زده شعله در چمن در شب وطن خون ارغوان ها
تو ای بانگ شور افکن تا سحر بزن شعله تا کران ها
که در خون خستگان دل شکستگان آرمیده طوفان
به آیندگان نگر در زمان نگر بردمیده طوفان
قفس را بسوزان رها کن پرندگان را بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی خوشه شادی تا سحر بروید
سرود ستاره را موج تشنه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو آن کبوتر و سوی میهن آید
گرفته تمام شب شاخه ای به لب سرخ و گرده افشان
پرد گرده گسترد دانه پرود سر زند بهاران
زده شعله در چمن در شب وطن خون ارغوان ها
تو ای بانگ شور افکن تا سحر بزن شعله تا کران ها
که در خون خستگان دل شکستگان آرمیده طوفان
به آیندگان نگر در زمان نگر بردمیده طوفان
قفس را بسوزان رها کن پرندگان را بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی خوشه شادی تا سحر بروید
سرود ستاره را موج تشنه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو آن کبوتر و سوی میهن آید
گرفته تمام شب شاخه ای به لب سرخ و گرده افشان
پرد گرده گسترد دانه پرود سر زند بهاران
تو ای بانگ شور افکن تا سحر بزن شعله تا کران ها
که در خون خستگان دل شکستگان آرمیده طوفان
به آیندگان نگر در زمان نگر بردمیده طوفان
قفس را بسوزان رها کن پرندگان را بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی خوشه شادی تا سحر بروید
سرود ستاره را موج تشنه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو آن کبوتر و سوی میهن آید
گرفته تمام شب شاخه ای به لب سرخ و گرده افشان
پرد گرده گسترد دانه پرود سر زند بهاران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر