم، سرور، رئيس و پيشوا
سپهبد ز كوه اندر آمد به ده از آن ده سبك پيش او رفتمه
-كلان، بزرگ، كبير، عظيم
بكوشيم تا روز تو به شود همان نامت از مهتران مهشود
زه
-آفرين، مرحبا، احسنت
قضا گفت گير و قدر گفت ده فلك گفت احسن ملك گفت زه
-چله كمان، و تر
ز چوبى كمان كرد و ز روده زه ز هر سو برافكند بر زهگره
ایران سرزمین شگفتی ها ، اهرمین ها وافسانه ها، ارش ها و رستم ها سی مرغها و جانفشانی ها .ای کاش باز افسانه بود اهریمن شب پرست. ای کاش باز جنگ دیو و رستم بود ای کاش باز آرش بود و البرز کوه.باز البرزکوه شانه خم میکرد برای قدم های استوار آرش در مقابل اهریمن قرن . نه این داستان آرش و اهریمن نیست البرز کوه شانه اش را زیر پای آرش بگذارد آرش با کمانش به اوج برساند در ستیغ آن جلوه کند و جان بر کمان نهد وسعت ایران آرش آرش گویند. متأسفانه این بار ایران گرفتار اهریمن بنام ولایت فقیه شده است ضحاک زنده شده مار هایش را بالای سرش جمع کرده سیاه و سفید و سبز. شب و روز وطن به شب یلدا تبدیل شده است. کجای خورشیدی ظلمت سوز مشرق زمین؟ سر در میارد با نیزه های زرینش سینه شب را میدرد و بر جمال صخره ها میدمدو مژده ای بهار را میدهد نرگس از زیر برف سردر میارد و خندان و بفشه همراهش نشان خنده و شادی را میدهد زمین یخ زده دوباره با تابش خورشید ز نوجان میگیرد. درختان با شکوفه هایش ، کوه و دشت با لاله و سبول ده ها گل و گیاه دیگرجامه را نو و رنگین میکنند دلهای پژمرده و پریشان با نوای بلبلان در قفس سینه ها بی قرار به رقص میاد. نی چوپان در لایی صخره ها میپیچد و کاروانهای خسته از شب و سرما با آهنگ خواص خود براه باقی مانده ادامه میدهند شرشرچشمه ها که از قلب یخ و برف بر میخیزند گوش فلک را کرد میکند چشمه ها به رود تبدیل میشوند رود ها سر به صخره میکوبند بی صبرانه راهی دریا میشوند آهوان خسته از یخبندان در چمنزارها شاخ به شاخ میشوند دخترکان روستا با لاله های سرخ در گیسوان خود زینت میبخشند دسته گلی در سینه میبندنید به نشانه بهار دهقان و برزگر با دستتان پینه بسته زمین را نوازش میکنند آواز دهقانی از لابلای کوه ها به گوش میرسد ایستاد در کنار گندوم زارچونان به عشق آمده انگار مجنون به لیلی خود رسیده است . درنا ها و مرغان محاجر به پرواز در میایند بال میزنند از سر زمین به سرزمین کوچ میکنند ماه خورشید را تعقیب میکند ستاره ماه را مادران دسته دسته به چمنزارها و باغ و بستان میروند خنده و شادی تمام سرزمین را فرا میگیرد
مهدی سامع :پنجاه سال پایداری با کدام رویا؟
در ماه گذشته سازمان مجاهدین خلق ایران پنجاهمین سال تاسیس خود را پشت سر گذاشت. این سازمان از شش سالگی که با اولین تهاجمات ساواک روبرو شد تا اکنون که تحت ضد انسانی ترین و ظالمانه ترین فشارها در کمپ بدتر از زندان لیبرتی محاصره شده، دورانی پر از تلاطم و چالش را گذرانده و در این مسیر پر از فراز و نشیب هزینه های کلانی را آگاهانه پذیرفته و با جانفشانی پرداخت کرده است. مبارزه مداوم و خستگی ناپذیر علیه دشمن اصلی در دو نظام و همزمان رویارویی با پیچیده ترین و بی سابقه ترین توطئه های رذیلانه از جانب قدرتهای استعماری و امپریالیستی، این سازمان را آبدیده کرده است. برای من که طی چهل و چهار سال گذشته از نزدیک با مجاهدین آشنا و با نگاه از بیرون آنان را ارزیابی کرده ام، پایداری، ایثار و ماندگاری این جریان شگفت انگیز است. همگان می دانند که عَمَله و اَکَره خمینی و خامنه ای بارها مرگ و نابودی این سازمان را با تبلیغات پرمایه اعلام کرده و همزمان از سر دادن شعار «مرگ بر منافق» غافل نشده اند. شگفتا که کمترین زاویه کارگزاران حکومت با ولی فقیه، با برچسب «منافق» معرفی و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، همردیف شعار مرگ بر منافق می شود. این پدیده بسیار ساده که به طور مداوم در جریان است، از نظر سیاسی یک قطب بندی مشخص را روشن می کند؛ مجاهدین خلق به عنوان تشکیلاتی قدرتمند بر محور نیروهایی که برای سرنگونی استبداد مذهبی حاکم بر ایران و تحقق دمکراسی، استقلال، آزادی و جمهوری غیر دینی تلاش می کنند قرار دارد. این جایگاه سیاسی، صرف نظر از میزان موافقت و یا مخالفت با این سازمان، به طور عینی وجود داشته و از نظر سیاسی بیان تضاد اساسی جامعه ما و مبارزه مردم ما برای رهایی است. کتمان این واقعیت، نادیده گرفتن مهمترین قطب بندی در درون جامعه است و هنگامی که این کتمان در سیاستهای راهبردی و کاربردی تبلور پیدا کند، به هَدَر دادن انرژیهای لازم برای رسیدن به هدف مبارزه آزادیبخش منجر می شود.
چنین است جایگاه و نقش مجاهدین خلق در آغاز پنجاه و یکمین سال تاسیس آن و بنابرین این ماندگاری و پایداری شایان تبریک به همه کسانی است که درچارچوب این سازمان خود را تعریف می کنند.
در قطب مخالف، ولایت خامنه ای قرار دارد. در مورد موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین المللی رژیم حاکم، در بیانیه سال جاری شورای ملی مقاومت ایران که مجاهدین خلق هم به آن رای مثبت داده اند، به تفصیل نوشته شده و بنابرین تکرار آن نباید جایی در این یادداشت کوتاه داشته باشد. اما طرح یک نکته در مورد ولی فقیه برای شناخت عمیق تر این قطب بندی را ضروری می دانم.
خامنه ای نمونه کامل یک سیاستمدار مستبد و یک آخوند ریاکار است. ریاکاری علی خامنه ای هیچ حَد و مرزی ندارد. او از جمله آن واعظانی است که چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند و چون به منبر می رود با روده درازی در نقش «اولیا و انبیا» ظهور می کند. برملا شدن مذاکرات و ساخت و پاخت او با آمریکا نمونه ای از ریاکاری اوست. گماشتگان رنگارنگ علی خامنه ای از او به عنوان «سید خراسانی» که از اولین کسانی است که در رکاب امام غایب شیعیان خواهد بود، یاد می کنند. برخی از مزدبگیران بی دنده و ترمز ولی فقیه از دیدار او با امام غایب صحبت کرده و خامنه ای در این موارد سکوت، به علامت تایید، کرده است. خامنه ای به چندین دوجین جریان ارتجاعی و تروریستی در سراسر جهان که نام «الله» را در تابلو خود حک کرده اند جیره و مواجب می پردازد تا در حفاظب از امنیت ولایت مطلقه اش شریک باشند. عملکرد این نیروها سیمای ریاکار خامنه ای را برملا می کند. این نیروها به عنوان «الله و اسلام» به کشتار مسلمانان کَمر بسته اند. کشتارهای سَبُعانه مردم عراق، سوریه و....نمونه ای روشن از حِرص و طَمع خامنه ای برای حفظ قدرت است. این شخصیت به بیان زردشتیان، اهریمنی و به بیان مسلمانان شیطانی با گفته زیر به بهترین نحو تعریف می شود.
ابلیس گفت؛ هان ای به رَه مانده مُریدان نابِکار، با نام ما چه کار،
زین پس به سادگی نام خدا برید و به دل کار ما کنید.
این یادداشت در ستایش از مبارزه و پایداری مجاهدین خلق طی پنجاه سال گذشته می تواند به همین جا خاتمه یابد. اما همان گونه که یک انقلاب تنها یک کنش سیاسی نبوده و انباشتی از شور، شوق، غم، شادی، عشق، تخیل و رویای ملیونها تن از مردم است، یک سازمان و یا فرد انقلابی هم بدون این احساسها به طور کامل نمی تواند تعریف شود.
به گمان من هر انقلاب، اختراع، تحول و آرمانی، بدون رویا تحقق پذیر نیست. بنابرین سوال این است که مجاهدین با کدام رویا زندگی و مبارزه می کنند؟ آیا پاسخ مجاهدین به این سوال «جامعه بی طبقه توحیدی» و یا تحقق «اسلام دمکراتیک» است؟ من تاکنون از هیچ مجاهدی این سوال را نپرسیده ام. اما به گمانم اگر پاسخ آنان چنین باشد، به چند دلیل کُنه مساله بیان نشده است.
اول آن که درک از این مفاهیم می تواند متفاوت و حتی از راس تا قاعده ناهمگون باشد. به سختی می توان درک یکسان و همگون از این مفاهیم را تصور کرد.
دوم آن که این مفاهیم به خاطر کلی بودن و بنابرین به میزانی انتزاعی بودن می تواند به یک دُگم یا تَعصُب منجر شود که برای یک جریان پیشرو مُهلک است.
سوم آن که تحقق چنین رویاهایی در مدت کوتاه عملی نیست و بنابرین در زندگی روزمره در حالی که طعم شیرین آن حس نمی شود، تلخی، سختیها و ناهمواریها می تواند ذهن و جان انسان را درهم شکند. رژی دبره به درستی می نویسد: «اگر یک ملاک بلند مدت تاریخی نتواند تبدیل به ملاک کوتاه مدت سیاسی و عملی شود، انتظار این که چنین مفهوم مجردی بتواند پایه های استراتژی موثر در تاکتیک را بریزد بیهوده است.» (رژی دبره، نقد سلاح، برگردان: م. امین لاهیجی(
به خاطر این سه دلیل باید به دنبال چیز دیگری بود که نه فقط در کوتاه مدت که در لحظه به لحظه زندگی عملی باشد. این چیز دیگر و یا این رویا که نه با اندیشیدن به «مدینه فاضله» که با رفتار و کردار در هر شرایط قابل حِس است، چیزی جز مبارزه برای بازیافتن «انسانیت خود» نیست. رویای انسانی که به دنبال بازیافتن و پروراندن انسانیت در خود است، رویای انسانی که «انسان» را در ثقل هر اندیشه و عمل خود قرار می دهد، رویایی دور و غیرقابل لمس نیست. لحظه به لحظه در جدال درونی و بیرونی می توان به میزانی انسانیت خود را پیدا کرد و پرورش داد و یا آن را ویران کرد.
با شناختی که طی چهل و چهار سال گذشته از مجاهدین خلق دارم، تصور می کنم رویای «انسانی که در تلاش برای بازیافتن انسانیت» خود است، عمیق ترین و در عین حال عملی ترین و قابل حس ترین و بدون تردید زیباترین رویا و نقطه مشترک همه اجزای این سازمان از راس تا قاعده است.
در قطب مخالف، ولایت خامنه ای قرار دارد. در مورد موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بین المللی رژیم حاکم، در بیانیه سال جاری شورای ملی مقاومت ایران که مجاهدین خلق هم به آن رای مثبت داده اند، به تفصیل نوشته شده و بنابرین تکرار آن نباید جایی در این یادداشت کوتاه داشته باشد. اما طرح یک نکته در مورد ولی فقیه برای شناخت عمیق تر این قطب بندی را ضروری می دانم.
خامنه ای نمونه کامل یک سیاستمدار مستبد و یک آخوند ریاکار است. ریاکاری علی خامنه ای هیچ حَد و مرزی ندارد. او از جمله آن واعظانی است که چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند و چون به منبر می رود با روده درازی در نقش «اولیا و انبیا» ظهور می کند. برملا شدن مذاکرات و ساخت و پاخت او با آمریکا نمونه ای از ریاکاری اوست. گماشتگان رنگارنگ علی خامنه ای از او به عنوان «سید خراسانی» که از اولین کسانی است که در رکاب امام غایب شیعیان خواهد بود، یاد می کنند. برخی از مزدبگیران بی دنده و ترمز ولی فقیه از دیدار او با امام غایب صحبت کرده و خامنه ای در این موارد سکوت، به علامت تایید، کرده است. خامنه ای به چندین دوجین جریان ارتجاعی و تروریستی در سراسر جهان که نام «الله» را در تابلو خود حک کرده اند جیره و مواجب می پردازد تا در حفاظب از امنیت ولایت مطلقه اش شریک باشند. عملکرد این نیروها سیمای ریاکار خامنه ای را برملا می کند. این نیروها به عنوان «الله و اسلام» به کشتار مسلمانان کَمر بسته اند. کشتارهای سَبُعانه مردم عراق، سوریه و....نمونه ای روشن از حِرص و طَمع خامنه ای برای حفظ قدرت است. این شخصیت به بیان زردشتیان، اهریمنی و به بیان مسلمانان شیطانی با گفته زیر به بهترین نحو تعریف می شود.
ابلیس گفت؛ هان ای به رَه مانده مُریدان نابِکار، با نام ما چه کار،
زین پس به سادگی نام خدا برید و به دل کار ما کنید.
این یادداشت در ستایش از مبارزه و پایداری مجاهدین خلق طی پنجاه سال گذشته می تواند به همین جا خاتمه یابد. اما همان گونه که یک انقلاب تنها یک کنش سیاسی نبوده و انباشتی از شور، شوق، غم، شادی، عشق، تخیل و رویای ملیونها تن از مردم است، یک سازمان و یا فرد انقلابی هم بدون این احساسها به طور کامل نمی تواند تعریف شود.
به گمان من هر انقلاب، اختراع، تحول و آرمانی، بدون رویا تحقق پذیر نیست. بنابرین سوال این است که مجاهدین با کدام رویا زندگی و مبارزه می کنند؟ آیا پاسخ مجاهدین به این سوال «جامعه بی طبقه توحیدی» و یا تحقق «اسلام دمکراتیک» است؟ من تاکنون از هیچ مجاهدی این سوال را نپرسیده ام. اما به گمانم اگر پاسخ آنان چنین باشد، به چند دلیل کُنه مساله بیان نشده است.
اول آن که درک از این مفاهیم می تواند متفاوت و حتی از راس تا قاعده ناهمگون باشد. به سختی می توان درک یکسان و همگون از این مفاهیم را تصور کرد.
دوم آن که این مفاهیم به خاطر کلی بودن و بنابرین به میزانی انتزاعی بودن می تواند به یک دُگم یا تَعصُب منجر شود که برای یک جریان پیشرو مُهلک است.
سوم آن که تحقق چنین رویاهایی در مدت کوتاه عملی نیست و بنابرین در زندگی روزمره در حالی که طعم شیرین آن حس نمی شود، تلخی، سختیها و ناهمواریها می تواند ذهن و جان انسان را درهم شکند. رژی دبره به درستی می نویسد: «اگر یک ملاک بلند مدت تاریخی نتواند تبدیل به ملاک کوتاه مدت سیاسی و عملی شود، انتظار این که چنین مفهوم مجردی بتواند پایه های استراتژی موثر در تاکتیک را بریزد بیهوده است.» (رژی دبره، نقد سلاح، برگردان: م. امین لاهیجی(
به خاطر این سه دلیل باید به دنبال چیز دیگری بود که نه فقط در کوتاه مدت که در لحظه به لحظه زندگی عملی باشد. این چیز دیگر و یا این رویا که نه با اندیشیدن به «مدینه فاضله» که با رفتار و کردار در هر شرایط قابل حِس است، چیزی جز مبارزه برای بازیافتن «انسانیت خود» نیست. رویای انسانی که به دنبال بازیافتن و پروراندن انسانیت در خود است، رویای انسانی که «انسان» را در ثقل هر اندیشه و عمل خود قرار می دهد، رویایی دور و غیرقابل لمس نیست. لحظه به لحظه در جدال درونی و بیرونی می توان به میزانی انسانیت خود را پیدا کرد و پرورش داد و یا آن را ویران کرد.
با شناختی که طی چهل و چهار سال گذشته از مجاهدین خلق دارم، تصور می کنم رویای «انسانی که در تلاش برای بازیافتن انسانیت» خود است، عمیق ترین و در عین حال عملی ترین و قابل حس ترین و بدون تردید زیباترین رویا و نقطه مشترک همه اجزای این سازمان از راس تا قاعده است.
منبع: نبردخلق شماره 363، چهارشنبه اول مهر 1394 - 23 سپتامبر 2015
اشتراک در:
پستها (Atom)