۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

بهار پیروز آمد، از زخم سینه مادران لاله ها خواهد رویید





دیدی
بهار آمد
دیدی
زمستان رفت و
بهار پیروزآمد

بهار پیروز چو غنچه ای بر لب شکفته ا ز راه رسید
سینه خاک به جوش آمد
نرگس، لاله، بنفشه ....رویید
بهار پرگل آمد

نغمه باران خواب زمین را آشفت
باصدای رعد خاک خسته لرزید و به خود آمد
بهارپیروزبا نغمه های باران و رویش جوانه ها آمد

بهار با کوله باری پرازشادی و شکوفه بردوش آمد
بهار بر اهریمن پیروز با لبی خندان آمد

بهارپیروزی ما نیز می آید
سرشار ازعشق و طرب و پر از امید ...

همراه این بهار امید
پرنده های مهاجر نیز
به سرزمین خود پروازخواهند کرد

اشک شوق درچهره داغداران،
با لبخند شادی در این بهاردرهم خواهد آمیخت
بهار بر زخم ها مرهم خواهد نهاد
دل های شکسته در این بهار جوانه خواهد زد
دشت کویر را بازگندم و لاله و چمن خواهد پوشاند
از زخم سینه مادران لاله ها خواهد رویید

آری
این بهار
زیباترین بهار سرزمین ما خواهد بود
لاله های پژمرده و به خاک افتاده،
دراین بهار از نو زنده خواهند شد
بهارپیروزی...
.آری ما بر اهریمن پیروز میشویم و بهار لاجرم می آید...
سال نو و نوروز پیروز بر تمام عاشقان وطن مبارک باد . خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

چشم انداز وضعیت حکومت ولایی در سال 1392

چشم انداز وضعیت حکومت ولایی در سال 1392







آیا خامنه ای خواهد توانست ولایت متزلزلش را سالم از سال 1392 عبور دهد؟ بحرانهای کشنده از هرطرف گریبانگیر ولایت شیطانی خمینی ساخته و جانشین جلادش خامنه ای شده اند. یک: اقتصاد تمامأ فلج شده کشوری هشتاد میلیونی، دو: کمبود ارز،  سه: تحریم های کمر شکن، چهار: برنامه اتمی ملا نشان، پنج: شکاف درونی و جنگ گرگهای ولایت، شش: نارضایتی مردم از کلیت نظام، هفت: انتخابات، هشت: بحران در سوریه، عراق، لبنان. در آخر هم آغاز تشکیل یکانهای ارتش آزادیبخش با همراهی هزاران فرماندۀ باتجربه در قلب تمام شهرهاست که برای ولی فقیه از همۀ بحران ها بدتر و نگران کنندۀ تراست.

اقتصاد کشور تمامأ فلج شده است. خمینی درست میگفت اقتصاد مال خر است، البته اقتصاد ربطی به خر ندارد ولی فهم خمینی از اقتصاد همان اندازه بود. پول ملی کشور مثل یک زخم عمیق هر لحظه درچار خونریزی است و در عرض یک سال 4 الی 5 بار سقوط کرد و ارزش خود را در مقابل ارزهای خارجی ازدست داد. صادرات رژیم 60 الی 70 در صد کم شده است.  چرخ اقتصاد یک کشور هشتاد میلیونی با درآمد نفت میچرخید و بر اثر تحریمها این چرخ شکسته دیگر نمی چرخد و فقط میتوانند نفت را در مقابل غذا و دارو معامله کنند. امروز سرو سامان دادن به وضعیت کشوری مثل ایران با این وضع غیر ممکن است. شاید تا چند ماه آینده بتوانند از راه های قاچاق برخی کالاها را وارد کشور کنند ولی با این تحریم ها کار به جایی خواهد رسید که حتی توان وارد کردن یک نخ سیگار را هم نخواهد داشت. حتی اگر همین امروز تحریمها برداشته شوند باز رژیم قادر به سروسامان دادن به وضعیت بحرانی اقتصاد ایران نخواهد بود، البته تحریمها برداشته نخواهند شد.

کمبود ارز بحران دیگری است و اوضاع بدتر هم می شود. بخش نفت و گاز تأمین کنندۀ اصلی ارز مورد نیاز بود و با بلوکه شدن این بخش حکومت جایگزین دیگری برای تأمین ارز ندارد و از طریق قاچاق و دور زدن تحریمها هم نمیتواند کمبود ارز در کشور بزرگی مثل ایران را جبران کند.  اين نتيجه سياست بي دنده و ترمز در غارت و چپاول و سركوب و دست يابي به بمب اتم براي بقاي خود است.  رژيم هست و نيست ايران و مردم ايران را در طول حيات نكبت بار و ننگين خود فقط مصرف نيروهاي سركوبگر و تروريسم و جنگ و پروژه اتمي و لابي گري و مزدوران خارجي اش كرده و علاوه بر تاراج سرمايه هاي ملي و چوب حراج زدن به دار و ندار يك ملت در معامله و مماشات با دولتهاي مماشاتگر غربي, خود نيز با تمامي باندهاي مافيايي و اقتصاد مافيايي اش جز دزدي و به قول خودشان اختلاس کند.ايران و اقتصاد ايران را به ورطه سقوط و نابودي كشانده است. این اقتصاد نتیجۀ نظریۀ همان ولی فقیه است که در "دوران طلایی" حکومتش گفت: اقتصاد مال خر است!

همه میدانیم که خامنه ای تمام دستگاهش را برای ساخت بمب اتمی کوک کرده ولی مطمئنم خامنه ای آرزوی دیدن بمب اتم را با خود به گور خواهد برد. قدرتهای جهان هم تا یک جایی این همه فریب و دروغ رژیم را تحمل خواهند کرد و بالاخره برنامۀ اتمی ایران دو طرف را به نقطۀ برگشت ناپذیری و یک فاجعه خواهد رساند. این رسم سیاست مماشات است و تمام مماشاتها آخرش به جنگ می انجامد.
باز همه میدانیم که سران این رژیم از موسوی بگیر تا خود خامنه ای جلاد، بزرگ ترین دشمن ایران و ایرانی بوده و هستند. در زمان خمینی جلاد هروقت این جنایتکارها به سر و کلۀ هم میزدند، خمینی با یک کلمه میگفت فلانی را نصیحت میکنم لاکن اینطور نشود که آنطور بشود! و طرف مربوطه خفه خون میگرفت و حتی جرأت گفتن یک کلمه در مقابل خمینی را نداشت. اوضاع جانشین خمینی جلاد جور دیگری شده. خامنه ای را خود سران همان رژیم جهل و جنایت قبول ندارند و خود خامنه ای نیز توان خمینی را در رابطه با تضادهای درون نظام اش ندارد. خمینی نصیحت میکرد و غائله ختم میشد، خامنه ای این قدرت را ندارد و به طرف مارک خیانت میزند و از نظام دورش میکند. به مهره های جنایتکار نظام که همه خونخوار و خون ریز بودند نگاه کنید، یکی در زندان و یکی فراری. رفسنجانی را ببینید، هر روز تعدادی پاسدار در خانه اش میروند و زن و بچه اش را به فحش میکشند. پس باید مطمئن باشیم تضادهای درون نظام ولایت کشنده تر از زهری است که خمینی دجال سرکشید. دیگرهیچ قدرتی توان جمع و جور کردن این نظام شیطانی را ندارد حتی زهر خوردن خامنه ای اوضاع را بدتر خواهد کرد...ا


چرا؟ خوب خامنه ای و جناحش مثل سگ دنبال یک آوانس از شخص اوباما هستند که زهر اتمی را مثل خر به سر خواهد کشید به این شک نکنید  تمام علایم نشان دهنده این است که خامنه ای در این مورد یعنی بمب اتمی مثل اون خر توی گل مانده است نه راه پیش دارد و نه راه پس . راه پیش  برایش کاملأ بسته است با این تحریم های خفه کننده . راه پس  تنها بسر کشیدن زهر کشنده است که این زهر بسیار کشنده تر از زهر که خمینی دجال بسر کشید خواهد بود !! چرا؟ فرق زهر که خمینی دجال بسر کشید با این زهر زمین تا آسمان فرق دارد  اون موقع تمام دنیا دنبال این بودند که جنگ ایران و عراق تمام بشود و به نان و نوای خودشان برسند ولی الان تمام دنیا مستقیمأ از خامنه ای میخواهند که این زهر را بخورد پس با سرکشیدن زهر خامنه ای را ول نخواهند کرد این زهر ها زنجیره ای خواهد بود

آمارهای خود رژیم نشان میدهد که بجزخانواده های پاسداران جنایتکار و مهره های خود رژیم هیچ کس از این رژیم راضی نیست. نمونه اش را در قیامهای انتخابات گذشته دیدیم و بی رحمی رژیم را هم دیدیم. دیدیدم چطورجوانان ما را در کهریزک در زیر شکنجه و تجاوز شهید کردند. پس در خیزش و قیام بعدی دیگر کسی با دست خالی به خیابان نخواهد آمد. بلکه با یک ارتش قدرتمند و با هزاران فرمانده آب دیده و از آتشها عبور کرده پا به میدان خواهند گذاشت. بیخود نیست خامنه ای و مالکی 40 موشک را به کمپ لیبرتی میزنند. لیبرتی یک کمپ با مساحت نیم کیلومتر مربع و محل سکونت بیش از 3 هزار مجاهد خلق است. اگر کسی دستی در کارها و مسائل نظامی داشته باشد خوب میفهمد که شلیک کردن 40  موشک به کمپی با این مساحت و این تعداد سکنه یعنی قتل عام! حالا خدا رحم کرده و تعداد شهدا به نسبت ابعاد این حملۀ موشکی تنها هفت نفر بود. خامنه ای جلاد خوب میداند که اینبار با جوانانی دست خالی روبرو نخواهد شد بلکه با جوانانی سازماندهی شده در ارتش آزادی طرف است.

وضعیت رژیم در منطقه هم تعریفی ندارد. رژیم اسد در حال سرنگونی و موج سرنگونی اسد از سوریه به حزب الله در لبنان و نوری المالکی در عراق و تا خود دروازه های ولایت خواهد رسید. بیخود نیست آخوندهای جنایتکار اینهمه از اسد حمایت میکنند، خوب میدانند مرگ اسد آغاز مرگ نصرالله و مالکی است. بعداز سرنگونی اسد دیگر هیچ دیکتاتوری سپر بلای ولی فقیه نخواهد شد و بی دلیل نیست که خامنه ای اینچنین بیشرمانه از جنایتکار سوریه حمایت میکند .

در شروع گفتم بدتر از همه اینها برای ولایت فقیه،ارتش آزادی بخش ملی ایران است. فرمانده ارتش آزادی بخش ملی ایران خانم مژگان پارسایی با نیروهای فاتح در عراق توافق نامه ای را نوشته و امضاء کردند. دراین توافق نامه نوشته شده که ارتش آزادی بخش ملی ایران به صورت غیرقانونی مسلح نخواهد شد. یک قاضی ارشد در پاریس ارتش آزادی بخش ملی ایران را با ارتش ژنرال دوگل مقایسه کرد و گفت این ارتش یک نیروی نظامی مدرن با یونیفرم، آرم و هویت مشخص و با جنگ افزارهای جنگی اعلام موجودیت کرده و قانونی است. مبارزه و به دست گرفتن سلاح برای آزادی و در رویاروئی با دیکتاتورها حق هر انسان و ملتی است. پس باید منتظر استفادۀ قانونی ارتش آزادی بخش ملی ایران از حق خود باشیم.
زنده باد ارتش آزادی بخش ملی ایران.
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آرامگاه سیدجمال‌الدین اسدآبادی کجاست +تصاویر

آرامگاه سیدجمال‌الدین اسدآبادی کجاست +تصاویر
سیدجمال‌الدین اسدآبادی از رهبران نهضت ضداستعماری در جهان اسلام است که در سال ۱۲۵۷ خورشیدی درگذشت.

به گزارش فارس، سید جمال الدین اسد آبادی که در زمان حیات خود با اندیشه‌های درخشانش چون چراغی فرا راه ملت‌های مسلمان بود، اکنون آرامگاهش چون نگینی در میان دانشگاه شهر کابل می‌درخشد.

فعالیت‌های دینی که از آن به عنوان نهضت اصلاح دینی یاد می‌شود از نیمه قرن سیزدهم هجری در جهان اسلام زاده شد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی را می‌توان از سردمداران این نهضت دانست و شاید بتوان وی را آغازگر نهضت بیداری اسلامی در جهان اسلام دانست.

دوران کودکی سیدجمال‌الدین


در خصوص زادگاه سیدجمال‌الدین بعضاً موارد مورد اختلافی مطرح می‌شود گمان می‌رود که سیدجمال‌الدین صلاح نمی‌دانسته کسی به هویت وی پی ببرد، به طوری که گاهی به جای اسدآبادی، نام خود را اسعدآبادی نیز امضا می‌کرد.

«محمد عبده» که یکی از شاگردان سیدجمال الدین و مترجم کتاب «نیچریه» وی به زبان عربی است، در مقدمه ترجمه کتاب می‌نویسد: «سید جمال الدین ایرانی بود، ولی به 2 علت خود را افغانی معرفی می‌کرد: اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سنی معرفی کند و به اهدافش برسد، دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباع خود در خارج قرار داده بود، برهاند.»

از نخستین سال‌های زندگی سید جمال‌الدین اسدآبادی اطلاعات دقیقی در دست نیست اما از برخی منابع تاریخی چنین بر می‌آید که وی از 8 سالگی به مدت 10 سال به فراگیری علوم اسلامی از ادبیات عرب، تاریخ، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و کلام و علوم نقلی از منطق و حکمت پرداخت.

وی در سن نوجوانی عازم «نجف» شد تا از درس علمایی چون «شیخ مرتضی انصاری» بهره جوید، همچنین از اساتید دیگر وی در نجف می‌توان به «ملا حسین‌قلی همدانی» اشاره کرد.

اولین سفر سید


سیدجمال‌الدین در 18 سالگی راهی هندوستان شد و برای نخستین بار به یک کشور بیگانه قدم گذاشت و در آن جا علوم ریاضیات را به شیوه امروزی آن فرا گرفت و علوم و فلسفه نوین غرب را نیز در شهرهای هندوستان آموخت.

آشنایی سید جمال با دانش جدید و مشاهده چپاول استعمارگران انگلیسی در هندوستان و دیگر کشورهای جهان در زندگی و اندیشه سید جمال در پیکار با اوضاع نابسامان اجتماعی مسلمانان نقش بسزایی داشت.

سید در سال 1273 هجری قمری راهی خانه خدا شد و پس از زیارت راهی افغانستان شد.

ورود سید به افغانستان همزمان با جنگ‌های خانگی در دربار «امیر دوست محمدخان» بود.
سید پس از ورود به کابل در شمار رجال دوست محمدخان حاکم وقت افغانستان درآمد و آموزش «محمداعظم‌خان» فرزند امیر به او سپرده شد.

سید جمال در افغانستان در پی وحدت خانواده حاکم بود و می‌دانست که استعمارگران انگلیسی بیشترین بهره را از این اختلافات می‌برند.

سید پس از چند سال اقامت در افغانستان دوباره راهی عربستان شد و از آنجا به هند و مصر و ترکیه سفر کرد و می‌توان گفت که بیشتر عمر سید جمال در سفر گذشت و با سری که سودای اسلام حقیقی داشت از شرق به غرب و از غرب به شرق می‌رفت.

ملاقات‌های سید جمال با ناصرالدین‌شاه و اخراج از ایران


سید پس از سفرهای متعدد به ایران بازگشت و چند بار با ناصرالدین‌شاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون با وی سخن گفت، ولی شاه سخنان او را نپسندید و پس از مدتی دستور اخراج او از ایران را صادر کرد.

سید به روسیه نیز سفر کرد و در برخی از منابع آمده است که هدف از این سفر اتحاد روسیه با مسلمانان بر ضد سیاست استعماری انگلیس بود.

وی پس از روسیه راهی آلمان شد و در مونیخ با ناصرالدین شاه که برای دیدار از نمایشگاه بین‌المللی «مونیخ» آمده بود دیدار کرد.

ناصرالدین شاه در این ملاقات ضمن پوزش از رفتار گذشته خود از سیدجمال دعوت کرد که بار دیگر به ایران بازگردد.

سید پس از مدتی دوباره راهی ایران شد اما باز هم بی‌پروا از مقامات حکومتی انتقاد کرد و بازهم مورد خشم شاه قرار گرفت.

تحصن سید جمال در حرم حضرت «عبدالعظیم»


پس از 3 ماه شاه فرمان داد که سید از تهران به قم برود، اما وی به شهر ری و حرم حضرت عبدالعظیم رفت و در آنجا به مدت 7 ماه متحصن بود تا اینکه مأموران شاه در جمادی الاولی 1308 او را از حرم بیرون کردند.

در هنگام بیرون کردن او از حرم، مأموران فریاد بر آورند که او سید نیست و اسلام او نیز مشکوک است و سید را در بازار شهرری با سرو پای برهنه بر قاطری نشانده و او را در سرمای زمستان به سوی مرز عثمانی در «خانقین» حرکت دادند.

آخرین سفر


سید مدتی در بصره و بغداد بود و سر انجام راهی استامبول شد و در آنجا نیز همیشه بر علیه سیاست‌های استعماری بیگانگان و حاکمان دست نشانده مبارزه می‌کرد.

در سال 1313 هجری قمری ناصرالدین شاه به ضرب گلوله «میرزا رضای کرمانی» که از شاگردان سید جمال بود از پای در آمد و پس از اقرار میرزا رضا به اینکه به فرمان سید جمال‌الدین شاه را کشته، دولت ایران از دولت عثمانی خواست که سیدجمال را تحویل ایران بدهند.

اما تسیلم سید برای دولت عثمانی بسیار مشکل بود، زیرا از طرفی سید خود را افغانی معرفی کرده و از طرف دیگر خود دولت عثمانی از سید دعوت کرده بود و همچنین آوازه سید جمال در میان کشورهای اسلامی پیچده بود.

سر انجام دولت عثمانی نه او را تحویل دولت ایران داد و نه او را آزاد گذاشت، بلکه به گفته برخی از منابع دولت عثمانی او را مسموم کرد و وی در تاریخ 18 اسفندماه 1257 خورشیدی در سن 60 سالگی در استامبول درگذشت.
آرامگاه سیدجمال الدین اسدآبادی در دانشگاه کابل

بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و در سال 1284 پیکر سید جمال‌الدین از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن شد که با دفن تابوت او در این محل، نام «دارالفنون» را بر آنجا گذاشتند و در زمان سلطنت «محمدظاهرشاه» در سال 1311 سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بر بالای آن نصب شد.

وحدت به جای ابهام

در پیوند سید و خانواده‌اش با اسدآباد همدان تردیدی نیست، با این همه این پرسش پیش می‌آید که از چه رو سید خود را افغان معرفی می‌کرد؟

ملک الشعرای بهار درخصوص ملیت سیدجمال گفته است که مهم آنست که مردمان 2 کشور میراثی مشترک را بر شانه می‌برند و دارای نژاد و فرهنگی یگانه‌اند و در پرتو چنین نگرشی و بی آنکه در پی داوری درباره ملیت سید جمال بر آییم، باید این را بپذریرم که انگیزش سید برای پوشیده داشتن ملیتش همانا تلاش پیگیر و خستگی ناپذیر او برای اتحاد ملل اسلامی و نیز وحدت میان شیعیان و اهل سنت بوده است.

از افکار و اندیشه‌های سید جمال و از سفرهای طولانی و بلند مدتی که به برخی از کشورهای اسلامی داشته است می‌توان به هدف بنیادی او پی برد.

او در ایران برای رهایی ایرانیان از زیر یوغ حکومت استبدادی کوشید، در افغانستان برای متحد ساختن مردم آن دیار از هیج تلاشی دریغ نورزید و در مصر، هند و ترکیه نیز برای سربلندی آن ملت‌ها تلاشی همه جانبه داشت.

بازگشت به اسلام نخستین


شعار اصلی سید جمال در تمامی کشورهای اسلامی، بازگشت به اسلام نخستین و زدایش و پیرایه‌ها از ساحت دین مقدس اسلام بود.

سید جمال‌الدین اسدآبادی بی‌گمان سلسله جنبان این نهضت بود و نقش ارزنده‌ای در بیدار سازی بخش وسیعی از جهان اسلام داشت.

نهضت سید جمال از طرفی به اصلاح و فکر اندیشه دینی در میان مسلمانان نظر داشت و از طرفی به فکر احیای نظام اجتماعی و سیاسی در کشورهای اسلامی بود.
از نظر سید جمال بزرگترین مشکل جهان اسلام تفرقه میان مسلمانان تحت عناوین نژاد، مذهب و زبان بود. وی بر این باور بود که نفوذ عقائد و باورهای خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین و جهالت و بی‌خبری آنها از دانش‌های نوین بشری، باعث نفوذ استعمار غرب و چپاول سرمایه‌های فکری و طبیعی مسلمانان شده است.

استبداد و ستم حاکمان و فرمانروایان سرزمین‌های اسلامی مشکل دیگر جهان اسلام بود که سید جمال از آن رنج می‌برد و تا آخر عمر برای رفع ستم حاکمان اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزید.

وحدت مسلمین

در زمینه وحدت مسلمین نیز مقصود او هیچگاه از وحدت، یکی کردن مذاهب نبود، بلکه بر این باور بود که مسلمانان باید با تکیه بر مشترکات اسلامی در مقابل جبهه استعمار و در مقابل دشمن واحد، جبهه دینی و سیاسی ایجاد کنند.

سید جمال به پیامدهای استبداد سیاسی در فکر، روح، فرهنگ و باورهای ملت‌های اسلامی و از بین بردن سرمایه‌های معنوی و مادی ایشان واقف بود و می‌گفت: «حاکم مستبد ملت را از بین تصرفات خود در پرتگاه تباهی سقوط می‌دهد و پرده جهل بر چشمان آنان می‌افکند و قوی بر حقوق ضعیف غلبه پیدا می‌کند، نظام مختل و اخلاق فاسد می‌شود و صدای ملت را کسی نمی‌شنود و ناامیدی چیره می‌شود.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

بایداین پرده های ضخیم را کنار زد

بایداین پرده های ضخیم را کنار زد تا کثافتهای سالیان سال پنهان مانده در پس پرده ها آشکار گردند.






بایداین پرده های ضخیم را کنار زد تا کثافتهای سالیان سال پنهان مانده در پس پرده ها آشکار گردند.
بد نیست اول برای دوستان داستانی کوتاه از مبارزین واقعی تعریف کنم تا با رفتار انسانهای مبارز آشنا شویم.
یکی از همرزمان یک گروه چریکی از مبارزین اسپانیا که سالها پیش مبارزه میکردند از مبارزه برید و شروع کرد به همکاری با نیروهای دولتی و همرزمان سابقش را لو داد. در این جریان یکی از فرماندهان گروه به شهادت رسید. سالها بعد پسر کوچک این فرمانده توانست خودش را به یکی از فرماندهان گروه برساند و با او صحبت کند. در این دیدار فرمانده به پسربچه گفت: هر چه از من میخواهی بگو. پسربچه گفت: من از شما چیزی نمیخواهم، من میخواهم قاتل پدرم را بکشید. با اینکه نه فرمانده و نه همرزمان پدر او هیچ نشانی از قاتل نداشتند، به پسرهمرزم شهیدشان قول دادند. قول دادند هر جا که باشد قاتل پدرش را خواهند کشت. سرانجام ردی از قاتل که یک افسرنظامی بود پیدا کردند و فهمیدند او از آن منطقه رفته. چریکها با هزار مکافات آدرس قاتل را بدست آوردند اما با محل استقرارشان فاصلۀ زیادی بود و برای رسیدن به آن منطقه باید صدها کیلومتر را طی می کردند و تازه در صورت رسیدن به محل به دلیل ناآشنا بودن با محیط احتمال موفقیت بسیار ناچیز بود. با اینهمه فرمانده چریکها به یکی از همرزمانش گفت باید رفت و این عملیات را انجام داد ما به پسر فرمانده و همرزم شهیدمان قول داده ایم. دو نفر داوطلب انجام این عملیات شدند و بعد از پیمودن صدها کیلومتر راه و درگیری های متعدد به شهر افسر مورد نظر رسیدند. بالاخره خودشان را به هر زحمتی بود به نزدیک ساختمان افسر قاتل رسانده و از پنجرۀ اتاق او را نشانه گرفتند. ولی پیش از شلیک ناگهان چشم فرمانده به همان بریدۀ خائن افتاد که در کنار افسر قاتل ایستاده بود. به نفرش فرمان داد که افسر قاتل را نزند و بجای او همان بریدۀ خائن را بزند. نفر تیم اعتراض کرد و گفت ما صدها کیلومتر راه آمده ایم و این همه درگیری و بالاتر از همه اینها ما به پسر فرمانده و همرزم شهیدمان قول داده ایم که قاتل پدرش را بزنیم ، یک گلوله هم بیشتر برایمان نمانده! اگر خائن را بزنیم، افسر قاتل را از دست خواهیم داد و اگر زنده بمانیم در پیش پسر همرزمان خجالت زده خواهیم شد. این همه راه آمدیم تا قاتل پدرش را بزنیم اما ...
فرمانده با قاطعیت فرمان داد که بریدۀ خائن را بزن. چریک دیگر دوباره پرسید قاتل یا بریده خائن را؟ و او فریاد زد: بریده خائن را بزن! و سرانجام هم گلوله بجای افسر قاتل بسوی بریده خائن شلیک شد.

بله، هشیاری ویژگی یک مبارز واقعیست. یک مبارز باید در عین اعتماد به نزدیکانش، هشیاری خود را هم حفظ کند. بخش زیادی از موفقیت یک مبارز به هوشیاری او برمیگردد. در مقابل این رژیم ضد تمام ارزشهای انسانی همه خطاها را میشود بخشید ولی خیانت را هرگز نباید بخشید!
 خطا مثل به حادثه میماند، ولی خیانت را فرد انتخاب میکند. او تصمیم میگیرد که به گذشته خودش و به بهترین دوست و یار خودش خیانت بکند.  پس فرق خطا و خیانت بسیار است. اول باید خیانت را شناخت بعد در رابطه با خائن حرف زد، ولی اگر خیانتش مشخص شد دیگر نمیتوان اسم دیگری به او داد چراکه خائن، خائن است. او آگاهانه تصمیم به خیانت گرفته. به این نتیجه رسیده که نام دوستان و یارانش را از دفترش پاک کرده و خودش را در اختیار فرد یا جریان دیگری که انتخاب کرده بگذارد. خیانت برای آن فرد خائن زندگی تازه ای و رضایتمندانه ای است.
پس تا اینجا به این نتیجه میرسیم که خیانت برای یک خائن زندگی تازه ایست. گذشتۀ این فرد دیگر برایش هیچ ارزشی ندارد، به مرور از آن متنفر نیز میشود. از تمام گذاشته خود متنفر میشود حتی اگر این گذشته شامل نزدیک ترین افراد به خود باشد. مادر، پدر یا  برادر و خواهر و یا همسر، فرقی نمی کند. فرد خائن بعد از انتخاب جدیدش از همۀ اینها بعنوان ابزاری برعلیه دوستان، یاران و حتی خانواده اش استفاده میکند. فکر میکنم فرق خیانت وخائن با خطا و خطاکار مشخص شده باشد. بنظر من هر نوع خطا را میشود بخشید ولی خیانت را هرگز! چون انتخاب کرده، از جایی کنده شده و بجای دیگری وصل شده، یک زندگی را خط زده و زندگی دیگر را شروع کرده و همۀ اینها را هم آگاهانه انجام داده است.
امروز کسی نیست که نداند بر مجاهدین خلق ایران در این ده سال چه گذاشت. مماشاتگران و معامله گران در تبانی با آخوندهای جنایتکار، مقاومت بینظیر و برحق یک ملت را تروریست خواندند و در لیستهای آخوند پسند خود قرار دادند. در سایۀ این لیست گذاری، چه جفاها و جنایتها که در حق مجاهدین و خانواده هایشان نکردند، رژیم ضد بشری خمینی فرزندان، بستگان و نزدیکان مجاهدین را تحت فشار قرار داد، به زندان انداخت و شکنجه کرد و آشکارا گفت که اینها طبق نظر خود دولتهای غربی و آمریکایی تروریست هستند. 15 سال مجاهدین و یارانشان تمام توانشان را بکار گرفتند تا سرانجام توانستند این لیست ننگین را پاره کرده و عدالت را به جای خود بنشانند.
فراموش نکرده ایم بمباران قرارگاه های مجاهدین در عراق را که به خواست آخوندها و توسط نیروهای ائتلاف انجام شد. باز هم معامله با آخوندها و 120 بار بمباران قرارگاهها با پیشرفته ترین تسلیحات، به قصد نابودی مجاهدین و برای خوشآیند آخوندها. در این بمبارانها ده ها مجاهد شهید شدند.
فراموش نکرده ایم، در همان روزهای بمباران در عراق، دستگیری هواداران مقاومت، پناهندگان سیاسی و رئیس جمهور برگزیدۀ مقاومت در پاریس را توسط دولت وقت فرانسه با برچسب آخوند پسند تروریست. آنها که سالها با حفاظت رسمی دولت فرانسه در این کشور سکونت داشتند، ناگهان تروریست شدند و تهدیدی علیه امنیت فرانسه!
خباثت تا بدانجا پیش رفت که قصد تحویل بانوی بی بدیل و سرچشمۀ امید مقاومت ایران  را به آخوندهای تهران داشتند، اما گز نکرده بریده بودند! آتش دلهای سوخته و شعله های خشم زنان و مردان  چنان کوه های آتشفشان فوران کرد و این معاملۀ کثیف را سوزاند و خاکسترش را به باد داد. مشعل های انسانی سرانجام "مهر تابان" را از زندان آنهم در کشور ملقب به مهد دموکراسی بیرون کشیدند.
فراموش نکرده ایم خلع سلاح کردن ارتش آزادی بخش ملی ایران را و قبول مسئولیت حفاظت مجاهدین بی سلاح از طرف دولت آمریکا و سازمان ملل متحد. ولی متأسفانه باز هم به خواست آخوندها هم سازمان ملل و هم آمریکا از زیر باز مسئولیت شانه خالی کردند و مجاهدین خلع سلاح شده را سپردند به نیروهای تحت نفوذ سپاه تروریستی قدس. همه دیدیم چگونه مجاهدین خلق ایران بدست پاسداران نیروی قدس در شهر اشرف کشتار شدند. با همان زره پوشهای آمریکایی که قرار بود امنیت را حفظ کنند، به خاک و خون کشیدندشان. دهها مجاهد شهید و صدها مجروح نتیجۀ بی عملی دولت آمریکا و سازمان ملل متحد بود.
امروز هم شاهدیم که سازمان ملل و دولت آمریکا که رسمأ تضمین امنیت و سلامت مجاهدین را مشروط به خروج از شهر اشرف کردند باز هم به قول خود عمل نکردند. مجاهدین شهر اشرف را ترک کردند و به کمپ ترانزیت لیبرتی رفتند تا مقدمات خروج آنها از عراق آماده و به کشور ثالث منتقل شوند. قرار بود سکونت در لیبرتی تنها برای چند ماه و به مثابۀ کمپ ترانزیت باشد نه زندان و قتلگاه مجاهدین خلق! اما روز 21 بهمن ماه کمپ لیبرتی موشکباران شد و باز تهدادی دیگر از مجاهدین شهید  و بسیاری مجروح شدند.
شش ماه پیش آقای مسعود رجوی به سازمان ملل متحد و دولت عراق اعلام کرد که  مجاهدین حاضر هستند تمام دارایی های خود را که بالغ بر صدها میلیون دلار ارزش دارند را به دولت عراق واگذار کنند وعراق را بلادرنگ ترک کنند. کافی است راه ما را باز کنید تا ازعراق بیرون برویم. اگر واقعا مسئله اصلی خروج مجاهدین از عراق بود باید همۀ طرفها از این پیشنهاد استقبال می کردند! ولی پاسخی ندادند.
در این مدت هم تعدادی بریدۀ خائن در فضای مجازی، به خصوص فیس بوک،  لباس دوست بر تن کرده، برای مجاهدین نقش دایه های دلسوزتر از مادر را بازی می کنند! نقشی برای نشاندن نقش لبخند بر صورتهای کریه مأموران وزارت اطلاعات. بیرحمانه سینۀ خونین این مقاومت را با تیرهای زهراگین نشانه می روند.
یکی اظهار فضل می کرد که اگر به نظرات من توجه کرده بودید اینطور نمی شد، دیگری  وکیل مجاهدین شده و آن یکی هم نقش سخنگوی مجاهدین را عهده دار شده است. اینها در زیر بمباران رسانه ای وزارت اطلاعات که تشکیلات مجاهدین و رهبرانشان را بانی و باعث کشتار مجاهدین معرفی می کنند و هنوز هم این خط را ادامه می دهند، شده اند آتش بیار معرکه! نیروی قدس کشتار می کند، اینها یقۀ می درانند و برای مجاهدین عربده کشی می کنند! بیرحمی و وقاحت را می بینید؟ در لباس دوست به کیسۀ دشمن می ریزند!
مجاهدین خلق هزاران وکیل سرشناس دنیا را بکار گرفتند تا امنیت اعضای سازمانشان را بعد از اشغال عراق تأمین کنند و امروز هم برای خارج کردن آنها از عراق هرچه در توان دارند را به میدان آورده اند. حمایت نمایندگان بسیاری از کشورها، شخصیتها، نهادها و سازمانها را جلب کردند تا امنیت و سلامت مجاهدین شهر اشرف تضمین شود. علاوه بر اینها هزاران هوادار صادق و آگاه، شب و روزشان و همه چیزشان را در راه تأمین حفاظت مجاهدین شهر اشرف و زندان لیبرتی گذاشته اند. حالا یک مشت خود فروخته و خائن همه اینها را نادیده میگیرند و در نقش دایه دلسوزتر از مادر مجاهدین، مسلسل وار به مجاهدین تهمت و دروغ می بندند.
بسیاری از ما بارها بغض هایمان در گلو شکست ولی با صبر و شکیبایی همۀ اینها را تحمل کردیم و دم برنیاوردیم. اما دیگر بس است! الان زمان گوش کردن به فرمان چریک اسپانیایست، اول خائن را باید نشانه گرفت بعد قاتل را! باید قلب خیانت را نشانه گرفت!
خاطره ای از خودم بگویم. زمانی مجاهدین را برای آموزشهای تیراندازی به یک منطقه کوهستانی در ایران میبردم. یکی از برادرهایم که سوادی نداشت و اصلأ سیاسی هم نبود، میدانست من مجاهد هستم و بچه های مجاهدین را در کوهستان آموزش می دهم. در دوران زندان هم  این برادرم را با اینکه سن و سالی ازش گذشته چندین بار به خاطر من دستگیر و شکنجه کردند. خلاصه هفت سال بعداز فرار من از زندان دوباره برادرم را که بالای هفتاد سال سن دارد دستگیر  و شکنجه می کنند. از او اطلاعات من را می خواستند، درحالیکه او هیچ خبری از من و زندگی من نداشت. تنها می دانست که من در کوهها به مجاهدین آموزش تیراندازی میدادم و همین را به پاسدارها گفته بود. این خبر را بیست سال پیش به من دادند. من با او قطع رابطه کردم، هنوز هم با این برادر حرف نمی زنم با اینکه اطلاعات سوخته به پاسداها داده بود.
بله، در پناه این همه فدا، از خودگذشتگی، خون و آتش است که امروز میتوانیم کثافتهای پنهان شده در پس پردهای تزویر را آشکار کنیم و در مقابل انسانهای باشرفی را از ملل مختلف در کنار خود و در جبهۀ مقاومت ببینیم. انسانهایی که از مقاومت مردم ایران در مقابل آخوندهای ضد ایران و ایرانی حمایت می کنند و زبان به ستایش مقاومت میگشایند.
خلاصه اینکه ما یک هدف داریم، آنهم هدف آزادی ملت ایران است. در این راه با هیچ مزدور خود فروخته و بریدۀ خائنی هم تعارف نداریم، هرکه می خواهد باشد. ما ایران را از آخوندها پس میگیریم.
در انتها توجه شما را به اطلاعیۀ رفیق کمونیست سرور کاردار، در ارتباط با حملۀ موشکی به کمپ لیبرتی جلب میکنم :این را نیز باید بگویم سرور کاردار جنسش از جنس خسرو گلسرخی است
: خانباباخان

  سکوت و عدم اقدام فوری و عملی‌ سازمان ملل و مجامع جهانی‌ برای حفظ جان مجاهدین خلق و کشتار آنان درزندان لیبریتی تائید جنایت کاران رژیم در حال احتضار جمهوری اسلامی ایران میباشد. این یک دهان کجی بزرگ به حقوق انسانی‌ بطور عام در سراسر جهان میباشد. امروز بر هیچ کسی‌ پوشیده نیست که بیش از ۳ هزار از بهترین فرزندان این ملت در عراق زیر تملک مالکی که او هم تحت حمایت و قیمومیت جانیان اسلامی است در بدترین شرایط محبوسند. دفاع بدون قید و شرط از حقوق انسانی‌ این زندانیان بی‌ دفاع وظیفهٔ هر انسان آزادی خواه میباشد. در واقع سیستم سرمایه داری جهانی‌ با سیاست کجدار و نریز خود در مقابل جانیان فاشیست اسلامی این انسانهای بیدفاع را به مسلخ سرمایه برده است. کوبلر دست در دست مالکی و خامنه‌ای این سناریوی کثیف را رهبری می‌کند. دفاع از شرف و حیثیت و جان این انسانهای شریف بدون قید و شرط‌های عقیدتی‌ دفاع از خود انسانیت است. این انسانها نه در مقام شهروند کشوری هستند و نه‌‌ استاتوس پناهندگی دارند و نه‌‌ اسیر جنگی ثبت شده حاکمی. این انسانها قربانیان سیاسی دو طرف متخاصم هستند و بس. با تمام قوا در مقابل جانیان جهانی‌ سرمایه بایستیم و از جان این عزیزان دفاع کنیم . مرز بین شرف و بیشرفی به مویی بند است. شرف انسانی‌ را پاس داریم. با تسلیت به بازماندگان و همسنگران عزیزان از دست رفته با صدای بلند بگوییم مرگ بر جانیان اسلامی. اگر امروز خارج از مرزهای ایران به کشتار مجاهدین دست میزنند ، و اگر ما سکوت کنیم چون که مجاهد نیستیم فردا نوبت خود ماست. این توطئه جهانی‌ است بر علیه انسانیت و باید پاسخ اعتراضی جهانی‌ بگیرد.

سرور کاردار

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed