کلماتی
که از دست خمینی در امان مانده بود را دارند له و لورده میکنند. دررابطه
با اجلاس و یا کنفرانس غیرمتعهد ها در تهران میشد کاری کرد، میشد غوغایی
بپا کرد ولی بازهم سرباز فداکار نظام و نجات دهندۀ ولایت فقیه این امکان را
از مردم گرفت و سلب کرد. آقای بان کی مون اعلام کرده بود که میخواهد با
آقای میرحسین موسوی دیدن کند و این درخواست آقای بان کی مون از طرف سران
نظام مقدس ولایت فقیه پذیرفته شد. مانده بود که آقای میرحسین موسوی برای
این ملاقات اعلام آمادگی بکند و بله را بگوید! بان کی مون از روی شنیده
هایش وظیفۀ خود میدانست که با رهبر یک جنبش غیرمسلح،مظلوم، محصور و بیگناه
که در حصر به سر میبرد دیدار کند. خوب تا جایی که به بان کی مون مربوط میشد
او تلاشش را کرد، حالا مانده بود این سید مظلوم که بهش ظلم شده و باید در
جواب پرسش های آقای بان کی مون ظلمی را که بهش رفته بود بیان میکرد. البته
این ظاهر قضیه بود و بان کی مون به آن باور داشت ولی باطن و پشت پردۀ قضیه
طوری دیگری بود و طور دیگری پیش رفت که همگی دیدیم و شاهدش بودیم.
من ایمان دارم وقتی پای اصلاح طلبان حکومتی و سبزالهی ها – نه سبزهای واقعی وطن - وسط بیاید همیشه انتقاد کننده محکوم و قربانی است نه انتقاد شونده. آگاهانه این نوشته را مینویسم و مطمئنم که تعدادی از پیروان جان برکف میرحسین موسوی در اینترنت از این نوشته خوششان نخواهد آمد. ولی بگذار هرچه میخواهند بگویند من وظیفه خود دانستم برای جوانان وطنم این نوشته را بنویسم. سران رژیم از یک طرف به بان کی مون قول ملاقات با میرحسین موسوی را دادند و از طرف دیگر وظیفه میرحسین موسوی را دررابطه با این دیداربسیار مهم برایش مشخص کردند و همراه با پیام عظما که برایش آرزوی سلامتی هم کرده بود به حضور میرمظلوم رساندند. جناب میرحسین برای ولایت فقیه و رسیدن به آرزویش که همان بازگشت به دوران طلایی امام باشد، تصمیم گرفت یک جوری خودش و نظام ولایی را از این دیدار نجات بدهد. چون نمیخواست که بان کی مون فکر کند که این نظام مقدس ولایت فقیه است که نمیگذارد این دیدار انجام شود. پس باید کاری کرد که آبروی نظام حفظ بشود.
میرحسین و برادران دست اندرکار این دیدار تصمیم گرفتند که قلب کوچولو و نازنین میرحسین دچار عارضه بشود و ایشان چند روزی مریض شود! و به مان کی مون عزیز هم از طرف پزشکان یک نوشته ای ارسال شود که او توان ملاقات و یا دیدار با کسی را ندارد. تا اینجای کار همه چیز همانطورکه ولی فقیه خواسته بود به پیش رفت و این برنامه ریزی دچارهیچ عارضه ای نشد. مریدان میر دل نازک هم در دنیایی مجازی این خبر را هزار بار پخش کردند که قلب ظریف، حساس، انسان دوست، شکننده و البته امام دوست میرحسین عارضه پیدا کرده و از مردم خواستند برای بهبودی این قلب خمینی دوست دعا بکنند. من بدبخت از روی سادگی رفتم در زیر یکی از این لینکهای مربوط به میرحسین که از طرف دوستان سبزالهی گذاشته شده بود نوشتم که آقا جان این عارضه قلبی برای حفظ ارزشهای امامش است مریضی واقعی درکارنیست. مریدان میر ردا پاره کردند و هرچه فحش و ناسزا بلد بودند به من گفتند. ولی من بیدی نیستم که از باد این بادبزن دستی ها بلرزم و میدان را خالی کنم. من خطابم به سبزهای واقعی وطن است، دوستان صف خود را از علف های هرزه ولایت مشخص کنید. بگذارید این علف های هرز ولایت دود و دمشان را بکنند اینها اهل عمل نیستند این ها بقول رهبرشان بزرگترین آرزویشان برگشت به عصر طلایی خمینی جلاد است. قبلا نوشته ام که مردم در زمانی که نه اینترنت وجود داشت و نه تلفن دستی و اس ام اس و نه اینهمه امکانات ارتباطی برای هماهنگی شبها شروع میکردند به الله اکبر گفتن. این ندایی بود که مردم میفهمیدند فردا باید به میدان رفت و تظاهرات کرد واینکار را هم میکردند. این سبزالهی های بی هزینه برای اینکه کثافتکاری های میرحسین را بپوشانند از مردم میخواهند بیایند در پشت بامها الله اکبر بگویند. عجب مبارزه ای دارند میکنند! خوب بعدش چه بشود؟ چرا این اطلاع رسانی را از طریق این همه امکانات نمیکنید؟ و بالاتر از همه اینها اگر شما و رهبرتان با رژیم نیستید چرا یک اطلاعیه ندادید که اعلام کنید میر حسین موسوی زندانی است و نمیگذارند با کسی ملاقات کند؟ درضمن بگویم که من قصد علم کردن میرحسین موسوی را ندارم، فقط میخواهم همه بدانند که این یک مردۀ سیاسی و اجتماعی است. این را باور کنید.
من میدانم باز تعدادی خواهند آمد در زیر این نوشته عربده کشی خواهد کرد و یا خواهد گفت میرحسین در زندان است و نمیتوانست اطلاعیه بدهد. دوست باورکنید خواستن توانستن است. چطور بهروز جاوید تهرانی از قلب اوین سر هر بزنگاهی اطلاعیه میداد؟ فقط یک اطلاعیه هم نبود. وقتی که یارانش را دار میزدند خطاب به خود خامنه ای و تمام دم و دستگاه جنایتش میگفت طناب دارتان را به گردن من هم به اندازید. ببینید دوستان شرافت و شجاعت خریدنی نیست، باید در خون انسان باشد. اگر این عنصر در خون آدم باشد، منظورم با شرف زیستن و شجاع بودن است، وقتی که ظلم را ببیند این عنصر فرد را به جوش میآورد که بایستد و موضع خود را مشخص کند. متأسفانه آقای میرحسین موسوی از این دو عنصر نشانی ندارد. زنده باد سبزهای واقعی وطن، مرگ بر اصل ولایت فقیه، زنده باد جمهوری ایرانی و لعنت بر خمینی. یادتان نرود که اینها شعارهای شهیدان راه آزادی وطن بودند.
خانباباخان
من ایمان دارم وقتی پای اصلاح طلبان حکومتی و سبزالهی ها – نه سبزهای واقعی وطن - وسط بیاید همیشه انتقاد کننده محکوم و قربانی است نه انتقاد شونده. آگاهانه این نوشته را مینویسم و مطمئنم که تعدادی از پیروان جان برکف میرحسین موسوی در اینترنت از این نوشته خوششان نخواهد آمد. ولی بگذار هرچه میخواهند بگویند من وظیفه خود دانستم برای جوانان وطنم این نوشته را بنویسم. سران رژیم از یک طرف به بان کی مون قول ملاقات با میرحسین موسوی را دادند و از طرف دیگر وظیفه میرحسین موسوی را دررابطه با این دیداربسیار مهم برایش مشخص کردند و همراه با پیام عظما که برایش آرزوی سلامتی هم کرده بود به حضور میرمظلوم رساندند. جناب میرحسین برای ولایت فقیه و رسیدن به آرزویش که همان بازگشت به دوران طلایی امام باشد، تصمیم گرفت یک جوری خودش و نظام ولایی را از این دیدار نجات بدهد. چون نمیخواست که بان کی مون فکر کند که این نظام مقدس ولایت فقیه است که نمیگذارد این دیدار انجام شود. پس باید کاری کرد که آبروی نظام حفظ بشود.
میرحسین و برادران دست اندرکار این دیدار تصمیم گرفتند که قلب کوچولو و نازنین میرحسین دچار عارضه بشود و ایشان چند روزی مریض شود! و به مان کی مون عزیز هم از طرف پزشکان یک نوشته ای ارسال شود که او توان ملاقات و یا دیدار با کسی را ندارد. تا اینجای کار همه چیز همانطورکه ولی فقیه خواسته بود به پیش رفت و این برنامه ریزی دچارهیچ عارضه ای نشد. مریدان میر دل نازک هم در دنیایی مجازی این خبر را هزار بار پخش کردند که قلب ظریف، حساس، انسان دوست، شکننده و البته امام دوست میرحسین عارضه پیدا کرده و از مردم خواستند برای بهبودی این قلب خمینی دوست دعا بکنند. من بدبخت از روی سادگی رفتم در زیر یکی از این لینکهای مربوط به میرحسین که از طرف دوستان سبزالهی گذاشته شده بود نوشتم که آقا جان این عارضه قلبی برای حفظ ارزشهای امامش است مریضی واقعی درکارنیست. مریدان میر ردا پاره کردند و هرچه فحش و ناسزا بلد بودند به من گفتند. ولی من بیدی نیستم که از باد این بادبزن دستی ها بلرزم و میدان را خالی کنم. من خطابم به سبزهای واقعی وطن است، دوستان صف خود را از علف های هرزه ولایت مشخص کنید. بگذارید این علف های هرز ولایت دود و دمشان را بکنند اینها اهل عمل نیستند این ها بقول رهبرشان بزرگترین آرزویشان برگشت به عصر طلایی خمینی جلاد است. قبلا نوشته ام که مردم در زمانی که نه اینترنت وجود داشت و نه تلفن دستی و اس ام اس و نه اینهمه امکانات ارتباطی برای هماهنگی شبها شروع میکردند به الله اکبر گفتن. این ندایی بود که مردم میفهمیدند فردا باید به میدان رفت و تظاهرات کرد واینکار را هم میکردند. این سبزالهی های بی هزینه برای اینکه کثافتکاری های میرحسین را بپوشانند از مردم میخواهند بیایند در پشت بامها الله اکبر بگویند. عجب مبارزه ای دارند میکنند! خوب بعدش چه بشود؟ چرا این اطلاع رسانی را از طریق این همه امکانات نمیکنید؟ و بالاتر از همه اینها اگر شما و رهبرتان با رژیم نیستید چرا یک اطلاعیه ندادید که اعلام کنید میر حسین موسوی زندانی است و نمیگذارند با کسی ملاقات کند؟ درضمن بگویم که من قصد علم کردن میرحسین موسوی را ندارم، فقط میخواهم همه بدانند که این یک مردۀ سیاسی و اجتماعی است. این را باور کنید.
من میدانم باز تعدادی خواهند آمد در زیر این نوشته عربده کشی خواهد کرد و یا خواهد گفت میرحسین در زندان است و نمیتوانست اطلاعیه بدهد. دوست باورکنید خواستن توانستن است. چطور بهروز جاوید تهرانی از قلب اوین سر هر بزنگاهی اطلاعیه میداد؟ فقط یک اطلاعیه هم نبود. وقتی که یارانش را دار میزدند خطاب به خود خامنه ای و تمام دم و دستگاه جنایتش میگفت طناب دارتان را به گردن من هم به اندازید. ببینید دوستان شرافت و شجاعت خریدنی نیست، باید در خون انسان باشد. اگر این عنصر در خون آدم باشد، منظورم با شرف زیستن و شجاع بودن است، وقتی که ظلم را ببیند این عنصر فرد را به جوش میآورد که بایستد و موضع خود را مشخص کند. متأسفانه آقای میرحسین موسوی از این دو عنصر نشانی ندارد. زنده باد سبزهای واقعی وطن، مرگ بر اصل ولایت فقیه، زنده باد جمهوری ایرانی و لعنت بر خمینی. یادتان نرود که اینها شعارهای شهیدان راه آزادی وطن بودند.
خانباباخان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر