۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

رحیم بنابی کیست ؟؟




رحیم بنابی کیست؟؟ او را بیشتر بشناسیم
با سلام دوستان این یک خائن و مزدور جنایتکاری است که یکی از دوستانم برایم  فرستاده است .این دوستم  نوشته است  خائن به ملت رحیم بنابی  را بیشتر بشناسیم . رحیم بنابی که ریاست اطلاعات نیروی انتظامی ملکان را بر عهده  دارد از خائنان به ملت آذربایجان است . گفتنی است که وی اهل بناب  از روستای چلقای میباشد . وی  همچنین طی عملکردی که داشته از نامگذاری اسامی ترکی مغازه ها و همچنین نامگزاری تیمها نیز مخالفت  شدید داشته و فعالین را تهدید به پلمپ مغازه ها میکند ... و این دوستم اضافی کرده است که این یک حرمزاده است  که  به هیچ کس رحم نمیکند دستش هم در جنایت و هم در خیانت است ... از تمام دوستان بخصوص از دوستان آذریم خواهش میکنم برای افشای این مزدور خائن این نوشته را به اشتراک بگذارند متشکرم خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ اردیبهشت ۵, جمعه

یاد دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر بخیر






دخترم ویدا در بغل شهید بزرگ حقوق بشر دکترکاظم رجوی در مقابل کاخ سازمان ملل در ژنو
در تظاهرات اعتراضی به کشتار زندانیان سیاسی دخترم ویدا در بغل شهید بزرگ حقوق بشر دکترکاظم رجوی در مقابل کاخ سازمان ملل در ژنو



درسال ۱۳۶۱ که هر روز چندین نفر از بهترین بچه ها اعدام میشوند و هیچ امیدی برای اینکه دژخیم کوتاه بیاید در چشم انداز نیست. تنها چیزی که انسان را آرام میکند مقاومت است و باز هم مقاومت ... یک دفعه خبری که اصلأ کسی انتظارش را نداشت از راه میرسد ،بچه ها خبر رسیده است که دکتر کاظم رجوی در سازمان ملل توانسته است یک قطعنامه بسیار شدید بر علیه رژیم خمینی جلاد صادر کند ،
بله اسم دکتر کاظم رجوی را در بند شنیده بودم زمانی که زیر اعدام و شکنجه بودم. یعنی هیچ امیدی نبود که من یک روزی دکتر کاظم رجوی را ببینم ...روزی توانستم فرار کنم و بعد از ۳۸ روز که در کوه های بین ایران و ترکیه گرفتار بوران ، یخ بندان بودم توانستم خودم را به ترکیه برسانم و بعد به سازمان وصل شدم «یادش بخیر علی اکبر قربانی شهید که از طرف سفارت رژیم به سردستگی منوچهر متکی آن زمان سفیر رژیم در ترکیه بود دزده و در زیر شکنجه در همان جا به شهادت رسید»بعد از مدتی نیز خودم را به دفتر سازمان ملل در آنکارا معرفی کردم شهید علی اکبر بهم گفت یک نفر به اسم کاظم باهات تماس میگرد بعد از این کارهایت را او دنبال میکند .در یک هتل بودم که تلفن زنگ زد. خسته بودم و خواب رفته بودم. از خواب بیدار شدم گوشی را برداشتم . یک صدای بسیار گرم که احساس کردم خیلی که یکی از دوستانم هست که خیلی وقت ندیده بودم گفت سلام علی منم کاظم هستم همین که گفتم سلام گفت ببخشید از خواب بیدارت کردم ؟ گفتم نه گفت چرا برو بخواب من دوباره زنگ میزنم بعد هر چه اصرار کردم که نه خوبم نمیاد ...ولی او قبول نکرد گفت خیلی ببخشید که مزاحم خوابت شدم بگیر استراحت کن من دوباره زنگ میزنم . ازش پرسیدم ببخشید شما کی هستید ؟ گفت من کاظم هستم مگر بچه ها بهت نگفتند؟ گفتم چرا گفتند ولی منظورم کدام کاظم هستید؟ صدایتان خیلی آشنا است ولی بجا نمیارم گفت الان برو استراحت کن من بعدأ زنگ میزنم ...
آن قدر صدا صمیمی بود که من ذهنم رفت تمام دوستانم که اسمشان کاظم بود ولی دیدم که صدای هیچ کدام بچه هایی که میشناسم شبیه این صدا نیست !! نمیدانم چرا اصلأ بیاد دکتر کاظم رجوی نمی افتادم در واقع فکر نمیکردم برادربزرگ برادر مسعود به من زنگ بزند و مسئولیت من را به عهده گرفته باشد تنها کسی که فکرش را نمی کردم شهید دکترکاظم بود خلاصه بخاطر اینکه این صدای گرم و صمیمی را دوباره بشنوم نخوابیدم و خودم را آماده برای شنیدن صدای آقای کاظم کرده بودم خیلی دلم میخواست زودتر زنگ بزند خلاصه بعد از چند ساعت دوباره تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم دیدم همان صداست گفت سلام وخسته نباشید شیر گفتم سلام و شما هم خسته نباشید گفت من کاظمم فردا برو توی دفتر سازمان ملل اونجا باهات کار دارند از بس که صمیمی صحبت میکرد من بازم یادم رفت بپرسم شما کدام کاظم هستید؟ خلاصه بعد از اینکه صحبت مان تمام شد من یادم افتاد چرا نپرسیدم شما کدام کاظم هستید؟...
فردا به جلوی دفتر سازمان ملل در آنکارا رفتم تعدادی زیادی ایرانیان پناهنده نیز در آنجا بودند اون موقع پسر همان گالیندوپل معرف نیز مسئول دفتر سازمان ملل در آنکارا بود همراه با یک مترجم به اسم مهدی بیابانی که مترجم رسمی دفتر سازمان ملل بود آمدند به جمع ما ایرانیان، آقای گالیندوپل گفت من برای تعدادی از شماها خبرهایی دارم که میگویم مترجمم آن را برای شما به زبان خودتان ترجمه بکند گفت آقای امانی کیی؟ گفتم منم گفت لطفأ بیایید جلو برای شما یک پیام مخصوص دارم کمی جلوتر رفتم گفت آقای امانی در رابطه با پرونده شما من داشتم با آقای رجوی صحبت میکردم قرارمان این شد که شما فردا از اینجا به سوئیس پرواز بکنید و ما با آقای دکتر کاظم رجوی قرار گذاشتیم که برای شما یک همراه نیز بدهیم تا شما را به ژنو برساند پس فردا صبح به اینجا بیایید... اینجا بود همه ایرانیان که در واقع ضد رژیم بودند وقتی اسم رجوی را شنیدند شروع کردند به کف زدن و من نیز فهمیدم که این کاظم که با من تماس میگرفت همان شهید بزرگ حقوق بشر دکتر کاظم رجوی بود... فردا اومدم همراه آقای توماس سوار هواپیما شدیم و هواپیما حرکت کرد وقتی که به ژنو رسیدیم همران سازمان ملل گفت مأموریت من تمام شد با من خداحافظی کرد رفت من هم یک کیف داشتم برداشتم همراه دیگر مسافرین راه افتادم ولی راستش نمیدونستم کجا دارم میرم و چکار باید بکنم فقط این را میدونستم که به ژنو رسیدم. همانطور که داشتم میرفتم یک صدا بگوشم خورد/ خیلی آشنا بود . میگفت صدایش کنید خودشه بگوید علی خودشه صدایش کنید یک دفعه برگشتم گفتم بله علی هستم دیدم چهار نفر ایستاده اند بعد یکی برگشت به بقیه گفت نگفتم خودشه حالا بیایید برویم .
بله این همان دکتر کاظم رجوی بود که اسمش را در زندان شنیده بودم ، صدایش را در آنکارا و خودش را در ژنو دیدم ... بعد به اولین پایگاه مجاهدین خلق ایران در ژنو رفتیم تعدادی از بچه های دیپلماسی سازمان مجاهدین در آن پایگاه بودند . دکتر کاظم به آنها گفت شما پرونده ها را آماده بکنید من علی را با خودم میبرم قرارمان فردا صبح در سازمان ملل.
آن شب مرا همراه خود به خانه اش برد اول خانم و بچه هایش را معرفی کرد بعد مرا به دفتر کارش برد یک عکس بسیاز زیبا و اما عکس مال یک نوجوان بود روی میزش بود به من نشان داد و گفت این عکس را میشناسی؟ راستش عکس را نشناختم هم زمان با سئوال دکترکاظم فهمیدم که باید این عکس از جوانی های برادر مسعود باشد گفتم بله گفت کیه؟ گفتم مسعود نیست ؟ گفت چرا خودشه! برگشت گفت شما مجاهدین چقدر تیز هوش هستید این عکس را تا به حال کسی ندیده است از کجا شناختی؟‌گفتم دکتر راستشو بگم از سئوال شما فهمیدم که باید عکس برادر مسعود باشد برگشت گفت بازم به تیزهوشی شما برمیگرده «برایم خیلی جالبه بود تنها یک کلمه به من گفت فردا میرویم به سازمان ملل با رئیس قسمت حقوق بشر ملاقات داریم هر چه در زندانها دیدی شهادت میده یعنی یک کلمه به من نگفت اینطور بگو ...» بعد شروع کرد پرسیدن از بچه های زندان منهم شروع کردم به تعریف کردن از مقاومتهای بچه ها و از اعدام ها... شهید دکترکاظم خیلی برافروخته شده بود خیلی بغضش گرفته بود یک کلمه گفت برو استراحت کن فردا ریش خمینی را در سازمان ملل قیچی خواهم کرد.
خلاصه فردا صبح به سازمان ملل رفتیم یک هیئت رسمی از بچه های سازمان مجاهدین خلق بود یک هئیت نیز از طرف سازمان ملل بود به سرپرستی خود گالیندوپل بعد از کلی بحث سئوال و پاسخ و دادن شهادت ومدارک به آنها جلسه تمام شد.
بعد از اینها بود که باید سازمان ملل قطعنامه صادر می کرد و رأی به محکومیت رژیم دادند و قرار شد قطعنامه را نیز صادر بکنند در آخرهای جلسه بود دکتر کاظم بلند شد و گفت بچه ها خسته نباشید تبریک تبریک تبریک پوزه خمینی را به خاک ذلت مالوندیم قطعنامه صادر میشود...
بعدها نیز مدتی من با شهید بزرگ حقوق بشر بودم و در کنارش بودم و شاهد کارهای شبانه روزی این شهید بودم . چه تلاش هایی میکرد که کمک زندانیان در بند باشد؟ او هیچ وقت خسته نمیشد خسته میکرد و از کارش لذت میبرد. اگربخواهم خلاصه بگویم دکترکاظم رجوی دکتر دردهای جامعه ما و صدای زندانیای سیاسی بود یادش بخیر در همان سازمان ملل در یک جلسه حقوق بشری گفته بود ما حقوق بشر را با خونهای خود می نویسیم! او به عهد خود وفا کرد یادش بخیر
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

حمله به زندانیان اسیر ! قلم شرم میکند از نوشتن این خبر


خبر حمله  اراذل و اوباش  وحشی ولایت فقیه  به اسیران در بند!! این حمله جنایتکارانه مرا به یاد خمینی خونخوار انداخت برای نسل جوان که فقط از خمینی یک اسم بنام امام شنیده اند حیفم اومد که  چند خطی  ننویسم  . خمینی  ضد صلح بود او  به  جنگ  نعمت  خدا میگفت !! و شعار های عجیب  و غریبی سر میداد  جنگ جنگ تا مهدی بیاد!! جنگ نعمت خدا است! بکشید اینها سر موضع هستند رحم نکنید کشتن اینها ثواب دارد ،مال و پول و ناموس اینها برای امت اسلام حلال است!! ای تف بر این امت جهل و جنایت 
....
خمینی : در تهران سوار بر خر دجالیت -«ریشه تمام مصیبت هایی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است، دوستان و ای یاران   این رژیم دشمن علم و دانش  و ضد بشر  و جنایتکار  و فریبکار و ریا کار  و خلاصه بگم عین دجال که در داستانها شنیده بودیم بوده و هست .  خمینی  بزرگ ترین دشمن انسان بود او برای پیش برد جنایت خود دست به همه پستی ها زد . مگر قتل عام زندانیان اسیر یادتان نیست؟ خوب الان هم همانجلادان زمان خمینی هستند به زندانیان اسیر بی رحمانه حمله میکنند و اینچنین سر و دست اسیر را میشکنند .  اگر بخواهیم ظلم را ریشه کن کنیم باید هدف مشخص بشود و آن هدف هم این است باید رک بگویم خمینی یک جنایت کار بود او بزرگترین دروغگو بود او به هیچی رحم نکرد همیچنین پسمانده هایش باید ملت ایران یک بار برای همیشه آن چیزی که از دست داده اند بر خیزند  با تمام قدرت با این جنایتکارها بستیزند و سرنگونشان کنند این تنها راه نجات از این رژیم هریمنی است  برای یاد آوری من در اینجا گفته های خمینی را یادآوری میکنم  قضاوت با شما و اعتراف های موسوی اردبیلی را نیز در رابطه با بی رحمی خمینی باز در اینجا میگذارم . خمینی فریبکار  در رابه با علم و دانش و دانشگاه ها قبل از انقلاب چه میگفت و بعد از انقلاب چه میگفت و با دانش و علم چه کرد؟ 
خمینی:«اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیصی بود  جوانهای مارا که در دانشگاه میخواهند حرف حقی بزنند خفه نمیکردند دانشگاهی که بر آن حکومت کنند دانشگاه نمیشود محیط علم باید آزاد باشد»این حرفهای را خمینی در (نجف زده است تاریخ ۶مهر ۱۳۵۶)-«دانشگاه که مرکز علم و سازنده آینده ملت است تعطل است نمیگذارند کارش را بکند میریزند توی آن زن ، مردش را میزنند زخمی میکنند یا میگیرند و میبرند در حبس ها دانشجو را کتک میزنند و میکشند»( در دیداربا گروه از ایرانیان مقیم اروپا،نوفل لوشاتو، (۲۰مهر ۱۳۵۷ درپاریس-«اساتید دانشگاه ها نمیتوانند آنطور که میخواهند به کار خودشان ادامه بدهند، دانشجویان دانشگاهها هم نمیتوانند به کار خودشان آنطورکه میخواهند ادامه بدهند دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث میکند به یک عده چماق بدست هر گونه آزادی را از دانشجویان گرفته اند»(در دیدار با گروهی از ایرانیان اروپا، نوفل لوشاتو ۳ آبان ۱۳۵۷-«مدارس ماغالبأ نیمه  تعطیل هستند یا تعطیل. وقتی هم که اشتغال داشته باشند دستور این است که آزادی کلام و آزادی اظهار عقیده در آنها وجود نداشته باشد و رجال روشنفکر در آنها فعالیتی نکنند»( درمصاحبه با تلویزیون فرانسه پاریس،۶ آبان ۱۳۵۷.
***
خمینی : در تهران سوار بر خر دجالیت -«ریشه تمام مصیبت هایی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است،از این تخصص های دانشگاهی بوده است، تمام فسادهایی که در ملت ها پیدا شده از حوزه هایی علمیه ای بوده است که از نظر شرعی متعهد نبوده اند همه مصیبت هایی که در دنیا پیدا شده ازمتفکرین و متخصصین دانشگاهها بوده است ،کشور مارا هم همین دانشگاهها به دامن ابرقدرتهاکشاندند،حالا شمامینشینید ومینویسیدکه چرادانشگاه تعطیل است؟اگر به اسلام علاقه دارید بدانیدکه خطردانشگاهها ازخطر بمب خوشه ای بالاتر است»(در دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه دانشگاه، ۲۷ آذر۱۳۵۹-«ما هر چه میکشیم از این طبقه ای است که ادعا میکنند دانشگاه رفته ایم و روشنفکدیم و حوقدانیم ، هر چه ما میکشیم از اینها است »(قم،اول مرداد ۱۳۵۸-« منافقین هی میگویند مغزها دارند فرار میکنند به جهنم که فرار میکنند، این دانشگاه رفته ها، اینها که همه اش دم از علم و تمدن غرب میزنند بگذارید بروند، ما این علم و دانش غرب را نمیخواهیم، اگد شما هم میدانید که در اینجا جایتان نیست فرار کنید ، راهتان باز است»(جماران،۸آبان ۱۳۵۸ -«ما دانشگاهی را که شعارش این باشد که میخواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم نمیخواهیم( در دیدار با نمایندگان مجلس، جماران ، ۶ خرداد۱۳۶۰-« امیدوارم احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است»( در دیدار با وزیر و معاونان وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۲۷ فروردین ۱۳۶۴-« در نیم قرناخیرآنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است» از وصیتنامه خمینی ) آقای نوری زاد این معریفت  ادب خمینی در رابطه با علم و دانش و دانشگاه و دانشگاه رفته است . حالا که شما پی به جنایتکار بودن این رژیم بردید خواهش میکنم از جنایتهای همان بزرگ عمامه دار  را هم بگوید نترسید طلسم و شاخ دیو خونخوار شکسته است ... حالا بیانات آقای قصاب عصر طلایی خمینی را از زبان خودش بشنویم 

تاریخ جمعه ۱۲خرداد ۱۳۹۱ آقای اردبیلی میگوید
موسوی اردبیلی دیروز گفتند: اگر اشکالات و نارسائی‌هائی وجود دارد مسئولیت آن با ماست و ربطی به اسلام ندارد. (باید به موسوی اردبیلی گفت ما از اول هم میدونستیم که عمل های شیطانی شما ربطی به اسلام نداشته و ندارد این چیزی تازه نیست  این شما هستید که تازه متوجه شده اید که از اسلام دور هستید ) وی با اشاره به سنت معصومین در عذرخواهی از مردم اظهار داشت: همه می‌‌دانیم که به نص قرآن کریم، پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام معصومند و از آن‌‌ها گناه یا خطایی سر نمی‌زند. این که آن حضرت چنین کاری کرده است، شاید می‌خواسته به ما یاد بدهد که در برابر مردم چگونه عمل کنیم .  ( مگر شما از آنها پیروی میکنید ؟ اگر از آنها پیروی میکردید که گرفتار دجالیت خمینی نمیشدید) به گزارش کلمه از به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ایشان، این مرجع تقلید با اشاره به مبارزاتی که برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده است، گفت: حالا بعضی کارها و نتایج را که میبینم، نگران می‌شوم که نکند ما در انجام وظایفمان قصور یا تقصیری داشته ایم. ( کلمه با چه آب و تاب از این جلاد یاد میکند انگار که از یک معصوم تعریف میکند راستی این کلمه کلمه دنبال چه است ؟ .  نه آقای موسوی اردبیلی شما قصور و یا تقصیری نداشتید  شما قصاب انسانها بودید و از روح پلید شیطان پیروی میکردین از خمینی هزاران جوان انقلابی را با دادگاه های چند دقیقه ای به بالای دار و جوخه تیرباران  میفرستادین ) آن روز که دوستان ما مبارزه می‌کردند، آن روز که فداکاری می‌کردند، خیلی بهتر از این را توقع داشتند.  ( کدام دوستان فداکاری کرده است ما خبر نداریم  لطفأ اسم ببرید ؟ از آخوند فداکاری ! عجب آقای اردبیلی این کلمات به آخوند نمیاید فداکاری! )   نکند فردا در مقابل خدای تعالی، در مقابل صاحبان حق در این مسیر، در برابر این ملت، شرمنده باشیم. ( آقای اردبیلی عرض کنم که شرمنده چه روسیاه و شرمسار هستید تا ابد هم روسیاه خواهی ماند . شما آخوندها که همه  جاوید شاه گویان گردن خم میکردید و سپاس علا حضرت میگفتید و توبه نامه مینوشتید شما اسم این را مبارزه میگذارید؟ ) عمر دنیا زود می‌گذرد و من در سن و سال و وضع و حالی هستم که باید بیش از شما به فکر باشم.  ( آقای اردبیلی با اینکه میدونی چند صباحی بیش زنده نیستی چرا واقعیت را نمیگوید ؟ چرا جنایت های خمینی دژخیم را به مردم نمیگوید؟ به گفته خودت عمرت به آخر رسیده است کی میخواهی توبه بکنی ؟ وکی میخواهی از مردم ایران برای خودت درخواست بخشش بکنی؟ باور کن و برگرد از مردم ایران بخشش طلب کن  و به جنایتهایتان اعتراف بکن )  وی در بخشی از سخنانش تصریح کرد: البته حق این است که عمل ما و قصور و تقصیر‌های ما ربطی به مکتب نورانی اسلام و تشیع ندارد، ولی مع الاسف مردم این طور قضاوت نمی‌کنند. اگر از ما بدی ببینند به پای دین می‌گذارند.( بله برای این که شما دین را لجن مال کردین تمام جنایتهایتان را به اسم دین و پیغمبر و خدا کردین ایکاش از اول میگفتید که کارهای ما ربطی به دین ندارد چرا نگفتید؟ برای اینکه خمینی دجالیت به راه انداخته بود تمام آخوندهای جلاد نیز خمینی را بالاتر از خدا میدانستید در واقع سوار خر دجال شده بودید ) واقع این است که با همه برکاتی که این انقلاب و نظام داشته و دارد و مرهون فداکاری‌ها و خون‌های پاک است، قصور و تقصیرها هم زیاد است. گاهی کارهایی می‌کنیم که موجب یأس و بدگمانی مردم شده است. ( آقای اردبیلی باز به بی راهی نزن کدام برکاتی این نظام شیطانی تان برای مردم داشت؟  چه خون های به گفته ای خودت  شما آخوند های دین فروش برای آزادی ملت ایران داده اید؟ ) امروز جوان‌های زیادی اعتماد و علاقه شان سست ( هنوز آقای اردبیلی از جوانان  انتظار دارند که بگویند حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ببینید آقای موسوی اردبیلی آن روزهای سیاه که شما شدیدأ سرگرم قتل عام بودید من بعنوان یکی از فرارکرده های از زندان شما در جای امن سر یک فاکس و تلفن  نشسته بودم اسم آن عزیزان که شما حکم اعدامشان داده بودید و جلادانتان اجرا میکردند  برای من می آمدند من هر اسم که از فاکس بیرون می آمد  با عجله میخواندم و صدای دلم را خودم میشنیدم میدونی چرا ؟ اسم ده ها نفر از همبندیهایم بودند و هر لحظه انتظار داشتم که اسم برادرانم نیز از فاکس بیرون بیایند . آقای اردبیلی تنها چیزی که باید شما به ملت ایران بگوید این است که بزرگی آن جنایت را باید بیان بکنید همان جنایت را میگویم که خودت در یک جای از آن اینطور اسم برده ای وقتی که با مهدی خزعلی پسرآخوند خزعلی به خدمتان آمده بود ) : مهدی خزعلی در ادامه می نویسد : جسارت کرده و از اعدام های سال ۶٧ می پرسم، با کمال تعجب می بینم که رئیس وقتِ قوه قضا هم می گوید: " من مخالف بودم! "  آقای اردبیلی بعد از ۲۷ سال  آن هم نه اینکه اسم سر دژخیم را بگوید مص مص میکند بابا یک بار بگو مصطفی  تمام کن بگو خمینی خونخوار تشنه ای خون جوانان بود اردبیلی میگوید ) : حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند:" که این ها دروغ می گویند و سر موضع هستند"، من عرض کردم: "من به این مطلب نرسیدم" و فرمودند: "ما رسیده ایم!" و نهایتاً با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد! ( آقای اردبیلی بله آن جوانان سر موضع بودند و میگفتند خمینی و دار و دسته اش ربطی به دین و اسلام ندارند بجرم همان هم خمینی فرمان قتل عامشان داد آقای اردبیلی در اینجا نیز بسیار روشن از گفتن اسم خمینی جلاد میترسد میگوید امر از جای خاص بود آقای اردبیلی این خاص اسمش بگفته من همان دجال  بقول شما امام دجالتان نبود چرا اسم این خونخوار را نمیگوید ؟) اردبیلی: من در آن اعدام ها دخالتی نداشتم." در واقع باید از آن افراد خاص پرسید که شما چگونه به این مطلب رسیدید و مبنای حکم اعدام چه بوده است! ( آقای اردبیلی آن افراد خاص  کی ها هستند؟ چرا اسم یکی از آنها را نمیگوید ؟  دجالیت تا کی؟  مگر جز خمینی خونخوارکسی بود؟ این حکم خاص را کدام دیوانه بود صادر کرد؟ چرا اسم این جلاد را نمیگوید ؟ آقای اردبیلی یک بار برای همیشه توبه کنید به دامن مردم برگردید همه چیز را بگوید نترسید این کار را آقای منتظری همان روز کرد و آبروی از دست رفته خود را باز با آن موضع گیریش بدست آورد  و به خمینی خونخوار نه گفت . من فکر نمیکنم شماها به گرد پای 
آقای منتظری برسید 
 فتوای خمینی دجال:مرداد۱۳۶۷ فرمان قتل عام زندانیان سیاسی در سراسر ایران را صادر کرد . در این حکم که به گفته آیت الله منتظری ، در ۶ مرداد۱۳۶۷صادر شده است، خمینی، حسینعلی نیری رئیس حکام شرع اوین را به ریاست هیئت قتل عام زندانیان سیاسی منصوب میکند. خمینی در بخشی از این حکم می ن،یسد:«... کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند ، محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه الاسلام نیری دامت افاضاته ( قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ( دادستان تهران) و نماینده ای ». از وزارت اطلاعات میباشد.
خمینی در این حکم خواستار به کارگیری نهایت وحشیگری شده و فرمان میدهد:
«.. رحم بر محاربین ساره اندیشی است. قاطعیت اسلام  در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند :''اشدا علی الکفار ''باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی،نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد» خمینی همان موقع در ذیل نامه ی دیگری در پاسخ به پرسش های موسوی اردبیلی در رابطه با چکونگی اجرای فرمان او برای قتل عام زندانیان سیاسی، می نویسد:
«...هرکس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعأ دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد 
همان مورد نظر است .»
خانباباخان


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

مرد بی باک



مرد بی باک در مسیر توفان کمین میکند
انگار توفان از سینه او بر خاسته است
سیاوش وار سوار بال آن می شود
جوهر آتش بر آن می پاشد
در کمین ترس و بیم ایستاده است
این غوغا سالار شیر دل
افسانه های کهن را زنده می کند
شب را به آتش می کشد
میتابد چونان نور امید در شب وطن
میخورشد بر اهریمن و دیو آدم خوار
من زاده باد و باران، زمین و آتشم
چونان صخره سینه سپر می کند
 رعد  وار به خشم می آید
می غرد سیل طغیان گرسر به صخره می کوبد
بی صبرانه راه دریا را پیش می گیرد
کوه وار ایستاده پرغرور
دشتی چون شقایق
سینه سرخ و خون چکان
اما شجاع و بی باک
روح مبارزه را چنین شکوفا می کند
سر میدهد سرود شرف
میخواند نغمه رهایی
فریاد میشود در سینه ها 
پلی ز گسترده از رنگین کمان
عطر رهایی میدمد از نفس آن
پیگیر و پیکارگر میرود این دلاور
میزند تیری از خورشید بر قلب شب
شبنمی بر برگ شقایق 
آتش میکشد کوه یخ زمان را
هزاران شعله سر می کشد از هر کلام او
به جوش می آید در رگ غیرت وطن
می طلبد حریف در میدان



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed