۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

زنجیرها گسست و

هشتم تیر تبر بدستان
به قصد انداختن سروی
سرکشیده و بلند قامت
صبح را خونین و
شفق را خونین تر کردند
دشت شقایق های وحشی
چهره دلاوری را پوشاند
فرمانده چالاک و تیز بین
چونان دهقان خسته، بر خاک بوسه زد
از جای هر بوسه هزاران لاله دمید
او گل داد و زمستان شکست
بهار آزادی جوانه زد،
بلبل و پرستو آواز سر دادند،
گل به رقص آمد،
جنگلی نمایان شد،
زنجیرها گسست و
شیران به غرش درآمدند
فریاد زدند؛ بهاران خجسته باد!
برای  فرمانده حمید اشرف 
تقدیم به مهدی عزیز یادگار تمام شهیدان فدایی خلق
از خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نظر ارسطو در رابطه با حکومت

حكومت طبقه متوسط بهترين حكومتهاست و چنين حكومتي فقط براي كشوري ميسر است كه در آن افراد طبقه متوسط بيش از مجموع افراد دو طبقه ديگر يا دست كم بيش از افراد هر يك از دو طبقه ديگر باشند. زيرا طبقه متوسط هميشه تعادل را در جامعه نگه مي دارد و مانع از تسلط يكي از دو نظام افراطي بر آن مي شود. از اين رو براي هر كشور سعادت بزرگي است كه افرادش داراي ثروت متوسط و كافي باشند.
فضيلت دوستي
ارسطـو دوستي را به تنهايي «مايه فضيلت» و در عين حال «ضروري ترين فضيلت زندگي ما» مي داند زيرا تنها از راه دوستي است كه مي توان ارزشهاي اخلاقي چون شجاعت، ميانه روي‌، سخاوت و عدالت را كشف كرد. و اين ارزشها بدان جهت مهمند كه بي آنها زندگي در مدينه بي محتوي، نامعقول و پست جلوه مي كند و بي آنها هيچ پيشرفتي در مدينه حاصل نخواهد شد و به اين ترتيب آحاد مردم، روابط مدني خود را نه براي توسعه مدينه، بلكه براي ارضاي تمايلات حيواني خود به كار خواهند گرفت. در اين صورت ديگر نه شهري در ميان خواهد بود و نه مدنيتي برقرار مي ماند زيرا در يك زندگي شهري احاد اجتماع همه خصائل نيكو را بدان جهت استوار مي سازند كه نهاد شهر را به نهادي برتر از فرد تبديل كنند تا خود در پرتو آن از سعادت بيشتري بهره مند گردند. بنابراين اگر چنين دستاوردي حاصل نشود همان زندگي بدوي از ارزش بالاتري برخوردار است. و چنين زوالي نزد ارسطــو به معناي سقوط مدينه است؛ سقوطي كه موجب بردگي افراد مدينه خواهد شد و آنان همچنان برده خواهد ماند تا ارزشهاي «زندگي خوب» را بفهمند. و اساسا همين گرايش به رهايي يافتن از تباهي است كه انسانها و حتي حيوانات را به سوي «دوستي طبيعي» فرا مي خواند.
اما انسان، اين عنصر عقلاني و عاقل ترين موجود ساخته و پرداخته طبيعت، از «دوستي طبيعي» فراتر مي رود و به «دوستي سياسي» رو مي كند. اين دوستي موجب مي شود كه انسانها براي حل مسائل مختلف اجتماعي گرد آيند و از تفرقه و گسست بپرهيزند. در واقع اساس كار اين دوستان سياسي مراقبت و حفظ امنيت و ثبات جامعه سياسي است؛ وضعي كه موجب مي شود «شهرها استوار بمانند و قانون گذاران بيشتر به برقراري عدالت بينديشند.» زيرا دوستان سياسي به حقيقت از «كشمكشهاي سياسي و دشمني در داخل مدينه» پرهيز دارند و با علم به غايتها بر آنند كه جامعه سياسي را به بهترين وجه در جهت خير عمومي به حركت در آورند. و در اين حالت است كه با عشق و فداكاري حاصل از دوستي، ديگر «نيازي به عدالت نخواهد بود.»
اما ارسطـو براي كاربردي كردن نظريه خود بر آن مي شود تا «فيلسوف» خود را كه براي ارشاد و راهنمايي سايه بينان كج انديش از غار خارج شده است، با دنياي زميني ها آشنا سازد و به او نشان دهد كه براي غارنشينان زميني فهم لاهوت جز با كمك چارچوب هاي قطعه قطعه شده و توافقهاي سازماندهي شده، امكان پذير نيست. به عبارت ديگر، ارستــو ضمن برگرفتن فيلسوفشاه افلاتــون بر آن مي شود كه فيلسوفشاه يا طبقه فرمانروايان را به سوي نكته اي مهم در «بقاي جامعه سياسي» هدايت كند و به آنها بفهماند كه بقاي جامعه سياسي جز با تشكيل نهادهاي پويا و زنده امكان پذير نيست. اين نهادها كه به زعم ارستــو بزرگتر و ابدي تر از شخصيت فرمانرواست، ضمن تغذيه فرمانروا مي تواند فرمانروايي وي را حتي پس از مرگ فرمانروا براي مدتي طولاني تر محفوظ دارد تا بتوان امنيت و تجارت را كه اساس «تداوم» زندگي مدني است، برقرار كرد؛ مشروط به اينكه سازمانها و نهادهاي تاسيس شده در راه «مهر و دوستي» و نه ايجاد «عداوت و دشمني» قدم بردارند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

حمله پلیس شهر مونیخ به پناهجویان متحصن ایرانی

حمله پلیس شهر مونیخ به پناهجویان متحصن ایرانی
ساعت 5.30 دقیقه صبح یکشنبه 30 ژوئن 2013 دویست پلیس همراه با صد دستگاه آمبولانس به محل تحصن پناهجویان حمله کرده و پناهجویان را با ضرب و شتم به آمبولانس ها سوار کرده به
بیمارستان های مختلف اعزام نمودند
شایان ذکر است که پلیس ها در بیمارستان هم همراه و مراقب پناه جویان است .
بالاخره یکبار دیگر چهره حقوق بشری سیاستمداران آلمانی در حمله به پناهحویان بی دفاع را دیدیم. باز با چه وقاحتی میخواهند دم از حقوق بشر بزنند؟! اگر نماینده جنایتکار آخوندهای غارتگر در مونیخ وارد میشد چکمه هایش را هم لیس میزند.


این ها همه شعار است حقوق بشر و دموکراسی همه ابزارهستند که برای سرکوب  ماها در سایه این شعارها نگاه کنید به سرپناهندگان بی دفاع چه بلای میآورند



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

هفتم تیرماه یاد ستارخان و مجاهدانش بخیر اگر میخواهید ایران را پس بگیرید باید مثل ستارخان و مجاهدانش بجنگید





تاریخ ایران بی شک پر از حماسه آفرینان بوده و هست ولی جای مجاهدان تبریزبه رهبری ستارخان در تاریخ معاصر ایران جای ویژهء دارد . وقتی که با 17 مجاهد درکوچه امیرخیز محاصره کامل  شده بود سردارملی ستارخان خطاب به همرزمانش میگوید بچه ها مواظب باشید و خوب نشانه روی بکنید هرتیری که شلیک میکنید به هدف بخورد اگر توانستید با یک تیر دو نفر را بزنید و اضافی میکند اگر باقرخان از محاصره شدن ما باخبر شده باشد فتح ایران را از همینجا شروع خواهیم کرد وگر نه تا آخرین تیر میجنگیم و تا آخرین نفر شهید میشویم ولی تسلیم هرگز از ما دور باد از تبریز دورباد. و اما  جنگ نابرابر با تمام بی رحمی ادامه داشت از یکطرف اردوی محمدعلی شاه همراه با مزدورانش و از طرف دیگر 17 مجاهد در یک خانه محاصره شده با فرماندهی ستارخان بله ستارخان خوب گفته بود خبر محاصره شدن ستارخان را به باقرخان رساندند باقرخان با 25 مجاهد خود را مثل شیر زخم خورده به  قلب  اردوی دشمن میزند و میگویند خطاب به فرمانده محاجمان میگفت آهای آهای  قربان ننه ات بری مگر من مرده ام سردارم رامحاصره کرده اید الان  پوست سرت را برای مجاهدانم چاروق خواهم کرد . بله بارسیدن باقر خان محاصره پایگاه ستارخان شکسته میشود و از همانجا پاکسازی تبریز بعد هم  تمام ایران شروع میشود.
هفتم تير ماه ۱۲۸۷ - 28ژوئن: قيام قهرمانانه مردم تبريز به رهبری ستارخان
روز 7 تير سال 1287 بلافاصله پس از اين که خبر کودتای محمدعلی شاه و شکست انقلاب مشروطه در تهران به شهرستانها رسيد، طرفداران استبداد در تمام شهرها بر سر مجاهدان و مشروطه طلبان ريخته و آنان را دستگير و يا انجمن هايشان را تعطيل کردند. اما درتبريز که از مدتها قبل، ستارخان و ساير انقلابيون، خطر را حس کرده و به تشکل وبسيج مردم پرداخته و به آموزش نظامی دسته های مسلح مردمی اقدام کرده بودند، تسليم  نشدند.

وجود جنگ آوران مسلح و آموزش ديده و نيز فرماندهی و رهبری ستارخان و پايمردی  مجاهدانی چون باقرخان، علی مسيو، حاج علی دوافروش، حاج مهدی آقا و ديگران، مانع ازخاموشی چراغ آزادی در تبريز گرديد و از آنجا نيز به سراسر ايران گسترش يافت .بله باید در راه وطن مجاهد گونه جنگید و پروای از فدا شدن جان نکرد ستار قره داغی ایستاد و جنگید مردم ایران به او لقب سرداری و ستار خان را دادند . اگر میخواهید ایران را پس بگیرید باید مثل 
ستارخان و مجاهدانش بجنگید 
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

دلم میخواهد ...


 


دلم میخواهد ...
دلم میخواهد شب را به آتش بکشم

تا شب پرست در روشنای روز خاکستر شود

چرخ گردون را بشکنم، از نو بنا کنم

در خانۀ بیکسان بکوبم و مژده امید دهم

روی یتیم های هراسان را خنده باران کنم

باشد که در شادی غرق شوند

همصدا با من سرود فتح سردهند

دلم میخواهد جای حاکم و محکوم را عوض کنم

صد شیخ را در آن دادرسی به صف کنم

هزاران مادر داغدار را مهمان سحر کنم

گل عدالت را شکوفا کنم

در میدان آزادی رقص رهایی کنم

دلم میخواهد غوغایی بپا کنم

هزاران شعله از تنم شرر کشد

خرمن پستی شیخک را به آتش کشم

تمام یخ های عالم را آب کنم

دشت سوختۀ وطن را سیرآب کنم

دلم میخواهد گرزی آتشین شوم

در دست دلاوری به جولان آیم

سنگین و گران بر فرق ظالمی فرود آیم

تا خاک وطن از بند ظلم رها کنم

دلم مبخواهد در دفتر وطن ماندگار شوم

دلم میخواهد چو شمع در تاریکی ها بسوزم

هر چه پروانه است به گرد خود جمع کنم

در راه وطن بسوزانم پر و پروانه را

رقص پروانه و شمع را معنی کنم

این شب پلید را سحر کنم

دلم میخواهد قفس سینه ام را بازکنم

خانۀ بی خانمان ها کنم

کفش در پای پا برهنگان شوم

درد خار را من احساس کنم

تا پاهای برهنه ای آرام گیرد

دلم میخواهد خنده شوم بر لب داغدیدگان

چهره ها را دگر گون کنم

دلم میخواهد چونان رعد به غرش در آیم

تمام خواب رفتگان را بیدار کنم

باران شوم به رنگ خون

ببارم به دشت شقایقهای گلگون

زمین را رنگین و رنگین تر کنم

همه دشت و کوه را بپوشانم و سرخ فام کنم

دلم میخواهد در چهره داغدیدگان خنده و شادی شوم

در شب تیره و تار ایران شهاب ظلمت سوز شوم

دلم میخواهد قاصد خبری خوش در راه وطن شوم

دلم میخواهد فرزند پاکباز این میهن شوم

خانبابا خان
 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

از من گفتن بهای خوردن استخوان را خواهید پرداخت




فریب،دجالیت،جهل ،جنایت و اگرخیانت را هم به آنها علاوه کنید میشود   ت انتخابات ولایت فقیه .برای شادی روح پلید خمینی  شیطان صفت و ولی فقیه جانشین آن خامنه ای  
یک تعداد جاهل می رقصند! وسرشار از شادیند!عجبا برای چه شادند؟ مگر ولایت فقیه سرنگون شده است؟ نه برای این شادند که یک آخوند از جنس خاتمی شیاد رئیس جمهورشان شده ! بعنوان یک انقلابی وظیفه خود میدانم چیزهای که از رهبرانم و ازمسئولین تشکیلاتیم آموخته ام در اختیار جوانان مبارز و مجاهد وطنم قرار بدهم دوستان و یاران و ای هموطنان عزیزانتخابات در چارچوب ولایت فقیه یعنی خود جنایت و خون ریزی و ویرانگری کشور هرچه بیشتر. 
آخوند یعنی خود خمینی دجال هیچ فرقی بین روحانی و خمینی نیست باور کنید روحانی دجال تر از خمینی است روحانی همین فردا روشنفکران جامعه را به زنجیرخواهد کشید و مطمئن باشید بیشتر از دوران احمدی نژاد اعدام خواهد کرد اعدام کردن و زندانی کردن قشر روشنفکر سوخت ولایت جهل و جنایت است اگر اینکار را نکنه پس مطمئن باشید این رژیم سرنگون خواهد شد.
یک انتخاب آخوند شیاد بنام روحانی نه برای آزادی ملت است و نه برای پیشرفت کشور و اقتصاد است و نه برای رفاه است و نه برای از بین بردن بیکاری است این آخوند شیاد و از جنس خاتمی را تنها و تنها برای این ولای فقیه جهل و جنایت از آستین ولایت بیرون کشیده است که عمر ننگین ولایتش را طولانی بکند در سایه سیاست های بی دنده و ترمز احمدی نژاد نظام نامقدس و شیطانی خامنه ای داره آخرین نفس هایش را میکشه روحانی شیاد را آورده است که برود دست بوسی شیطان بزرگ و غلطی که امام دجالش کرده بود عذر خواهی بکند و بگوید من مدره و اهل تمدن هستم بیا با من مذاکره کن هسته ای بی هسته ای گور بابای ولی فقیه .
یادتان باشد بعد از چهار سال خواهیم دید که نه تنها وضع مردم خوب نشده هیچ بدتر هم خواهد شد چون اینها اهل اینکار نیستند اقتصاد دان تحصیل کرده را یا زندانی کرده اند و یا بیکار در خیابانها مانده است آخوندی که اصلأ اندازه امام دجالش هم از اقتصاد نمیفهمی مسئول اقتصاد کشورهشتاد میلیونی کرده اند !! پس نباید انتظار داشت که این آخوند شیاد با این کلید فریب همه مشکل ها را حل بکند این کلید چراغ سبزی است برای شیطان بزرگ و همپیمانان اروپایی آن .
در این چهار سال خود سران رژیم خواهند گفت که هزاران میلیارد دزدی شده و وضع اقتصاد بطوری کلی رو به نابودی است تازه گیرم که با شیطان بزرگ ساختند خوب تنها با تسلیم شدن به شیطان بزرگ از این ولایت در حال مرگ چیزی را حل نمیکند امکان دارد شیطان بزرگ یه کمکهای برای اینکه برنامه هسته ای را از دست اینها بگیرد بهشان بکند ولی هزار و یک مشکل مرگ بار گریبان این رژیم را گرفته است 
تنها با برداشت تحریم ها یک در صد اینها حل نخواهد شد...( خیلی ببخشید ما آذریها یک ضرب المثل داریم میگویند سک وقتی که استخوان پیدا میکند بسیار خوشحال میشود از اینکه تکه استخوان پیدا کرده است ولی وقتی دفع کردن یعنی  خارج شدن آن  هزار بار پشیمان میشود اما دگر کار از کار گذشته است باید بهای خوردن استخوان را با پاره کردن خود بپردازد حالا خواهیم دید که این شادی سگهای ولایت چطور به یأس تبدیل میشود) کارناوال های شادی براه انداخته اند انگار تمام خواست ملت ایران برآورد شده است یک مشت مفت خور با دهن های کف زده شروع به هورا کشیدن  به یک آخوند جنایتکار کرده اند که خوشحالند پاسدار نبرده است آخوند برده است! واقعأ من ماندم به اینها چه بگم؟ پاسدار را آخوند خلق کرده است دژخیم اصلی آخوندهای خمینی صفت هستند و راه را برای تجاوز آخوندها صاف میکنند بعد پاسدار تجاوز میکند خلاصه از من گفتن بهای خوردن استخوان را خواهید پرداخت
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

بازتاب حمله جنايتکارانه موشکی به کمپ ليبرتی در رسانه های عراق




- سازمان مجاهدین خلق ایران
حمله جنايتکارانه موشکی به ليبرتی در رسانه های عراق
بازتاب حمله جنايتکارانه موشکی به کمپ ليبرتی در رسانه های عراق
تلويزيون البابليه: بر اثر حمله موشکی به کمپ مجاهدين خلق در نزديکی بغداد چندين نفر کشته و مجروح شدند».
تلويزيون التغيير: کمپ ليبرتی متعلق به سازمان مجاهدين خلق، اپوزيسيون رژيم ايران مورد اصابت موشک قرار گرفت. اين حمله به رغم تعهدات نيروهای مالکی به واشينگتن و سازمان ملل متحد جهت حفاظت از آنان بود». بر اثر اين حمله موشکی تعدادی کشته و مجروح شدند
تلويزيون الرافدين: در تهاجم موشکی به کمپ ليبرتی متعلق به اعضای مجاهدين خلق ايران در غرب بغداد تعدادی کشته و مجروح شدند. مجاهدين خلق، شبه نظاميان مالکی و رژيم ايران را متهم به تهاجم موشکی به اعضايش در ليبرتی در غرب بغداد کردند». منابعی در داخل ليبرتی گفتند: بيش از 20موشک اين کمپ را هدف قرار داده است».
تلويزيون الشرقيه: در تهاجم موشکی شديد عليه کمپ ليبرتی در نزديکی فرودگاه بغداد تعدادی کشته و مجروح شدند. سخنگوی سازمان ملل وقوع تهاجم موشکی خونين به کمپ ليبرتی که اعضای سازمان اپوزيسيون مجاهدين خلق در آن به سر می برند را مورد تأييد قرار داد. وی اضافه کرد در حال حاضر آماری در مورد تعداد کشته ها و مجروحان ندارد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

آیا کسی خبر دارد اوباما به خامنه ای نامه تبریک برای پیروزی انتخابات نوشته است یا نه؟

آیا کسی خبر دارد اوباما به خامنه ای نامه تبریک برای پیروزی انتخابات  نوشته است یا نه؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شرم و ننگ بر من باد اگر از میان هشت تا قاتل یکی را انتخاب کنم.

شرم و ننگ  بر من باد اگر از میان هشت تا قاتل یکی را انتخاب کنم. از بین جمع رندان ولایت فقیه هشت تا قاتل  را به میدان راندند و خامنه ای نیز بی شرمانه میگوید آزادترین انتخابات جهان در ایران انجام میشود! عجباعجبا خامنه ای فرق آزادی و استبداد را نمیفهمد؟ صد در صد میفهمد ولی خوب کارش دجالیت بوده و است . ای ملت عزیز سرنوشت تو در صندوق که شورای مصلحت نظام ولایت فقیه  مشخص میکند رقم نخواهد خورد سرنوشت تو مثل بقیه ملت ها در میدان نبرد رقم خواهد خورد دیر یا زود این راه را باید پیمود چون راه دیگری وجود ندارد زنده باد سرنگونی ولایت جهل و جنایت و دجالیت . باید تفنگ را بوسید و پا به میدان نهاد و بهایش را پرداخت کرد و سر را بالا گرفت و  سینه را سپر شرف کرد و مثل انسان زیست زنده باد ارتش قیام و آزادی بخش ایران .
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

مهدی سامع : یک استعفا* و چند توضیح


  با انتشار متن استعفای آقایان محمد رضا روحانی و کریم قصیم که اینجانب هم اولین بار از طریق رسانه ها از آن اطلاع پیدا کردم، کوشش کردم تا از متن منتشر شده دریابم که انتقاد اصلی و یا مساله گرهی این جدایی کدام موضوع است و بنابراین وقتی برای بار دوم شروع به خواندن متن استعفا کردم، تیتر نامه برایم سوال برانگیز شد. در بار اول اساساً به تیتر توجهی نکرده بودم و بیشتر به دنبال علت این اقدام بودم.

1:عنوان استعفا
آقایان با تیتر «متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی، توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود، 15 خرداد 1392»، متن مزبور را به رسانه ها «تقدیم» کردند. این در حالی بود که دبیرخانه شورا حتی این فرصت را پیدا نکرد تا در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن ای میل دریافتی یک تحقیق اولیه انجام دهد.
این شیوه عمل علاوه بر جنبه غیراخلاقی آن، در خوش باورانه ترین ارزیابی، ایجاد شک و تردید می کرد. سوال اصلی این است که چرا دو عضو شورا نامه ای با عنوان
«توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود» را خود برای رسانه ها ارسال می کنند. آیا آقایان روحانی و قصیم معنی کلمه «توسط» را نمی دانستند؟ آیا برای مثال من حق دارم یک نامه برای نویسندگان استعفا ارسال کنم و در عنوان نامه بنویسم توسط آقایان روحانی و قصیم به رسانه ها تقدیم می شود و شخصاً برای رسانه ها ارسال کنم؟ بسیاری که در مرحله اول متن استعفا را در رسانه ها مشاهده کردند، چنین برداشت می کردند که نامه از طریق دبیرخانه شورا برای رسانه ها ارسال شده و بنابراین نتیجه می گرفتند که اقدام جدایی حاصل بحث درون شورایی است. افرادی با خود من تماس گرفته و سوال آنها این بود که چرا در بحثهای درونی به توافق نرسیدید؟ وقتی من به آنها اطلاع می دادم که علیرغم چند تماس تلفنی که موضوع آن احوالپرسی بوده، هیچ بحث و یا اشاره ای که به مساله استعفا منجر شود، نه با من و نه با دیگر اعضای شورا، نبوده، آنها باور نکرده و این را حمل بر رازداری می کردند. در هیچ یک از چند رسانه ای که به طور تقریباً همزمان متن استعفا را منتشر کردند، قید نشده بود که این نامه از طریق آقای کریم قصیم ارسال شده است. البته چنین قیدی هم مرسوم نیست و از این جنبه اشکالی بر آنان وارد نیست. آقایان روحانی و قصیم حق دارند هر زمان که مایلند در مورد شرکت و یا عدم شرکت خود در یک ائتلاف سیاسی تصمیم گرفته و آن را اجرا کنند. اما این سوال کلیدی همچنان باقی می ماند که چرا چنین عنوانی برای متن استعفای خود انتخاب کردند و چرا یک فاصله زمانی مناسب و نه حدود 30 دقیقه، برای ارسال متن استعفا به دبیرخانه شورا و سپس به رسانه ها در نظر نگرفتند؟
به گمان من سوال اول بسیار مهم تر و اساسی تر از نکته دوم است. حتی اگر آقایان مستعفی نمی خواستند این فاصله زمانی را در نظر گیرند، باید به جای «جهت درج در رسانه های فارسی»، شورا را خطاب قرار می دادند و در پایان نامه می نوشتند که «رونوشت جهت اطلاع رسانه ها» ارسال می شود. نویسندگان متن استعفا از شیوه ای که می توانست صحنه را مخدوش نکند، استفاده نکرده و آگاهانه یا ناآگاهانه چنین شیوه ای را برگزیدند. من کنجکاو نیت آنان نیستم، نتیجه این شیوه عمل، غیر اخلاقی و زشت است.

2:التزام و استقلال
من در این متن هیچ موردی که نشان دهنده نقض التزام به مصوبات شورا از جانب کسانی که در شورای ملی مقاومت هستند باشد، ندیدم. بدیهی است که جدایی از یک جریان سیاسی یک حق است و هرکس یا هر نیرویی می تواند تصمیم به ادامه همکاری و یا قطع آن بگیرد، اما وقتی در هنگام جدایی ادعاهایی مطرح می شود که صحنه را تاریک و در نتیجه به آگاهی دیگران کمکی نمی کند، حق کسانی که مورد ظلم قرار گرفته اند ایجاب می کند که صحنه را در حد توان خود شفاف سازند.

در متن استعفا انبوهی ادعا در قالب جملاتی مبهم و در مواردی نامربوط مطرح شده است.
این که در یک ائتلاف سیاسی اختلافات جدی وجود داشته باشد نه یک پدیده غیرعادی ست و نه ضد ارزش. برعکس اگر در یک ائتلاف دیدگاههای متفاوت و نگرشهای گوناگون وجود نداشته باشد، فقط می توان آن را جسم بی جان تعریف کرد. ارزش این است که دیدگاهها و جریانهای گوناگون ضمن حفظ همه گوناگونیهای خود، برای یک هدف مشترک متحد شده و از این اتحاد حفاظت کنند. نکته مهم در این رابطه تدوین معیارها برای تنظیم روابط مجموعه ای از دیدگاهها و گرایشات مختلف است که حاملان آن برای یک هدف مشترک با هم همکاری می کنند. این معیارها همان اسنادی ست که در نهایت به تصویب و امضای جمع می رسد.
بنابرین التزام به آن چه به تصویب و امضای یک مجموعه رسیده، ادامه همکاری را امکان پذیر و راه را برای تقویت آن هموار می کند. در چارچوب این التزام، همه شرکت کنندگان در ائتلاف حق دارند که به نشر عقاید و دیدگاههای خود بپردازند و برای پیشبرد نظر خود تبلیغ، ترویج و سازماندهی کنند.
در یک ائتلاف و در چارچوب التزام مشترک، نیروها و افراد حق ندارد مانع تبلیغ، ترویج و سازماندهی مستقل یکدیگر شوند. این که افراد و نیروهای سیاسی با هر کمیت و کیفیتی از چه ادبیاتی در تبلیغات خود استفاده می کنند، از ارگانها و نهادهایی که در اختیار دارند چگونه استفاده می کنند و... به خود آنها مربوط و تنها موارد التزام آنها را محدود می کند. به گمانم همین نکته اساسی را آقایان قصیم و روحانی مخدوش و غیر شفاف می کنند، تا به نتیجه دلخواه خود رسند.

3: رسانه افراد و نیروهای مقاومت
در متن استعفا نوشته شده:«مسئولان شورا طرح جبهه همبستگی ملی را منتفی اعلام نکرده اند، گاه حتی خود آقای رجوی به آن توجه می دهند، اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهای مربوط به جنبه های تبلیغی و رویکردهای لازم عملی روی خوش نشان نداده اند، برعکس، .... حتی حاضر نشده اند بین نام و شکل/ محتوای سایت «همبستگی ملی» دستکم تناسبی منطقی برقرار کنند. همین تعارض دیرینه در مورد عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» نیز سئوالی بی جواب مانده است!»

از «روی خوش نشان ندادن» که واقعیت ندارد و دقیقاً برعکس بوده می گذرم، چرا که آقایان همیشه حرفهای خود را که در اکثر موارد از موضع وحدت طلبانه بوده هر وقت که می خواستند مطرح می کردند.
ابتدا به نکته دوم می پردازم. از نگاه نویسندگان استعفا، بین نام و شکل/ محتوی سایت «همبستگی ملی» و عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» یک «تعارض دیرینه» وجود دارد. از نظر آقایان قصیم و روحانی چون سازمان مجاهدین خلق ایران از کلمات همبستگی، ملی، آزادی و ایران برای سایت و تلویزیون خود استفاده کرده، باید به دیگران حق دهد که در مدیریت آن مشارکت داشته و هر توصیه و یا رهنمود دیگران را دربست قبول کند. من در یک جلسه با حضور بسیاری از اعضا و مسئولان کمیسیونهای شورا با صراحت گفتم که «سایت همبستگی» و «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» متعلق به مجاهدین است و گرچه تا کنون از توصیه ها و رهنمودهای اعضای شورا استفاده کرده، اما تصمیم گیرنده در مورد سیاستهای راهبردی و کاربردی آن، نه از وظایف و اختیارات شورا که مربوط به خود این سازمان است. در همان جلسه تاکید کردم که «نبردخلق»، سایتهای سازمان ما همچون، «ایران نبرد»، «جنگ خبر»، «رادیو پیشگام» و... مربوط به ما (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) است و کسی نمی تواند در امر سیاست گذاری آن مداخله کند و باز هم تاکید کردم که فیس بوکهای اعضای شورا نیز شامل همین قانون می شود و هشدار دادم که اگر امروز ما در اموری تبلیغاتی مربوط به یکی از اعضای شورا دخالت کنیم، وضعیتی به وجود می آید که «حق تبلیغ و ترویج و سازماندهی مستقل» از اعضای شورا سلب خواهد شد.

همچنین به این نکته پرداختم که هیچ یک از اعضای شورا نمی توانند یکدیگر را از استفاده از کلمات و ترمها در نامگذاری رسانه های خود محدود کنند. این گونه محدودیتها ناقض اصل حق انتخاب و اصل آزادی بیان است و در پایان به تاکید گفتم که تنها پارامتر محدود کننده «التزامات مشترک» است.
به گمانم باور نویسندگان استعفا به این نکات که از اصول اساسی یک ائتلاف سیاسی در اپوزیسیون و نه در قدرت است، تبعیض آمیز می باشد. یک مثل رایج مساله را روشن می کند، «مال من برای خودم، مال دیگران هم برای من».
ناگفته نماند که آقایان در موارد بسیار از دو رسانه ای که نام برده اند استفاده کرده اند که به مواردی از آن در زیر اشاره می کنم. این هم روشن و آشکار است که متنی که به وسیله یک فرد نوشته می شود، بیان کننده نظر خود اوست، درحالی که نوشته و یا بیانیه ای که به وسیله افراد گوناگون تهیه و تصویب می شود، حاصل نظرات جمع را منعکس و بنابراین در شکل و محتوا با نوشته های فردی تفاوت دارد.

4:چند بدآموزی
اما در مورد تبلیغات مربوط به نیروها و افراد شرکت کننده در ائتلاف سیاسی چند بدآموزی وجود دارد.
در یک ائتلاف لائیک که چند نیرو و یا فرد مذهبی شرکت دارند و به اصول مربوط به جدایی دین از دولت اعتقاد و التزام دارند، نباید این حکم را صادر کرد که این نیروها و افراد نمی توانند مراسم خاص خود را برگزار کرده و به تبلیغ دین خود بپردازند. این ناقض اصل لائیسیته است. وقتی بزرگترین و سازمانیافته ترین سازمان مسلمان عضو شورا به طور پیوسته و از طریق بالاترین مسئولان آن از جدایی دین از دولت دفاع می کند، وقتی این نیرو تنها نیروی مسلمان ایرانی است که حکم قتل سلمان رشدی را محکوم می کند و...، این را باید یک فرصت تاریخی تلقی کرد و نباید برای این جریان در برگزاری و تبلیغ مراسم مذهبی خود محدودیتی جز تعهد به التزامات ائتلاف قایل شد. این مساله هم روشن است که این حق شامل همه ادیان و مذاهب و همچنین کسانی که اعتقادی به هیچ دین و مذهبی ندارند می شود. در هر مورد البته هرکس حق دارد و مختار است که در این یا آن مراسم خاص شرکت داشته و یا نداشته باشد.

بد آموزی دوم مربوط به حق «آزادی اندیشه و بیان» است. برای عده ای این حق همچون یک خیابان یکطرفه تعریف می شود و یا برای «بیان» یک فرم در نظر گرفته می شود که همگان باید از این فرم پیروی کنند. ما بارها دیده، شنیده و خوانده ایم که عده ای با کینه و دشمنی و با زشت ترین کلمات و با انبوهی دروغ، هرچه خواسته اند در باره مقاومت و به خصوص مجاهدین خلق گفته اند. از «قاتل»، «بی وطن»، «مزدور بیگانه» و... گرفته تا اتهامات رکیک که در مواردی علیه آقایان مستعفی هم به کار برده شده است. حتی طلبکارانه می نویسند که چرا مسعود رجوی زنده مانده و اگر زنده است آدرس او چیست؟ آقایان روحانی و قصیم به خوبی می دانند که این مورد در هیچ جنبشی مرسوم نبوده و در اپوزیسیون ایران هم تا امروز سابقه ندارد که کسی به دنبال ردیابی و حذف فیزیکی مسئول یک جریان سیاسی که سراپا در جنگ با رژیم است باشد و - با تاکید - آقایان می دانند که این مورد مساله اصلی دستگاههای امنیتی رژیم ایران است که به طور پیگیر همه جا و به هر وسیله و در مذاکرات با هر دولت و نهاد بین المللی به دنبال کشف آن هستند. البته که هرکسی آزاد است که هرچه می خواهد بگوید، اما آیا طرف مقابل حق ندارد از خود دفاع کرده و در جواب مدعی، وقتی سوال را علنی منتشر می کند، جواب دهد که این سوال وزارت اطلاعات است. وزارت اطلاعات با انبوهی از سایتهای شناخته شده به طور روزمره به گفتمان سازی علیه مقاومت ایران می پردازد. بسیاری از این گفتمانها با شیوه های نامحسوس و ظاهراً خوش آب و رنگ به درون اپوزیسیون و ایرانیان ضد رژیم، نفوذ داده می شود. آیا کسی که با استفاده از حق آزادی بیان به جوابگویی می پردازد را باید مورد سوال قرار داد؟ شاهد بودیم که وقتی یکی از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه به دولت راست سارکوزی پیوست، بسیاری از رسانه ها و منجمله رسانه های سوسیالیستها او را خائن معرفی کردند و کسی هم حق آنها برای اعلام موضع را نفی نکرد. خود آقایان قصیم و روحانی مقالات زیادی، با کلمات و تیتر مورد دلخواه خود نوشته اند که بیشتر آنها در نشریات شورا و ایران زمین و در سایت همبستگی ملی چاپ شده است.

تیتر چند مقاله، نویسنده محمد رضا روحانی:
- «کی شود دریا به پوز سگ نَجِس»
- «حسن تارزان و "پرزیدنت"»
- «بی ناموس»
- «چه کسی مثل گاو تحلیل می کند؟»
- «لاهیجی نمی داند؟ بیچاره کاپوها»
- «بوسه بر نعل خونخواران»
- «در معنای استغفار و عفو»
و تعدادی مقاله با نام مستعار

تیتر چند مقاله، نویسنده کریم قصیم:
- «کسی که... بر سر می مالد و آفتاب می نشیند!»
- «ضدیت فراش "انقلاب اسلامی" با جبهه ضد فاشیستی»
- «چوب را بلند کردم که گربه دزده حساب کار خود را بکند»
- «پریشان گویی مریدان شاه و شیخ»
- «کاشفان طاق نسیان»
- «معتاد خمینی»
- «جهالت مصلحتی»
- «مهندسی مشاور جماران»
- «تصویر حدیث غاب»
- «ابهام زدائی»
و تعدادی مقاله با نام مستعار

از این نمونه ها دهها مورد وجود دارد که من فقط چند نمونه آن را ذکر کردم. چه خوب است که آقایان که اکنون با درج بعضی مقالات در سایت همبستگی به خاطر لَحن آن مخالفت می کنند، کمی هم برای دیگران حق آزادی بیان قایل شوند. بر اساس کدام موازین آقایان روحانی و قصیم می توانند از کلمات «گاو، خر، شبدرقلی، خر مرد رند، پوزِ سگ، حسن تارزان، بی ناموس، فراش، گربه دزده، معتاد خمینی و...» استفاده کنند و محمد اقبال نمی تواند بر اساس حق آزادی بیان آن گونه که صلاح می داند از کلمات استفاده کند؟ حق آزادی بیان آقایان مستعفی بوده و هست که به هر شکل و با صلاحدید خود از کلمات و جملات استفاده کنند. اما نمی توان این حق را انحصاری کرد. در کجا گفته شده که باید به یک شکل از آزادی بیان استفاده کرد؟ البته این حق نیز وجود دارد که هرکسی در موردی که نادرست می داند پاسخ دهد، سکوت کند و یا به دادگاه شکایت کند. آقای روحانی بارها به مسئولان سازمان مجاهدین به اصرار توصیه می کردند که در مورد اتهاماتی که برخی رسانه ها و یا افراد به آنان وارد کرده اند، طرح شکایت کنند. طی ده سال گذشته که مجاهدان شهر اشرف و اخیراً زندان لیبرتی تحت شدید ترین سرکوبها و تهدیدها بوده اند، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با هزینه های بسیار و از طریق تعداد اندکی از بریدگان که به مزدوری وزارت اطلاعات درآمده اند، به شیوه شیطان سازی از مقاومت مشغول بوده است. هدف وزارت اطلاعات روشن ولی شیوه های عمل آن همیشه روشن و شفاف نیست. رژیم می خواهد مقاومت و پایداری را نابود کند. آزادی بیان فقط حق مجریان خط مشی وزارت اطلاعات نیست، مقاومت و مجاهدین هم حق دارند این سیاست را افشا و ماهیت آن را روشن کنند.

سومین بدآموزی به مساله برخورد با رسانه ها مربوط می شود. آیا یک مقاومت زیر فشار و سرکوب رژیم حاکم و سرویسهای امپریالیستی حق ندارد که رسانه ای را تحریم کند؟ تحریم شکلی از مبارزه سیاسی و مدنی است. شورای ملی مقاومت یک اپوزیسیون است و نه دولت. می تواند یک رسانه را تحریم کند و با آن رسانه مناسبات نداشته باشد. بر طبق ماده واحده شورا که در تاریخ 16 دی 1388 به تصویب رسید و آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کردند؛ «اعضای شورا، رسانه هایی را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت می‌کنند، مورد تحریم قرار می‌دهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنها را برخلاف مصالح عالیه مردم ایران و قیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی می‌دانند». آیا تحریم یک رسانه به معنی پایمال کردن حق آزادی بیان است؟ آیا بسیاری نیستند که رسانه های مقاومت را البته به طور غیر شفاف، تحریم کرده اند؟ آقایان مستعفی به جای این که به طور مشخص بیان کنند که حق آزادی بیان چه کسی محدود یا پایمال شده، با کلی گوئی و مبهم گویی می خواهند چنین وانمود کنند که برخورد خودشان «متمدنانه» و برخورد کسانی که در شورا مانده اند «غیر منعطف» بوده است.

5: جبهه همبستگی
اما در مورد جبهه همبستگی ملی. موضوع همبستگی ملی از کنسرت پاریس شروع و پس از برخی بحثها و پیشنهادات، طرح جبهه همبستگی توسط مسئول شورا ارایه و سرانجام در یک اجلاس طولانی در سه ماده و یک تبصره در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۱ در شورای ملی مقاومت ایران به‌تصویب رسید. جوهر این طرح چنین است که:«شورا، طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی را اعلام می‌دارد و در چارچوب این جبهه آماده همکاری با دیگر نیروهای سیاسی است». در این طرح «همکاری با دیگر نیروهای سیاسی» سرنگونی طلب مطرح است و نه «شخصیتهای سیاسی» سرنگونی طلب. اما این بحث هرگاه در شورای ملی مقاومت مطرح می شد، بعضی از شخصیتهای عضو شورا به شمول آقای روحانی و در موارد کمتری آقای قصیم، از آمادگی بالقوه تعدادی از شخصیتهای سیاسی برای حضور در این جبهه صحبت می کردند. گرچه به گمان من این ارزیابی واقعی نبود، اما موضوع در اساس خارج از حوزه طرح بود، هرچند که ساعتها وقت صرف صحبت در این مورد می شد و در نهایت بحث به این نقطه می رسید که ما باید به سراغ تعدادی از هواداران جنبش مقاومت و چند شخصیت مستقل هنری و فرهنگی رفته و با آنها جبهه همبستگی را پایه ریزی کنیم. من در یکی از این بحثها ضمن مخالفت با شکل طرح مساله به خاطر این که با طرح جبهه همبستگی تطابق ندارد، به شوخی گفتم شما اگر شورا را یک متن تایپ شده با فونت 12 بدانید، اکنون می خواهید این متن را به فونت 16 تبدیل کنید و سوال کردم که لطفاً یک نیروی سرنگونی طلب نام ببرید که برای تشکیل جبهه اعلام آمادگی کرده باشد و هیچ جوابی نشنیدم. البته اتحاد، همبستگی و تشکیل جبهه علیه رژیم ولایت فقیه کار پسندیده ای ست، اما انجام آن به عوامل مختلفی بستگی دارد که در حوصله این مقاله نیست.

اما در مورد ارتباط با دیگر نیروها و شخصیتهای جمهوریخواه سرنگونی طلب، نویسندگان متن استعفا می نویسند:«دیوار کشیدن به دور خود، سخن نگفتن با دیگر ایرانیان و رویگرداندن از "عروسی و عزا" ی هموطنان راهکار انقباضی است». من در پاریس در عزای بسیاری از بازماندگان نیروهای سرنگونی طلب، در چند عروسی، در تظاهرات نیروهای سرنگونی طلب علیه جمهوری اسلامی، در مراسم یادمان کشتار زندان سیاسی، در اکسیونهای حمایت از جنبش کارگران و مزدبگیران و ... که دیگر نیروهای سرنگونی طلب برگزار کرده اند شرکت کرده ام، اما آقای روحانی که ساکن پاریس هستند را از زمانی که عضو شورا شد در این گونه مراسم ندیدم. در مورد آقای قصیم اطلاعی ندارم. بد نیست انسانها کمی هم به خود نگاه کنند. بعید است که 5 میلیون ایرانی در خارج از ایران باشند، اما اگر به طور نسبی ارزیابی کنیم، درصد ایرانیانی که با مقاومت ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم در ارتباط هستند، قابل مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی نیست.

6:قیامهای خاورمیانه
آقایان قصیم و روحانی در متن استعفای خود نوشته اند:«تجربه خمینی در پاریس یادمان نرود. مصر کنونی که جلوی چشم همه است. بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز «اپوزیسیونهایی» به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند. باید احتیاط کرد و متمایز موضع گرفت. آنهایی که به صراحت خواهان دموکراسی و جدایی دین از دولت نباشند به یقین صرفاً مصرف کننده دوستی آزادیخواهان خواهند بود!»

این جملات شگفتی بسیار برای من ایجاد کرد. گویی من با دو قصیم و روحانی دیگر روبرو بودم وقتی از ارتباطات گسترده مقاومت با نیروهای دمکراتیک، لائیک و سازمانهای اجتماعی این کشورها به حق ستایش می کردند. آقایان قصیم و روحانی بارها و بارها در جلسات درونی و سخنرانیهای بیرونی از این که جلب پشتیبانی جهانی و منطقه ای از مقاومت در تاریخ بی سابقه است، سخن گفته اند. نگرانیها خاص آقایان نبوده و خط مشی شورا در این باره با مشارکت خود آقایان مستعفی مدون و به امضای آنها هم رسیده است. از زمانی که بهار عرب شروع شد، شورای ملی مقاومت ایران طی دو بیانیه سالانه خود به این موضوع پرداخته است. ناچارم متن کامل آخرین موضع گیری مشترک شورای ملی مقاومت ایران مورخ 15 مرداد 1391 را یادآوری کنم. شورا در این بیانیه که پس از بحث و مشورت طولانی با امضای اعضای شورا و منجمله آقایان روحانی و قصیم با تیتر «بهار عرب و مقابله رژیم با قیام مردم سوریه» منتشر شد، اعلام کرد:«با شروع قیامهای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا و پس از آن که انقلاب یاسمن در تونس به پیروزی رسید و سپس قیام مردم مصر منجر به سرنگونی دیکتاتوری مبارک شد، خامنه ای، به طمع بلعیدن این قیامها با عنوان بیداری اسلامی، درصدد برآمد که همچون در مورد جنگ و اشغال عراق، جای پای ولایت فقیه را در این کشورها مستحکم کند. موضع گیریهای صریح نیروهای سیاسی و اجتماعی این کشورها علیه ادعاها و مطامع پلید خامنه ای و حضور گسترده جوانان در مسایل سیاسی بهار عرب، ولی فقیه رژیم ایران را سخت برآشفت و به موضع تدافعی کشاند. ما در بیانیه سال گذشته اعلام کردیم که طمع رذیلانه خامنه ای «خیلی زود نقش بر آب گردید و رؤیای ”انقلاب اسلامی” در خاورمیانه و شمال آفریقا به کابوس سقوط رژیم سوریه تبدیل شد». در همان بیانیه پیرامون خصلت و جهتگیریها و نتایج این قیامها اعلام کردیم:«خصلت توده‌یی و حضور طیف گسترده و گوناگونی از گرایشهای سیاسی و اجتماعی در این خیزشها، عامل تعیین کننده جدیدی را وارد معادلات سیاسی کرده که سبب شده است با وجود انواع مطامِع و مَقاصِد قدرتهای بزرگ و نیز ضعف در رهبری این خیزشها، فرهنگ و ادبیات انقلاب و قیام بار دیگر در ابعاد کلان وارد مناسبات اجتماعی و سیاسی شود. طی دو دهه گذشته، مماشاتگران با دیکتاتورها با بهانه مخالفت با خشونت و در حقیقت تائید خشونت و سرکوب از جانب مستبدان، هرگونه برآمد توده ای رادیکال را نفی و علیه آن لجن پراکنی و تبلیغات زهرآگین می کردند. اکنون این مردم خاورمیانه و شمال آفریقا هستند که با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (مردم سرنگونی نظام را می خواهند)، تاریخ جدید این منطقه استبداد زده را با قیامهای پرشور خود می نویسند. سیاست مماشات با نظامهای استبدادی در منطقه خاورمیانه به طور جدی به چالش کشیده شده و صفحه جدیدی در روابط بین المللی گشوده می‌شود.
ادامه قیام دلیرانه مردم سوریه، فداکاریها و پرداخت هزینه های سهمگین از جانب مردم پر شور سوریه و در مقابل درنده خویی بشار اسد، به تیتر اول رسانه های همگانی جهان تبدیل شده است. بیش از 18ماه است که مردم قهرمان سوریه در میان آتش و خون به مبارزه علیه دیکتاتوری بشار اسد ادامه می دهند. امدادهای مالی، لجستیکی، نیرویی و نظامی رژیم ایران به بشار اسد برای همگان آشکار است. خامنه ای در توجیه این سیاست ضد انسانی، ارتجاعی و وحشیانه خود بارها قیام مردم سوریه را وابسته به آمریکا به طور خاص و غرب به طور عام اعلام کرده است. اما ادامه قیام و جانفشانی مردم سوریه، رژیم ایران و شخص خامنه ای را در باتلاقی فرو برده که سرانجامی جز شکست و ننگ ندارد. واقعیت این است که قیام مردم سوریه و شکل گیری ارتش آزادی سوریه و پیوستن بدون وقفه مقامات سیاسی و نظامی رژیم بشار اسد به قیام، یک تحول کیفی در جنبش مردم سوریه ایجاد کرده است. خامنه ای که امنیت ولایت و سلطنت مطلقه اش را به بقای بشار اسد مشروط کرده و در همدستی با دیکتاتور سوریه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کند، مورد تنفر و انزجار اکثریت مردم خاورمیانه قرار گرفته است. اعلام تنفر و انزجار بسیاری از نیروها و شخصیتهای سیاسی اجتماعی گوناگون در خاورمیانه از سیاست ضد انسانی خامنه ای، نشاندهنده عمق و گستره شکست سیاست خامنه ای است.
خامنه ای در مقابل گسترش قیام مردم سوریه و شکل گیری جبهه بندی پیرامون آن، تلاش می کند تا به هر شکل ممکن از سقوط بشار اسد جلوگیری کند.
واقعیت این است که در جبهه بشار اسد تنها رژیم ولایت فقیه، با حضور مستقیم پاسداران و عواملش مانند حزب الله، به طور قاطع، و دولتهای چین، روسیه و دولت مالکی در عراق با گامهای لرزان قرار دارند. در مقابل یک صف بندی قدرتمند با عنوان دوستان سوریه ایجاد شده که در کانون آن اتحادیه اروپا، آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه حضور دارند.

هرچند که وتوی قطعنامه های شورای امنیت توسط روسیه و چین جز در خدمت جنایت و کشتار بشار اسد نبوده و آمریکا و اروپا نیز برخلاف اصل «مسئولیت بین المللی حفاظت» از اقدام عملی در جلوگیری از این جنایات بازماندند.
پیروزی مردم سوریه و سرنگونی رژیم بشار اسد ضربه مهلکی به سیاست صدور تروریسم و بنیادگرایی رژیم ولایت فقیه خواهد زد و محور سیاست این رژیم در منطقه را، که طی سی سال روی ان سرمایه گذاری کرده است، درهم خواهد شکست.
شورای ملی مقاومت ایران با اعلام انزجار از حمایت خامنه ای از بشار اسد، حمایت و پشتیبانی کامل خود را از قیام مردم سوریه اعلام می کند و خود را در رنجهای مردم دلیر سوریه شریک می داند. پیروزی مردم سوریه در مسیر استقرار دموکراسی و حقوق بشر یک پیروزی برای ما و مردم ایران و شکست مهلکی برای ولایت خامنه ای است».

این که آقایان می نویسند؛ «بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز "اپوزیسیونهایی" به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند.» را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا شورا و مجاهدین آن گونه که رژیم تبلیغ می کند با القاعده در ارتباط و در کنار آنها می جنگد؟ آقایان می دانند که این دروغ را وزارت اطلاعات رژیم شایع کرده و در مواردی مقامات و یا رسانه های دولتی به آن دامن می زنند. ارتباط شورا با نیروهای خاورمیانه مخفی نیست. در کنفرانسها و جلسات مقاومت بارها تعداد زیادی از نیروها و شخصیتهای سیاسی با نام و عنوان خود شرکت کرده و گزارش آن از سیمای آزادی پخش شده است. در مورد سرنوشت مصر هم با وجود کشاکشهای موجود و ایزوله شدن جناح حاکم و رشد جنبشهای اجتماعی نمی توان نتیجه نهایی جدال را الزاماً به زیان نیروهای دمکراتیک ارزیابی کرد. اما یک سوال پیش می آید که من چند بار مطرح کرده ام. آقایان که از تجربه «خمینی در پاریس» بدون نتیجه گیری صریح، فقط هشدار می دهند، حتماً فراموش نکرده اند که سوال من این بود که «آیا ما از انجام انقلاب بهمن 1357 پشیمان هستیم؟» پاسخ من به طور صریح «هرگز» بود و بارها گفته ام که هرکس که در رویای انقلاب و تحول لوکس و پاستوریزه باشد، به ناچار یا منفعل می ماند و یا به دیکتاتورها تسلیم می شود.

نمی دانم پاسخ آقایان روحانی و قصیم در این مورد چیست؟ آیا طرح موضوع «خمینی در پاریس» بدان معنی است که توده های مردم خاورمیانه باید به خاطر این که بنیادگراها انقلاب را غارت می کنند، به دیکتاتورها تسلیم شوند؟ جای تردیدی نیست که نگرانیهای به حقی وجود دارد. اما اگر شرایط مساعد برای رشد جریان دمکراتیک در شرایط اختناق و دیکتاتوری را به طور فرضی «یک» بدانیم، این شرایط در بحران انقلابی و در جریان مبارزه ضد دیکتاتوری «صد» خواهد بود. لبه تیز دیکتاتورهای لائیک در خاورمیانه متوجه نیروهای دمکراتیک، آزادیخواه، چپ و جنبشهای اجتماعی بوده و خواهد بود. از این بحث که بگذریم، آقایان به طور مشخص نگفته اند که در موضع گیریهای مجاهدین و یا شورا کدام مورد وجود داشته که اولاً نقض التزام تلقی می شود و ثانیاً در حمایت از نیروهای «به غایت ارتجاعی» بوده است. آیا شورای ملی سوریه، ائتلاف ملی ... و ارتش آزاد سوریه جریانهای «به غایت ارتجاعی» هستند؟ آقایان مستعفی با طرح گُنگ موضوع به دنبال حل چه موضوعی هستند؟ و سوال دیگر این که اگر دیکتاتوری بشار اسد مردم سوریه را قتل عام می کند، ما باید در محکوم کردن این کشتار بی سابقه تبعیض قایل شویم؟
به گمان من طرح کلی این موضوع، دامن زدن به همان گفتمانی است که طراح آن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. این گفتمان به دروغ این شایعه را رواج می دهد که مجاهدین با القاعده سوریه در ارتباط بوده و در کنار آنها قرار دارند. اگر آقایان مستعفی، مخالف این گفتمان خطرناک که منجر به خسرانهای زیاد برای جنبش مقاومت و جنبشهای اجتماعی مردم ایران می شود هستند، اخلاق حُکم می کند که از خاک پاشیدن به چشم مردم ایران فاصله گیرند.

7:قطب بندی سیاسی
آقایان قصیم و روحانی می نویسند:«این ائتلاف، برغم همه ترورهای فیزیکی و انواع توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ ... ، و وجود دایمی فشارهای گوناگون که بر همه کوشندگانش از جمله بر ما رفته، با همه ی افت و خیزهای سیاسی، اشتباهات و کم و کاستیها، آری جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است».

قبل از این که وارد بحث در باره محتوای این جمله و نتایجی که از آن می توان گرفت شوم، عمد دارم بر فعل «بوده است» که در پایان جمله آمده است، مکث کنم. چرا؟ برخی از کسانی که در گذشته از شورا جدا شده اند، تاریخ و موجودیت این ائتلاف را با وجود خودشان تعریف کرده اند. تا وقتی بودند، شورا به مَدَد وجود آنان خوب بوده و با خروج آنان فروپاشیده است. رژیم هم این گفتمان را به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ترویج و تبلیغ می کرد که خروجیها مستقل و آزاد اندیش بوده و آنها که مانده مزدور

اکنون در 15 خرداد 1392 آقایان شهادت می دهند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است». اگر نظر نویسندگان متن استعفا مانند کسانی است که در بالا به آن اشاره کردم، با خوش بینی می توانم بگویم که دچار اشتباه محاسبه شده اید. اما فرض من تا این لحظه است که آقایان چنین نظری ندارند و از این زاویه ادامه می دهم. در مورد «اشتباهات کم و کاستیها» هم چانه زنی نمی کنم. یک موجود زنده تا وقتی زنده است و عمل می کند، دچار اشتباه و خطا هم می شود. رویای انقلاب و تحول لوکس، بی لَک و پیس و پاستوریزه به ناکجا آباد ختم می شود.

مارکس که او را بزرگترین اندیشمند هزاره دوم می دانند، در ارزیابی و راهکارهای انقلابهای سالهای 1847 و 1348 در فرانسه و آلمان، علیرغم آن که در صحنه عمل انقلابی حضور جدی داشت، دچار اشتباه محاسبه می شد و در مواردی ارزیابیهای نظری اش در عمل به صورت دیگری تحقق پیدا می کرد. اما او انقلابی بود و در کوران انقلاب و برای رهایی کارگران و زحمتکشان با تمام وجود پیکار می کرد.
در مورد ابعاد سرکوبگری رژیم و ترورهای فیزیکی و فشارهای گوناگون و توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ هم خود آقایان در حد مطلوب در جریان هستند. مساله کانونی این است که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است. اگر این چنین است و با توجه به واقعیتهای عملی، از نظر سیاسی یک قطب بندی بین این ائتلاف و رژیم حاکم وجود دارد. این قطب بندی مُهر خود را بر هر کُنِش و واکُنِش جامعه زده و خواهد زد. خط مشی اساسی ائتلاف مشخص و روشن است، مبارزه با تمام وجود برای سرنگونی رژیم حاکم و همه دسته بندیها و باندهای درونی آن. خط مشی رژیم هم مشخص است، دست زدن به هر اقدام و در هر زمان و مکان برای نابودی این ائتلاف و مقاومت. راهکار رژیم نابودی و درهم شکستن تشکیلات محوری و اصلی این ائتلاف و حذف فیزیکی «سَر» آن است.
ردیابیهای رژیم در مورد مسعود رجوی به منظور ترور فیزیکی او بر کسی پوشیده نیست. برای خامنه ای و دستگاههای عریض و طویل او این یک پروژه مبرم و همیشه روی میز است.
کشتارهای سبعانه در زندانها در دهه شصت، حملات جنایتکارانه موشکی به قرارگاه اشرف قبل از سال 2003 و حملات دولت نوری المالکی به اشرف و لیبرتی به منظور درهم شکستن و نابودی سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است. به این موارد باید توطئه ها، شیطان سازیها، لیست ننگین تروریستی و همکاری قدرتهای بزرگ با رژیم به منظور تحقق این هدف را اضافه کرد.
این است وضعیت عینی صحنه مبارزه سیاسی. بنابرین اگر آقایان روحانی و قصیم هنوز بر این اعتقاد دارند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، باید همان نتیجه ای از این جمله بیان کنند که در چند دهه قبل بارها با صدای بلند بیان کرده اند. هرکس و هر نیرویی که برای درهم شکستن این ائتلاف به طور عام و سازمان مجاهدین خلق ایران به طور خاص تلاش نظری و عملی کند و با شیوه های آشکار و پنهان به دنبال ردیابی مسئول شورا که نتیجه عملی آن کمک به ترور فیزیکی او است، آگاهانه و یا ناآگاهانه، مستقیم و یا غیر مستقیم در خط کمک و یاری به «ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» بوده و در عمل در خط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی عمل می کند. نباید صحنه را با جملاتی از قبیل این که «هر مخالف» را نباید «اطلاعاتی» معرفی کرد، تاریک نمود. مناسبات ما با سایر نیروهای سیاسی را «بیانیه ملی ایرانیان» که آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کرده اند، مشخص می کند.
حرف و پیام مشخص است، سیاست درهم شکستن تشکیلات مقاومت و زدن سَر آن، سیاست رژیم و نهادهای اطلاعاتی آن است. برای رژیم این یک پروژه حیاتی است. هر کسی با هر ادعایی در این راه به طور نظری و عملی گام بردارد، در خدمت رژیم و علیه مبارزه و قیام مردم ایران برای آزادی قرار دارد. از جمله ی این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، هیچ نتیجه منطقی جز این نمی توان گرفت. تا نظر آقایان چه باشد؟

چهارشنبه 22 خرداد 1392 - 22 ژوئن 2013

* متن کامل استعفای محمد رضا روحانی و کریم قصیم

متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي
توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود
15 خرداد 1392

حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي,
با سلام و به نام آزادي
استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم.

توضيحي كوتاه براي عموم
بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد   با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم.
نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از  نيمه سال 60  با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت .
طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات  پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در  تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است...
در واقع حتي  فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه –  كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم -  از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف , برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع  توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش  از جمله بر ما رفته , با همه ي افت و خيزهاي سياسي , اشتباهات  و كم و كاستيها , آري  جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است.

در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظيم روابط دروني , روشهاي برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگويي مناسب , نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري , همچنين  چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم . طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است.
ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها , دگرگوني و شفافيّت سياستها  و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد  ارائه كرده ايم كه به اختصار اشاره مي كنيم:

اجتماعي
گشايش ارتباطات و تماس  معطوف به محيط زندگي سياسي , فرهنگي , هنري , رسانه اي , مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور , توجه بيش از پيش در  برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر  جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان  با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها

رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه  معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار  سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب .......

رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي)
كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد  : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي  به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.

اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف  آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود.  مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت.  آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !
................................

باري , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم....
ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است.  به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي  و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد.
لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت...  يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي , فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه , لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

باید از این پیری زنی شجاع، یاد گرفت چطور باید با ظلم ظالم مبارزه کرد




مبارزه با ظلم، سنی و سال نمیشناسد. باید از این پیری زنی  شجاع، یاد گرفت چطور باید با ظلم ظالم مبارزه کرد . حالا بعد از سی و چند سال که به تمام هستی ما از طرف یک مشت آخوند بی هویت تجاوز شده و تمام ارزش هایمان را له و لورده کرده اند باز یک  تعدادی  بی هویت باتمام  بی


شرمی میگویند این آخوند از آن یکی آخوند بهتر است باید به این رأی داد! دوستان حتی اگر یک بارهم که  شده بیایید مثل این زن شجاع دنبال حق خودمان باشیم و  پیکار کنیم و پا به میدان بگذاریم اصلأ خود را فراموش سینه هایمان را به شرف مان سپر کنیم و داد بزنیم رأی ما سرنگونی  این جلادان است و بس . 
زنده باد مبارزه زنده باد شجاعت و کرامت انسان


خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

قدیم ها اگر کسی دروغ میگفت مردم بهش تف میکردند







اون قدیم ها هر فرد سیاسی و یا آنان که ادای سیاسی در می آوردند اگر یک دروغ میگفتند مردم بهشان تف میکرد و ازشان دوری میکردند.
 اسماعیل یغمایی که چند سال است مستقیمأ کمک کار جلادان ولایت فقیه استخدام شده است و شب و روز مشکلش شده مجاهدین خلق ایران این که به کسی پوشیده نیست  مستقیمأ در خدمت وزارت بد نام ولایت فقیه قلم میزند امروز اسماعیل یغمایی در یک نوشته  است  که(«من نیز در کنار مصداقی، اقبال، دکتر قصیم وروحانی ایستاده ام و منتظرمعرفی نفرات بعدی از «پرسنلی وزارت اطلاعات در فرنگستان» هستیم.») در جواب این نوشته آقای قصیم اولین نفری است که این خبر اسماعیل یغمایی را تکذیب میکند قصیم : امروز بيستم خرداد 92, در رابطه با مسأله خانم حبيب خاني , آقاي اسماعيل يغمايي درنامه امروزشان جمله زيررا نوشته اند:
«من نیز در کنار مصداقی، اقبال، دکتر قصیم وروحانی ایستاده ام و منتظرمعرفی نفرات بعدی از «پرسنلی وزارت اطلاعات در فرنگستان» هستیم.»!
ازخواندن اين عبارت متعجب و متأسفيم. از ديد واطلاع خودمان لازم مي دانيم صريحاً اينهماني مذكور را تكذيب كنيم.
ما درچنين «انتظاري» نه حضور داريم و نه هم نظريم. وجود چنين «عكس دستجمي با آقايان» را نيزصريحاً ولي محترمانه تكذيب مي كنيم. مايل نبوده و نيستيم در مشاجرات ريشه دار و عمدتاً مربوط به روابط دروني و تو درتوي مسلمانان ديروز و امروز و آداب و رسوم و روشهاي آنها مداخله كنيم.
اصلاً همين تمايل و خط مداخله دادن امورسازمان مجاهدين و فعاليتهاي سياسي شورا از جمله دلائل مهم استعفاي ما بوده است و اين كه – بدون سند و مدرك – نبايد چيزي را , حتي «عكسي» را , به اين و آن فرد و ساختارو سازمان «سنجاق» كرد! آن عبارت را آقاي يغمايي به ميل خويش نوشته, گرچه انتشارش گناه كبيره اي نيست, ولي كار درستي نكرده و ما بي خبر بوده ايم. (  آقای قصیم ببینید یک آدمی این را نوشته است که شماها را خیلی خوب میشناسد و شما نیز او را خوب میشناسید چرا صادقانه نمیگوید شما ها را لو داده است ؟ و قرار نبود به این زودی صفتان مشخص شود؟ مگر اسماعیل واقعأ تیمارستانی شده است؟ بدون زمینه این حرف را بزند؟  تازه آقای قصیم برای این که از اسماعیل دلجوی بکند میگوید , گرچه انتشارش گناه كبيره اي نيست، ولي كار درستي نكرده و ما بي خبر بوده ايم. خوب آقای قصیم گیرم که شما بی خبر بودین و وقتی که باخبر شدین هم آن را تکذیب کردین دستتان درد نکند  ولی به طرف برای تکرار اینکارها  دست باز میدهید که اینها گناه کبیره ای نیست!!! همین دو سه روزی که از شورای ملی مقاومت بیرون رفتین نتیجه اش در همین چند خط دیده میشود یعنی دروغ و تهمت و خبر سازی بی پایه و اساس اگر بر علیه مجاهدین باشد گناه نیست یعنی ما باور کنیم که در عرض این دو سه روزی  پرنسیب شما اینقدر افت کرده است؟ و یا این را به حساب این بگذاریم که شتاب دموکرات بودن شما در عرض چند روز؟ ویا باور کنیم که شما در عرض این دو سه روز اینقدر بخشاینده شدید که حتی کسی بجای شما دروغ هم بگوید آن را خواهید بخشید و دوباره بهش امکان تکرار اینکارها را خواهید داد!!!!!!!!)

بنابراين , جهت اطلاع افكار عمومي و راحتي خيال مخاطبانمان تكرارمي كنيم نه همچو عكس دستجمي وجود دارد و نه حتي از جانب ما عكاسي سفارش داده شده است! ( با اینکه آقای قصیم میگوید نه عکاسی در کار بود و نه عکس یعنی با کلمه محترمانه میگوید اسماعیل یغمایی دروغ گفته است خوب از شما سئوال میکنم آقای قصیم چرا این آدم دروغگو را در لابلای نوشته ای تان نوازش میکنید که مبادا از موضعگیری شما رنجیده شود؟؟)
بيستم خرداد 92 , محمدرضا روحاني كريم قصيم
)...
واما در اینجا باید گفت چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید شاعر نیز بعد از موضعگیری رفقایش مجبور به موضعگیری میشود و اطلاعیه میدهد از خودش انتقاد میکند و از آقایان روحانی و قصیم عذر خواهی میکند از اینکه نام آنها را کنار اسم شارلاتان های چون  ایرج مصداقی و اقبال و خودش   گذاشته است  و  یک نمایش دمکرات نمائی هم این دروغگو یغمایی از خود نشان میدهد باید از این دموکرات های بسیار مدره و بخشاینده پرسید اگر واقعیت نداشت پس چرا این غلط را کرده ای ؟؟  حالا که شما اینقدر دموکرات هستید پس چرا از دیگران که متهمشان کرده بودید عذر خواهی نمیکنید؟؟ از من گفتن آقایان قصیم و روحانی سی و اند سال است توی تشکیلات مجاهدین بودند و فکر میکنند بیرون تشکلات مجاهدین نیز همه درست کار هستند شاهد باشید که همان رفقایی این ها زیاد طول نخواهد کشید که یک پولشان خواهند کرد من گفتم دوستان شاهد باشند
خانباباخان
 




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شعر طنز از خانباباخان : رفسنجانی و خامنه ای جلاد






کوسه
عظماجونم انصاف و مروتت کو؟
به این حقیر نظر بکن
ترا به روح راحلت  
بامن دیگی چنین نکن



عظما
بروکوسه با تو دیگه کار ندارم
احتیاجی مثل توی خر  ندارم
ولایت مدارم اصلأ با تو حرف ندارم
باوربکن بجز یک رای، رأی  ندارم





کوسه
عظما جونم باور بکن با فتنگر کار ندارم
بجزشما در این دنیا یار ندارم
یادت میاد ملیجک امام بودم؟
فتوابده غلت بزن بخندونم عظما جونم


عظما
گفتم  کوسه یک رأی بیشتر رأی ندارم
غلت  بزنی یا نزنی با تو دیگه حرف ندارم
منقل و وافورم کجا اینهمه تریاک و دارم
سرزمین و  ولایتی  پاک و دارم

کوسه
عظماجونم منقل تو چاق میکنم
ذغالهارا داغ میکنم
وافورتو  پاک میکنم
باوربکن این زبان و لال میکنم

عظما
بروکوسه اگه نری پشت دستت داغ میکنم
چه پر روی میخوای منو گول بزنی؟
بگوبینم حصر خونه میخواد دلت؟
پاشو برو توی خونه ات منتظر فتوایم باش

 خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

دلقک لاجوردی میگوید قتل عام های ۶۷ را فراموش کنید! عجبا عیرت ایرانی کجاست؟


خاوران قلب تپنده ملت ایران

دلقک لاجوردی میگوید قتل عامهای ۶۷ را فراموش کنید! عجبا غیرت ایرانی کجاست؟


گفتم ای خاک سیاه خاوران؛

نه جویباری نه چمنی نه گلی و نه لاله ای داری

راز این همه غرور و سر فرازی چیست؟


گفت در این سینه ی سیاهم؛

یک دشت لاله دارم پنهان

هزاران جویبارخون زدلم جاریست

آیا این کافی نیست؟


گفتم تو مگر خاکسترسوخته ی؛

آتش کدهء زرتشت نیستی؟

اسرار دشت لاله و جویبار خونت چیست؟


گفت من خود آتش کده ء زرتشتم؛

سرکش و شعله ور؛

اما خاکستر نیستم


گفتم نه جوشی نه خروشی

نه دودی نه شعله ایی

چرا از آن دشت لاله های پنهانی

خبری نیست؟


برافروخته شد و گفت:

" گر این سینه ی سیاهم؛

به جوش آید

آن وقت خواهی دید

که من دشت شعله زارم"


زانو زدم و بر آن خاک سیاه سجده کردم

خاکی که بوی خون میداد

آره بوی خون

بوسیدمش و

لاله ایی شکفت خندان



گفت شعله ها را بنگر

در دل خود زبانه میکشند

آن زبانه ها.....من هستم و ما هستیم و

یاران تو
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed