۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

می گوید اندیشه را مرگ نیست باز مجنونم کرده این دل دیوانه من

 
 در گوشه این قفس ویرانه ام باز  می رقصد این دل دیوانه من

به عشق بهار آرزو هایم باز می طپد این دل دیوانه من

می گویداندیشه را مرگ نیست باز مجنونم کرده این دل دیوانه من

 ده ها بهار از عمر ناچیزم گذشته باز نوید بهترین بهار را می دهد این دل دیوانه من

گرچه زمان و زمین سرما و زمستان است باز چونان آتش کده شعله ور است این دل دیوانه من

 در همه جا صحبت از سازش و سکوت مطلق است چو طبل جنگ به دیوار سینه ام می کوبد این دل دیوانه من

 نه ازگل نه ازبهار نه از باغ نه از باغبان خبری نیست باز هزاران شکوفه زده در این دل دیوانه من

دراین شب تیره و تارکه ظلمت حاکمه باز ستاره باران شده این دل دیوانه من

 سال هاست از اسب و زین خبری نیست باز تندر سوار است این دل دیوانه من

  به جای باران بهاری تیرهای زهراگین می بارد به  پیکرم باز سینه ام را سپر کرده این دل دیوانه من

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

مرگ طبیعت !...گوزن زرد ایرانی و قوچ و میش همزمان با مرگ دریاچه ارومیه

دوستی این خبر و عکس ها را از دریاچه ارومیه برایم فرستاده است 
...متاسفانه در تمام نقاط اجساد گوزن ها(گوزن زرد ایرانی) و قوچ و میش ها به چشم می خورند...
...در یک پیاده روی در سواحل مشرف به دریاچه در کمتر از ۲۰۰ متر با دهها جسد تازه و قدیمی از انواع پرنده مواجه شدیم که در میان آنها لاشه های بیشماری را لاشه پرندگان مهاجری رقم می زدند که فقط قصد عبور از منطقه را داشته اند....

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

آن مادرکه تنها آرزویش این است که بدون کتک خوردن به سر مزار عزیزانشان برود حرف میزنم


با سلام هموطنان عزیز امروز باز دلم گرفته است نه برای خودم بلکه برای ایرانمان که در چنگ گرگ ولایت اسیر است ایران که روز به روز به خون خود و جوانان خود رنگین میشود...ما چکار باید بکنیم این مادرهمه ای مان ایران را از چنگ این گرگ بی رحم نجاتش بدهیم چکار باید کرد؟ اول باید این را بدانیم که چکار میخواهیم بکنیم  و از کی میخواهیم که به ما آزادی بدهد تعدادی  میگویند همان ولایت فقیه بهتر است عجبا و در چارچوب این قانون منظورشان همان ولایت فقیه است از قانون مبارزه بکنیم ! آیا بنظر شما دوستان این یک نوع فریب و نیرنگ نیست؟ یا بهتر بگم دجالیت و گمراه کننده نیست کدام قانون؟ همان قانون که تجاوز به اندیشه مخالف حلال است؟
  میگویند کسانی که از دوری راه باخبر باشند آماده تر به راه قدم میگذارند... پس اول باید اطلاعی کافی از دوری راه داشته باشیم بعد به راه بیفتیم ...بله راه طویل است و دراز نمیشود این راه را یک قدم جلو دو قدم عقب و یا لنگان لنگان پیمود برای پیمودن این راه سواران باید داشت که بکوبند و به پیش بروند... من با زبان بسیار ساده و با زبان آن مادرکه تنها آرزویش این است که بدون کتک خوردن به سر مزار عزیزش برود حرف میزنم و با زبان آن دخترو پسرجوان حرف میزنم که فقط میخواهند لباس و مدل موی سر خودشان را خودشان انتخاب بکنند نه دیگران من با این زبان در این نوشته حرف میزنم خیلی ساده و دوراز کلمات سیاسی دروغین ... من دنبال دنیای هستم که  جلاد نیز امنیت داشته باشد و حق دفاع از خود داشته باشد...
 در عرض این سی و سه سال در حکومت ولایت فقیه آیا کسی امنیت داشت؟ من میگم نه حتی خود جلادان این رژیم نیز در امان نبودند حالا که از جلاد اسم بردیم بد نیست یاد آوری بکنم  نمونه اش سعید امامی و زنش و یا خود سران این رژیم ببینید رفسنجانی مرد شماره یک این نظام بود به چه روزی انداخته اند! پسرش فراری است دخترش حکم زندان گرفته است خودش ذلیل شده هر روز یک دسته پاسدار و بسیجی میروند دم درب خانه اش چه فحاشی ها که به زنش نمیکنند ویا آقای کروبی و که رئیس مجلس این نظام مقدس بوده چه بلای بسرش آوردند او کی هیچی نمیخواست فقط میگفت در چارچوب همان نظام ما در انتخابات شریکت کرده ایم چرا رای ما را دزدیدید؟ و یا آقای میرحسین موسوی که همه میدانیم که محبوب ترین فرد در پیش خمینی بود و چند سال نخست وزیر این رژیم بود و در چارچوب همان رژیم در انتخابات شریکت کرد بود و رای آورد ولی از طرف گرگ ولایت یعنی خامنه ای رای هایش را نه تنها بالاکشیدند و این همه جوان ما را کشتند و تجاوز کردند و هنوزتعداد زیادی درسیاهچال های دیو ولایت فقیه هستند خودش و زنش را نیز گرفتند زندانی کردند و کسی هم حق دیدار باهاش ندارد!اینها که هیچ کدام برانداز نبودند همه نفرات یک این نظام مقدس بودند... فکر میکنم که در اینجا به این نتیجه رسیده باشیم که گرگ ولایت یعنی خامنه ای حتی بره را هم در کنار خود نخواهد پذیرفت  ... در این میان یک تعداد بسیجی در سایتهای مختلف و در شبکه فیس بوک شروع کردند فحاشی عریان بر علیه گروه های ضد رژیم و بخصوص بر علیه مجاهدین خلق ایران ... آدم اگر ازجنایتهای این رژیم خبرنداشته باشد فکر میکند که این گروه ها هستند که سی و سه سال در ایران حکومت کرده اند و این همه جنایت را اینها کردند نه این رژیم ضد بشر... در واقع این افراد از متحد نبودن مخالفین رژیم سوء استفاده میکنند و این جزی کار روزانه این افراد است که بر علیه مخالفین این رژیم قلم بزنند و با تمام بیشرمی خبرهای دروغین و ساخت کارخانه ولایت فقیه را بخورد دیگران بدهند .... بنظر من نباید این ها را سانسوربکنیم و تردشان بکنیم من برعکس به تمام گروه های مخالف جدی رژیم میگویم بیاید متحد بشوید و کاری بکنید که هویت این افراد برای دیگران نیزهویدا و روشن بشود و جامعه این ها را ترد بکند ... من یک چند خطی از دوران ستارخان برایتان مینویسم رمز پیروزی ستارخان چه بود پدربزرگ من هم یکی از سرگروه های تفنگ داران  آن زمان بود تعریف میکرد و میگفت وقتی که جنگ نفس گیر میشد تمام رزمنده ها باهمدیگر عهد میبستند که بایستند و با طناب زانوهای خودشان را در سنگر میبستند این به نشانه این بود که از جلوی دشمن فرار نخواهیم کرد تا آخرین گلوله و تا آخرین نفس خواهیم ایستاد ( امروز بسیجی های اینترنتی آن کسانی که درمقابل این جلادان استاده اند میگویند به خودشان هم رحم نمیکنند ) لابد اگر آن روزهم این ها بودند به مجاهدان ستارخان نیز این اتهام را میزدند که اینها به خودشان رحم نمیکنند بله مجاهدان تبریز آنقدر ایستادگی میکردند نیروی دشمن وحشت زده عقب نیشینی میکرد و مجاهدان سردار پیشروی میکردند در مبارزه شرافتمند که انتخاب کرده بودند کوتاه نمی آمدند  این ایستادگی بود که  باعث شد دشمن شکست بخورد و حرکت سردار ملی ستارخان به  پیروزی تبدیل بشود و دشمن را اول از یک کوچه از امیرخیز شکست دادند بعد از تبریز قهرمان بیرونش کردند و بعد  تمام ایران را آزاد کردند ...من خطابم فرد و یا گروه نیست من خطابم همه کسانی است که واقعأ میخواهند ایران آزاد بشود ... چند روز پیش مهدی خزعلی پسرآخوند خزعلی یک فراخوان داده بود و از مردم خواسته بود در  چارچوب قانون بیایند به پسرآخوند مطهری رای بدهند اسم این را نیز گذاشته بود مبارزه طرف رویش نشده بود بگوید در چارچوب ولایت میخواهد مبارزه بکند یا شاید هم زیزکانه از کلمه قانون استفاده کرده بود چون ولایت فقیه منفور است این بچه آخوند از قانون نام برده بود من در همان موقع نوشته بودم در چارچوب این قانون که مهدی خزعلی میگوید برای آزادی جای نیست چون خود ولایت ضد آزادیست ... پس چه باید کرد؟ بنظر من همه گروه ها و سازمان ها و حزب ها و هر فرد سیاسی  که میگویند ضد  رژیم ولایت مطلقه فقیه هستند باید قدمی بردارند در راستای همبستگی ملی و از منم منم گفتن دست بردارند فقط برای یک  ایران آزاد فکربکنند و آزادی ملت ایران را درجلوی چشمان خودشان مجسم بکنند و با این هدف قدم در راه همبستگی بردارند  و این را نیز بگم بعد ازسرنگونی این  رژیم باور کنید در ایران  دیگر برای دیکتاتور و یا حکومت یک حزبی جا نیست اگر به این ایمان داشته باشید که ایران مال ملت ایران است و حکومت را باید ملت  ایران انتخاب بکند نه یک فرد و یا حزب پس دوستان  برای یک ایران کاملأ آزاد و یک حکومت با رای ملت قدم برداریم در راستای سربلندی ایرانمان این را قبول داشته باشید حکومت تک حزبی نه جواب دارد و نه میشود بعد از اینهمه جنایت درایران حکومت تک حزبی به راه انداخت چون جواب ندارد حکومت تک حزبی درسرزمین ما همیشه  نتیجه اش سرکوب بوده وخواهد بود ... باورکنید بعد از این رژیم ضد بشر ملت ایران دولت نوکر میخواهند نه آقای بالاسر....  دولت باید از تمام حزب ها و شخصیت ها تشکل بشود و برای فرهنگ سازی و رفاه ملت قدم بردارد نه اینکه ممنوع کردن دیگر اندیشان و مخالفان خود تنها دولت نوکر بدرد ملت ایران میخورد ... پس باید فکر اساسی کرد اینطورنمی شود که چند نفر برای درآمد شخصی خود یک کنگره و یا یک شورا تشکل بدهند این خود در راستای خواست رژیم حرکت کردن است ... همه این را میدونیدانیم که مجاهدین خلق ایران در این مدت سی وسه سال در مقابل این ولایت مطلقه فقیه کوتاه نه آمدند تمام سختی ها را به جان خریدند ولی ایستادند همان راه ایستادگی سربازان ستارخان را انتخاب کردند با دست خالی نیز جانانه ایستادند وای به روزی که این نیرو آزاد بشود آن وقت خواهیم دید که تمام پس مانده های خمینی چطور در مقابل این نیرو صف آرای میکنند از اصلاح طلبش بگیرتا بسیجی های سایبری در دنیای مجازی نا گفته نماند با اینکه دست و پای مجاهدین از طرف تاجران نفت و خون  و مزدور ولایت نوری المالکی بسته است ولی خواب را از چشمان ولایت روبوده اند چرا ؟ براین اینکه دشمن سرسخت ولایت هستند و اهل عمل هستند قبل از همه خود خامنه ای جلاد این نیرو را بهتر از من و شما میشناسد با اینکه چندین هزار مجاهد خلع سلاح شده در محاصره کامل مردوران خامنه ای هستند و هیچ رحمی هم بهشان نمیکنند باز هر روز شاهد این هستیم که تمام پس مانده های خمینی خونخوار از هیچ رذالتی در حق مجاهدین کوتاه نمی آیند ولو دروغ همین الان هر سایت  رژیم را نگاه بکنیم ده ها خبر دروغ بر علیه مجاهدین زده است و کارناوال های سه ریالی به راه انداخته اند با تمام بیشرمی و بی رحمی به همه ارزش های مجاهدین خلق ایران می تازند البته این تازه نیست این کار رژیم سی وسه سال است ادامه دارد ... یک مشت اراذل و اوباش حکومتی با اسم های مختلف دور از ادب و فرهنگ ایرانی هر لجنی را برعلیه مجاهدین بالا میارند  انگار که مجاهدین دارند حکومت میکنند اصلأ از کرده های رژیم خبری نیست  آنهم نه خبری و یا خبرگزاری معتبری باشد از قول منبع معتبر ولی نخواست اسمش را بیان بکند و یا نقل قول از سایت هابلیان و یا نهای  باشد همش فحاشی خوب این ها با این فحش های که بغل از صفحه عربی تابناک خلاصه تمام تلاششان این است که به مجاهدین خلق ایران تهمت های  بیشتر و بیشتربزنند ولی واقعیت چیست ؟ و چرا رژیم که سی وسه سال است میگوید   مجاهدین تمام شده اند و هیچ مجاهدی نمانده است و بعدش نیز این چنین دیوانه وار برعلیه مجاهدین عمل میکنند؟ بنظر من و هر انسان آزاده رژیم ولایت فقیه نه تنها با این تبلیغات دروغین هیچ غلطی برعلیه مجاهدین نمیتواند بکند بلکه داره خود زنی میکنه و هویت پلیشت خودش را بنمایش میگذارند و هر مزدوری هم که در این راستا قلم میزند کورخوانده است مجاهدین یک اندیشه و یک فلسفه هستند با این دروغ ها نه به وجود آمدند و نه از بین خواهند رفت .... باور کنید اینها   اصلأ آدمی سیاسی نیستند همان فحش های که پدرشان به خواهر مادرشان داده درخانواده خودشان آن را  یاد گرفته اند وهمین اندازه میتوانند بر علیه مجاهدین قلم بزنند میزنند به این هم شک نکنید هیچ  انسان بیطرف و یا سیاسی اگر هم از مجاهدین حمایت نکند حداقل به مجاهدین فحش نمیدهد  من به این تعداد که فکر میکنند با این فحش هایشان میتوانند مجاهدین را از بین ببرند میگویم اگر خمینی با اون همه دجالیتش و قتل هایش و فرمانهای شیطانی اش توانست مجاهدین را از بین ببری پس شما ها هم به فحش دادن و سانسور کردن خبرهای مجاهدین ادامه بدهید خبرهای دروغین برعلیه مجاهدین پخش بکنید و در سایتهای خاله زنکی خودتان بتازید بر پیکر زخمی مجاهدین  ولی این را داشته باشید که مجاهدین مثل مجاهدان ستارخان ایستاده اند پس نمیروند پیروزی با آنها خواهد بود چون هدفشان مشخص است سرنگونی ولایت فقیه ... پس  باید منطقی فکر بکنیم آیا بعد از سرنگونی این رژیم بازم کسی در فکر دیکتاتوری در ایران است ؟ اصلأ امکان دارد یک دیکتاتور دیگر به سرکار بیایید؟ بنظر من نه پس اگر جواب نه است مجاهدین لابد در تبلیغات و انتخابات شرکت خواهند کرد چون یک سازمان کهن سالی است و ریشه درجامعه ی ایران دارند البته با فرهنگ خمینی و با فرهنگ لمپنست های فحاش میشود گفت نه مجاهدین اصلأ در ایران طرفدار ندارند این نیز یک دروغ بیش نیست باید از این فرومایگان پرسید کدام مسسه بیطرف در ایران نظرسنجی کرده است و به این نتیجه رسیده است که مجاهدین طرفدار ندارند و اگر طرفدارندارند چرا درتمام عرصه ها فضا را برای رژیم تنگ کرده اند؟ سی و سه  سال است ولایت فقیه با تمام دار و دسته هایش میگویند مجاهدین را کشتیم تمام کردیم و هر روز هم از دست مجاهدین زوزه هایشان بلند و بلند ترسرمیدهند پس مجاهدین هستند اگر تمام شده اند و طرفدار ندارند این همه زوزه دردآلود ولی فقیه و پیروانش برای چیست؟ ... بله مجاهدین در جامعه ایران ریشه دارند همچنان دیگر احزاب پس در اینجا به این نتیجه میرسیم که بعد از این رژیم پلید در ایران دیگر دیکتاتوری جواب ندارد وقتی که دیکتاتوری نباشد پس همه حزب ها و سازمانها آزادانه میتوانند انتخاب بکنند و یا انتخاب بشوند ... و اما خطاب به کسانی که بجز زبان فحاشی و زور و سانسور و خفه کردن دیگران هیچی حالشان نیست باید بگویم باورکنید با یک همبستگی ملی شماها همه سر از آخور آخوند در خواهید آورد شما ها الان نون متحد نبودن احزاب را میخورید ولی باور کنید این دوران عمرش بسیارکوتاه خواهد بود چون زمان سرنگونی این رژیم قبل از تمام دیکتاتورها بود و در سایه مماشاتگران بی رحم اگر آخرین دیکتاتورهم که باشد زیاد عمر ندارد .... ببینید دوستان  از مجاهدین باید انتقاد کرد  و یا حساب رسی کرد و این کارها را حتمأ  بکنید صد برابرهم از دیگران بیشتر انتقاد بکنید و حساب رسی بکنید چون سازمان پیشتاز و ایستاده است و کلی با این رژیم درگیربوده و هست و عملیات کرده است باید ازشان پرسید و اگر لازم شد انتقاد کرد و نظرداد ....  پس همه حق دارند از مجاهدین سئوالاتشان را بکنند و انتقاداتشان را بکنند ولی کسی که 24 ساعت کارش خبرسازی دروغ برعلیه این سازمان است وتمام تلاشش برای نجات ولایت فقیه است وقتی که برعلیه مجاهدین دست به دروغ و فحاشی میزند باید گفت تو برو در چارچوب ولایت مبارزه بکن وچه بسیجی دهن گوشاد باشد و چه تحصیل کرده در دانشگاه های آمریکا و اروپا باشد باید اینها را به آخور طویله ولایت فقیه هدایتش کرد ... واما امروز واقعأ دنیا  خیلی کوچک شده است درسایه نرم افزارهای وسایت ها یک تعداد بسیجی نیزدرفیس بوک یک صفحه باز کرده اند و  فکر میکنند که شق القمری کرده اند و یا سیاسی شده اند نه داداش اینطور نیست حتی خود خمینی ضد بشر تا رژیم سلطنت سرنگون نشده بود  بر علیه هیچی سازمان و یا حزبی موضوعگیری نکرد با اینکه همه میدونستند خمینی یک دزد بیش نیست یک مهره ازتاریکخانه تاریخ برخاسته است و ضد بشر و دانش است با اینهمه خصوصیات که  خمینی داشت ولی کاری نکرد که بهش بگویند تو هنوز دنبال قدرت در چارچوب سلطنت هستی چون همه خواهان سرنگونی بودند اگر خمینی برعلیه یکی از اینها موضوعگیری میکرد خودش میسوخت ولی  این عقب افتاده های امروز آنقدر از سیاست پرت هستند رژیم را ول کرده اند به دشمن رژیم فحاشی میکنند واقعأ باید به اینها نشان بالاترین نافهمی را داد   این ها که الان میان به نیروی پیشتاز این همه فحاشی میکنند خیلی پس تراز آن هستند که میدونیم بعد از سی وسه سال شکنجه و اعدام و تجاوز بدتر از همه حکومت ولایت فقیه و امت نامیدن ملت ایران همه اینها را به فراموشی بسپارند و  بیایند به مجاهدین بچسبند و تمام تلاششان این باشد که روی جنایتهای رژیم را بپوشانند بله  امروزمجاهدین  گرفتارند و درعراق یک مزدور نیروی قدس به اسم مالکی با تانک مجاهدین بی سلاح را هدف قرارمیگیرد و تعداد بیشرم و بیحیا نیز بهش دست میزنند که خوب مجاهدین را میکشد بنظرشما نباید به این قوم رذل تف کرد و لعنت فرستاد؟ اگر من مجاهدین را میشناسم باورکنید با تمام وجودم به شما میگویم مجاهدین از این آتش نیز سربلند به بیرون خواهند آمد و همان مالکی که امروز درعراق خدایی میکند مجاهدین خلق ایران مالکی را به پایین خواهند کشید و به دست عدالت خواهند سپرد پس مالکی نیز دردی را از ولایت فقیه درمان نخواهد کرد مالکی با کشتن مجاهدین بی سلاح مرگ تاریخی خودش را امضا کرده است  مطمئن باشید مجاهدین ازاین آتش نیز گذر خواهند کرد و باورکنید چند صد برابر الانشان بزرگتر خواهند شد چون نیروی جدی هستند و سرنگونی خواه هستند و بهایش را میپردازند پس بسیارند از آن جوانان که در راه وطن جان فدا بکنند شک نکنید اینها را هزار هزار در صف مجاهدین خواهیم دید  .... پس ای ایرانیان آزاده و ای آنان که حزب و یا سازمان و یا تشکلات دارند و ای شخصیت های وطن پرست تا دیر نشده به همان شورای ملی مقاومت بپیوندید اگر هم امروز این کار را نکنید باز این کار در جلوی پای همه ای تان هست دیرو زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد  چون تاریخ دیکتاتورها به سرآمده است ولایت فقیه نمیتواند ازتاریخ مصرف تمام شده خود برای ماندن برسرقدرت استفاده بکند ...  ایران زخم خورده و حرمت های لگدمال شده  به فکر های مختلف احتیاج دارد و هرکس با پرچم و اعتقاد حزبی خود در یک مهور باید متحد شد زنده باد ایران زنده باد آزادی
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

وضعیت ناگوار و درگذشت مظلومانه دختر پیشوای آزادی



وضعیت ناگوار و درگذشت مظلومانه دختر دکتر مصدق در یک اسایشگاه در سوئیس!

دکتر حسابی گفته بود "جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد"
دکتر محمد مصدق دو پسر و سه دختر داشت.دو تا از دختر ها ازدواج کردند که یکی همسر دکتر احمد متین دفتری شد که در حادثه ی هوایی نزدیک تهران از بین رفت،دومی ضیاء اشرف که با خانواده ای معروف ازدواج کرد و سومی خدیجه است.فرزندان ذکور دکتر مصدق غلامحسین و احمد بودند که غلامحسین متخصص زنان بود و احمد تا معاونت راه رسید و اما سرگذشت خدیجه که پس از کودتای 28 مرداد دچار بیماری روحی شدید شد.دکتر مصدق تا واپسین دم حیات نگران خدیجه بود و به بچه های خود توصیه کرد که مواظب وی باشند.تا موقعی که دکتر غلامحسین و احمد پسران وی حیات داشتند مواظب او بودند و هزینه ی درمان او را تامین می کردند ولی اکنون دختر دکتر مصدق،فرزند نخست وزیر ملی و قهرمان ایران،تنها و فرسوده و فقیر در گوشه یکی از آسایشگاه های دولتی سویس در میان عده ای بیماران روانی با هزینه دولت سویس به سر می برد،زهی تأسف.
یکی از ایرانیان که با دختر دکتر مصدق دیدار کرده بود در نامه ای می نویسد:
به نام یک ایرانی دلسوخته که از این آسایشگاه بازدید کرده و از نزدیک با خدیجه به گفتگو نشسته است،به شرح این دیدار می پردازم.
در جستجو برای یافتن خاطره هایی از مصدق،در سویس خانه ای را پیدا می کنم که مصدق دوران دانشجویی اش را در آن گذرانده است.می کوشم اطلاعات بیشتری کسب کنم که می شنوم دختر وی خدیجه مصدق،آخرین و تنها بازمانده خانواده قهرمان ملی،سالهاست که در آسایشگاه بیماران روانی نوشاتل،به هزینه ی دولت سویس در نهایت فقر و تنگدستی به زندگی ادامه می دهد.
بالاخره با آسایشگاه بیماران روحی تماس می گیرم.با بی اعتنایی پرستاری مواجه می شوم که می پرسد:"چه نسبتی با وی دارید؟"می کوشم برای وی توضیح دهم که‌ "پدر این بانوی سالمند نخست وزیر ملی ایران بوده است و خدمات او به کشورش هرگز از خاطر میلیون ها ایرانی نمی رود و به همین دلیل است که می خواهم دختر وی را ببینم."پرستار با لحنی استهزاء آمیز می خندد و از پشت تلفن می گوید پس چرا ایرانیان از این دختر قهرمان ملی سراغ نمی گیرند و بالاخره می گوید باید از پزشک معالج وی اجازه بگیرم.پس از چند لحظه اجازه ی ملاقات می دهد.می پرسم چه چیز هایی لازم دارد تا برایش تهیه کنم و قرار ساعت 5 بعد از ظهر را می گذارم.
در وقت تعیین شده به آسایشگاه سالمندان می روم.به دفتر می روم و می گویم برای ملاقات چه کسی آمده ام.دکتر به پرستار دستوراتی می دهد.
چند لحظه بعد پرستار با بانویی سالخورده که باید بین 60 تا 70 سال داشته باشد،وارد می شود.به طرفش می روم و به او ادای احترام می کنم.احساس می کنم این ادای احترام از جانب میلیون ها ایرانی تقدیم مصدق می شود که هنوز خاطره ی فداکاری های او را فراموش نکرده اند.پرستار می پرسد:"می خواهید در اتاقش صحبت کنید یا همین جا؟"پاسخ را به او واگذار می کنم.خدیجه دختر دکتر مصدق می گوید همین جا.دسته گلی را که برای او آورده ام می گیرد به او می گویم که ایرانی هستم و اگر کاری دارد حاضرم برایش انجام دهم.اما فقط تشکر می کند.پس از چند لحظه بی آنکه چیزی بخواهد یا حرفی زده باشد،فقط یک بار دیگر تشکر می کند و از اتاق بیرون می رود.وقتی شماره اتاقش را می پرسم،می ایستد و شمرده می گوید"صد و هفده."بعد خدا حافظی می کند و دسته گل را پس می دهد.می پرسم "مگر گل دوست ندارید؟"پاسخش فقط تشکر است.به عقیده من این درست ترین پاسخی بود که او داد.زیرا 49 سال از احوال تنها بازمانده ی مصدق قهرمان ملی بی خبر بوده ایم و او را به حال خود رها کرده ایم و به عنوان یک ایرانی او را فراموشش کرده ایم."
با بغضی جانسوز در گلو به دفتر آسایشگاه بر می گردم،دسته گل را به پرستار می دهم.می گوید:"چه شانسی!"
از علت بیماری اش می پرسم و پاسخ می شنوم به دنبال غارت منزل دکتر مصدق در 28 مرداد 32 و زندانی شدن،چون دختر بسیار حساسی بوده و پدرش را خیلی دوست داشته،دچار اختلال روانی می شود.
خدیجه دختر ۱۳ ساله‌ی باهوش و مهربان که با پدر انس و الفتی ویژه داشت، روزی که در کنار ساختمان زندان شهربانی دیدار پدر را انتظار می‌کشید، ناگهان او را طناب‌پیچ و دست و پا بسته، اسیر دست ماموران خاکی پوش رضاشاه کبیر می‌بیند، که کشان‌کشان به سوی سرنوشتی می‌برندش، که پیش از او بر سر بسیاری دیگر نیز آمده بود، و خبرش در شهر سایه‌ای از خوف و خطر دستگاه رضاخانی را گسترده بود. خدیجه بر سر و روی خود می‌زند و باحالتی زار و رنگ پریده و هوش و حواس از دست داده به خانه برمی‌گردد، دیدار وضع رقت‌بار پدر و شوک روانی حاصل از این دیدار هیچ‌گاه خدیجه را رها نساخت. دخترک، برای تمام عمر از دست رفت. او دیگر هرگز از بستر بیماری برنخاست!

روح و روان لطیف کودکانه‌ی خدیجه، دختر شاد و زرنگ دکتر مصدق، که با رفتار خشن و بی‌رحمانه‌ی ماموران زندان شهربانی رضا شاه خراشیده بود، به این سادگی قابل ترمیم نبود. او که بر اثر این شوک، به بیماری حاد اعصاب و روان مبتلا گردید، مداوایش در تهران بی‌نتیجه ماند و به سفارش پدر، دخترک را برای درمان راهی ‌آسایشگاهی در سوئیس می‌کنند. او عمری در کنار بیماران روانی به سر می‌کند ولی هیچ وقت تصویر طناب پیچ شده‌ی پدر را فراموش نمی‌کند و به حالت طبیعی باز نمی‌ گردد. در گذشت زمان و نیز بالا رفتن قیمت‌ها و گران شدن ارز، و پس از مرگ مصدق، خانواده دکتر مصدق تحت فشار قرار می‌‌گیرند و از پرداخت هزینه بیمارستان او عاجز می‌مانند!
در این گزارش گفتگوی ملاقات کننده با پرستار دختر زنده یاد دکتر محمد مصدق در یک آسایشگاهی در سوئیس چنین نقل شده است :
" از اين پرستار مي پرسم هزينه نگهداريش چگونه تأمين مي گردد؟ پاسخ او مثل پت...كي بر سرم فرود مي آيد।هيچ كس براي وي پولي نمي فرستد."تمام اعضاي خانواده ي او مرده اند. ما به سفارت ايران اطلاع داديم و از آنها خواستيم كه مخارج وي را تأمين كنند، ولي قبول نكردند و پاسخي ندادند. در حال حاضر آسايشگاه بر خلاف رسم جاري خود علاوه بر تحمل مخارج وي ماهانه حدود صد فرانك هم به وي مي پردازد تا اگر چيز خاصي لازم داشته باشد تهيه كند." پرستار اضافه مي كند من تعجب مي كنم"ايران يك كشورثروتمند است و همين حالا هم دولت ايران دارد يك رستوران 6 ميليون فرانكي در ژنو مي سازد،ولي برايش دشوار است هزينه ي يك يمار را بپردازد.مگر شما نمي گوييد پدر وي نخست وزير بزرگي در تاريخ ايران بوده است؟!"

روزگار تیره و تاری که مصدق، و خانواده‌اش در آن دوره از زندگی‌شان متحمل شدند هیچ‌ گاه برای مردم عیان نشد. و بی‌توجهی و بی‌تفاوتی و قدرناشناسی این مردم نسبت به وضعیت خانواده‌‌ی این قهرمان ملی، همیشه در حافظه‌ی تاریخ به یادگار ماند. مصدق در بیان احوال خود در جایی نوشته است:« مدت سیزده سال در شهر تهران و احمدآباد به انزوا گذرانیدم کسی را ندیدم و با احدی معاشرت ننمودم…» وی تا آخر عمر نتوانست برای خدیجه کاری انجام دهد، و حتی اجازه نیافت در لحظات آخر بر بالین همسر نازنین و یار وفادارش ضیاء‌السلطنه حاضر شود و با او وداع کند. واقعه‌ای که حسرت‌ش برای دکتر مصدق ماند و او را چنان اندوهگین و افسرده کرد، که تا پایان عمر با چشمان اشک‌بار از او یاد می‌کرد.

خدیجه تا آخر عمر و بعد از مرگ برادران‌ش در فقر و تنگدستی، در دیار غربت و با تامین هزینه از سوی شهرداری محل در تیمارستانی در یکی از شهرهای سوئیس، روزگارش را در بی‌خبری تمام به سر رساند.
حکومت ایران به هیچ‌وجه هزینه نگهداری او را به عهده نگرفت و تنها بازمانده‌ی دکتر مصدق نخست‌وزیر ایران، در سال ۱۳۸۲، در حالی‌که در واپسین روزهای زندگی به زبان فارسی دو نام را به طور مستمر تکرار می‌کرد، دار فانی را وداع گفت. او مدام می‌گفت: «مصدق .. رضا خان پهلوی»!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

ای پیشوای آزادی ما فرزندان تو به تو تا ابد افتخار خواهیم کرد


مرتجعین خمینی صفت به او « سیلی زدند » ،  و خمینی جلاد از سیلی خوردن او از بیگانه خوشحال بود ، توده ی ها خائن  به او خیانت کردند و او را نوکر بیگانه خطاب کردند ، مستبدان و عاملان بیگانه  دولت قانونی او را کودتا کردند و  شاگرد و یار و همرزم و همفکراو را به دار زدند در آخر نیز در بیابانها احمد آباد او را در تنهای محکوم به خانه نشینی کردند  و اما او که آزاده و سازش ناپذیر بود در راه آرمانش تا آخرین نفس ایستاد و  جاودانه شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد بله امروز ما فرزندان این پیشوای آزادی ادامه دهندگان راه این مرد بزرگ تاریخ هستیم تا ابد به تو افتخار خواهیم کرد ای پیشوای آزادی
 استاد محمد ملکی را از دانشگاه به زندان بردند و از زندان نیز به خانه نشینی محکوم کردند و شاگردانش را یا اعدام کردند یا بهشان تجاوز کردند و یا به بند کشیدند ... خلاصه کلام این است این  دوتا عکس چقدر شبیه هم هستند خوب نگاه کنید... در زیر نیز عکس لاجوردی دژخیم و شعبان بدون مخ را نگاه کنید چقدر شبیه هم هستند بعد نظر بدهید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

این در شأن لوطیگری نیست آقای اوباما به قاتل ندا نامه بنویسد

تحریم ها آثار خود را بر روی ولایت فقیه گذشته است بنظر میرسید جام های زهر زنجیره ی را ولی فقیه به سر خواهد کشید ...این همه عربده کشی ولایت که میگفتند تحریم ها به نفع ما است حالا این هفته همه شاهد بودیم زوزه های دردآلودی امام جمعه های ولایت گوش فلک را کرکرده بود حتی جنتی میگفت این تحریم ها برای ضعیف کردن اسلام است و میخواهند با این تحریم ها اسلام را ضعیف بکنند و ملت  اسلامی ایران  را بر زمین بزنند!اول باید از جنتی پرسید اسلام شما چه ربطی به ملت ایران دارد؟ دوم مگر شما نبودید از تحریم ها استقبال میکردین؟ حالا چه شده این همه زوزه در جمعه بازار ولایت سر میدهید؟ و یا اگر یادتان باشد خود خامنه ای نیز می گفت این تحریم ها باعث میشود امت اسلام نه ملت امت اسلام قویتر بشوند و استعدادات اسلامی شکوفا شود پس چه شد؟ این استعداد های که قرار بود شکوفا شوند؟  من در آن موقع در یک نوشته ام نوشته بودم یک کشور 80 میلیونی زیاد طول نخواهد کشید که با این تحریمها به بدترین روزی خواهد افتاد بعد از چند ماه هنوز هم تحریم ها ادامه دارد داریم میبینیم که رژیم بد جوری بخود میپیچد... و اما این ناله های دردآلود تنها در جمعه بازار ولایت نبود ... در مذاکرات  استانبول نیز هیئت رژیم شاید بیش از صد بار خواست که تحریم ها را بردارند ولی در مقابل خواست نماینده رژیم  طرف غربی تحریم ها را نه اینکه  برنداشت بلکه به  تحریم ها چندین تحریم هم اضافه کرد.... با اینهمه سران رژیم این مذاکره را سازنده و رو به پیشرفت خواندندعجبا این پیشرفت و سازنده در کجایی این مذاکره بود که ما ندیدیم ؟بله دوستان همه ای اینها نشاندهنده این است که ولی فقیه جام های زهر زنجیره ای را به سر خواهد کشید  امروز همه داریم میبینیم که به غلط کردم افتاده است و صحبت از برداشتن تحریم ها میکند آن هم از تمام بلندگوهای جمعه بازار دست به دامن شیطان بزرگ شده است ... خوب من نماینده غربی ها تحریم ها را برمیداریم شما آقای ولایت فقیه چکار میخواهید بکنید که ما غربی ها کمی از شما رضایت داشته باشیم؟ .... اگر قرار باشد  تحریم ها را بردارند بنظرم این ها را از ولایت فقیه خواهند خواست   اون پاسدار که هوس کرده بود برود  در سواحل آمریکا مانور نظامی و اسلامی برگزار بکند و یا اون یکی که میخواست چندین هزار موشک را به پایگاه های آمریکا و دوستان آمریکا  در عرض چند دقیقه شلیک کند و یا اون نقدی که میخواست تمام ناوهای که غربی ها به خلیج فارس آورده اند غنیمت بگیرد و رفسنجانی که میخواست با یک بمب اتمی اسرائیل را از روی زمین بردارد ... باید همه این ها بگویند ما غلط کردیم آقای شیطان بزرگ شما بزرگوار ما هستی ما با شما شوخی میکردیم ... بعدش چه خواهد شد بنظر میرسد که بعدش  تماشای تر خواهد شد ولایت فقیه باید تا  بیت خود خامنه ای  و انبارهای مخفی اش را نیز  به روی بازرسان غربی ها باز بکنند تا مطمئن باشند که حتی در بیت خامنه ای چیزی وجود ندارد بر علیه اینها در مورد استفاده اسلام  عزیز قرار بگیرد و تمام موشک های که تا حالا انبار کرده اند باید با دستان مبارک پاسداران آنها را  نابود بکنند  پس در اینجا به این نتیجه میرسیم که خامنه ای باز کوتاه نخواهد آمد این ناله های دلخراش یک تاکتیک بیش نیست چون خود خامنه ای نیز همه اینها را میدونه اگر یک قدم عقب نشینی بکنه تا تهش خواهد رفت  در اینجا سئوال پیش میاد که پس چه شد در بالا نوشته بودیم که خامنه ای کوتاه آمده است ؟ بله خامنه ای کوتاه آمده ولی از نوعی مذاکره اتمی اش میخواهد این کوتاه آمدنش را آنقدر کش بدهد و دوباره به سرغربی ها کلاه بگذارد وخودش را از این بحران برهاند از طرف دیگر نیز دل خامنه ای به  نامه های  آشکار وپنهان   سید حسین باراک اوباما خوش است ما نمیدونیم در این نامه ها آقای سید حسین باراک اوباما  به خامنه ای چه مینویسد و چه قول های میدهد؟ اگر سیدحسین باراک اوباما این نامه ها را قطع بکند من مطمئنم خامنه ای قادر به ادامه این حکومت شیطانی نخواهد بود ... پس هنوز خامنه ای درسر خود نقشه کلاه گذاشتن بر سر غربی ها را دارد این کوتاه آمدن ها برای نجات یافتن از ضربه خردکننده ی تحریم ها است ...  اگر خامنه ای  کوتاه بیاد نه تنها همه چیز را از دست خواهد داد از ولایت نیز دست بر خواهد کشید ! بله ملت ایران همیشه در انقلابات نه تنها در منطقه در دنیا پیشتاز بوده و  درطول این سی سه سال نیز بهای سنگینی را پرداخته است و همیشه شعله امید را در دلها فروزان نگهداشته است و اما   امدادهای غیبی و سربازان گمنام  ولایت  که همان مماشاتگران و تاجران نفت و خون این رژیم ضد بشر را سرپا نگهداشته است که این ملت را به زنجیر کشیده اند باید این زنجیزها را پاره کرد و باید  به این مماشاتگران تف کرد و باید این مماشات را به پایان رساند آن موقع خواهیم دید که   ملت چه قیام جانانه خواهد کرد نه برای اصلاح ونه برای برگشت به عصرطلایی خمینی بلکه برای ریشه کن کردن ولایت فقیه خمینی ساخته پس برای یک ایران بدون ولایت فقیه و امام و امت باید کمی سختی کشید و باید ملت سوریه را نگاه کرد آزادی بها میخواهد باید پرداخت و تا قدرش را دانست  و اما دلم میخواد  بعنوان یک ایرانی با زبان بسیار ساده به آقای اوباما یک داستان واقعی را تعریف کنم که خودم شاهدش بودم . آقای اوباما لوطی محله ما خیلی انسان با شخصیتی بود! در محله ما یک نفر بود همیشه به همه احترامی خواست میگذاشت آن موقع ها ما جوان بودیم از ما بزرگتر ها میگفتند این لوطی است بسیار مرد است ما سردر نمیآوردیم لوطی است و بسیار مرد است یعنی چه ؟ خلاصه یک دوستی داشتم که باباش پولدار بود همیشه جیبش پربود رفته بود با دو نفر دعواش شده بود حسابی کتکش زده بودند دوست من یک بعد از ظهری بود آمد ولی تمام صورتش سیاه شده بود ازش پرسیدیم چه شده گفت هیچ فلانی ها من را به ناحق زدند ما بهش پیشنهاد کردیم که بابا تو که پولداری برو به پیش لوطی محل بهش جریان را بگو و یک پولی هم بهش بده او برود کار اینها را تمام بکند( درستی دولت داشتیم و قانون همه چیز داشتم ولی آن موقع لوطی های محل نیز برای خودشان قانونی داشتند ) خلاصه این دوست ما به پیش لوطی محل رفت با ده هزار تومان پول دوستم میگفت اول رفتم بهش سلام کردم خیلی صمیمی سلامم را گرفت و بعد گفت بگو مشکلت چیه میگه من اول ده هزار تومان پول را درآوردم جلوی لوطی گذاشتم بعد بهش گفتم ببین این پول مال شما دو نفر من را کتک زدند من از شما میخواهم آنها را یک گوشمالی بدی میگه لوطیه به من یک نگاه کرد بعد گفت داداش اگر  مزاحم خواهر و یا مادرت شده بودند حرف نداشتم و یا اگر بهت زور گفته بودند باز حرف نداشتم میرفتم گوششان را میکشیدم ولی شما رفتید با یک نفر دعوا کردید این در شأن من نیست وارد این دعواها بشوم دوستم میگفت من جا خوردم این چه لوطیه که ده هزار تومان پول را پس میده آن موقع یک ماشین پیکان 12 هزار تومان بود دوستم میگفت از لوطیه پرسیدم تو که زور داره و اسم داره بگیر این پول را یک کتکی به این طرف بزن لوطی باز تکرار کرده بود من به دعواهای شخصی دخالت نمیکنم این یک دعوای شخصی است من شرف لوطیگری خودم را به پول نمیفروشم آقای سید حسین باراک اوباما از شما خواهش میکنم به دعوای شخصی ملت ایران با خامنه ای دخالت نکنید بگذارید ملت ایران با خامنه ای دعوای خودشان را بکنند این در شأن لوطیگری نیست به قاتل ندا نامه بنویسد درستی شما امروز لوطی جهان هستید ولی رسم لوطیگیری را بیش از این لکه دار نکنید ... زنده باد ایران مرگ بر اصل ولایت فقیه لعنت بر خمینی و پیروانش  
خانباباخان 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

از همه دوستان عذر میخواهم بودن جنس خمینی توهین به انسان است



لعنت بر خمینی هم این زن و هم این مرد هر دو از جنس خود خمینی هستند لعنت بر خمینی و پیروانش

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

لطفأ اطلاع رسانی بکنید

روايتي از يك فاجعه:
مدل جدیدی از تجاوز:
خانمی بعد از ساعت‌ها کار، دفتر کارش را ترک می‌کند؛ او کودکی را می‌بیند که کنار جاده ایستاده و در حال گریه کردن است. این خانم دلش به حال کودک می‌سوزد، بنابراین از او دلیل گریه‌اش را می‌پرسد. کودک توضیح می‌دهد که گم شده و از خانم می‌خواهد که او را به خانه‌اش برساند و کاغذی را به او می‌دهد که آدرس خانه‌اش روی آن نوشته شده بود زن که فرد مهربانی بوده، تصمیم می‌گیرد کودک را به خانه‌اش برساند؛ بدون اینکه به چیزی مشکوک شود.* *وقتی به خانه می‌رسند، زن زنگ در را می‌فشارد اما دچار برق‌گرفتگی شده و بیهوش می‌شود.* *فردا صبح وقتی به هوش می‌آید، می‌بیند که در خانه‌ای خالی روی زمین افتاده است، او حتی متجاوزان را ندیده بود....
به همین خاطر است که این روزها، جنایت‌کاران افراد مهربان را نشانه گرفته‌اند. توصيه مي‌شود هیچ‌وقت کودکي را به مکانی که می‌گوید، نرسانید و در صورت اصرار و التماس او، او را به ایستگاه پلیس تحویل دهید.* *بهترین کار در حق بچه‌های گمشده، تحویل به ایستگاه پلیس است. لطفا این ایمیل را به تمام دوستان و همکاران خانم خود، و آقایانی که همسر دارند، ارسال کنید. ارسال این ایمیل حتی برای هزاران بار، بهتر از وقوع یک فاجعه دیگراست.* * برای ایمن ماندن شغل و هویتم، فقط می‌گویم که من یک مامور اجرای قانون هستم. خیلی ناراحت‌کننده است که امروز نمی‌توانیم حتی به بچه‌ها کمک کنیم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

بهنود جان اسم تو را ما درقلب های خود شهید نوشته ایم نه روی سنگها

بهنود رمضانی یکی از نوگل های ملت ایران در راه آزادی میهن اسیرمان جان خود را فدا کرد او در ظاهر از میان ما رفت ولی بهنود همیشه زنده و شاهد عمل ما است شنیدم که جلادان بهنود سنگ مزار بهنود را تحمول نکرده و آن را با زور به خانواده و بخصوص به مادر بهنود تحمیل کردند که بردارد چرا؟ چون روی  سنگ مزار بهنود نوشته شده شهید بهنود رمضانی بله این جلادان از شهدای واقعی ایرانزمین وحشت میکنند مگر سنگ مزار محمد حنیف نژاد را نه شکستند؟ ای مادر شما یک جوان را از دست داده اید برای آزادی یک ملت من از شما خواهش میکنم برای برداشتن سنگ مزار بهنود اشک نریز به فرزند قهرمان خود افتخار بکن ببین او چه قهرمانی بود که از سنگ مزارش دژخیم وحشت دارد و بر عکس یاران و دوستان بهنود وقتی که اسم این قهرمان را میشنوند دروجودشان رگ غیرت وطن طغیان میکند ای مادرعزیز اگر دیروز یک بهنود داشتی امروز تمام جوانان ایرانزمین برای تو بهنودند افتخار کن که در آزادی ایران سهم داری آنهم از نوعی جگرپاره ات سرت را بالابگیر هر جوان را دیدی خوب نگاهش کن آن وقت خواهی دید که بهنود در چهره آن جوان به تو لبخند رهایی میزند ای مادر مبادا جلادان بهنود را با غمگین شدن خود خوشحال بکنی تو باید به ریش کثیف این ولایت جهل بخندی که یک سنگ مزار را برنمیتابد مطمئن باش یاران بهنود روزی در سر مزار این عزیز به صف خواهند ایستاد که دست شما مادر را به نشانه احترام به بهنود خواهند بوسید آن روز دور نیست به خون پاک بهنود قسم آن روز درحال رسیدن است افتخار برتو ای مادر بهنود و بهنودها ما راه بهنود را ادامه میدهیم تا خواست بهنود و هزاران بهنود دیگر را که آزادی ملت ایران بود برای ملت ایران بدست بیاوریم زنده با مبارزه با دژخیمان ولایت جهل و جنایت سلام بر شهدای راه آزادی ملت ایران... خانباباخان

بهنود رمضانی دانشجوی ترم دوم رشته میکانیک دانشگاه نوشیروانی بابل که در 24 اسفند 89 در شب چهار شنبه سوری در تهران و میدان 22 نارمک به دست بسیجی ها کشته شد.....


خبرهای موثق راجع به بهنود
حکومت اعلام کرده بود کشته شدن بهنود رمضانی به علت انفجار بمب دست ساز در جیب وی پارگی طحال را سبب شده بود ولی طبق گزارش پزشکی قانونی  علت فوت صدمات متعدد ناشی از جسم سخت اعلام کرد....
عکس هایی که منتشر میشه نشان از ضرب و شتم شدید بهنود توسط مزدوران هست :






                                 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

کشوری که فقط 3 نفر جمعیت دارد




آنچه که در این کشور کوچک به شدت مورد توجه گردشگران قرار گرفته، قطار کوچکی است که در جمهوری 'مولوسیا' وجود دارد.

نکته جالب تر این است که گردشگران برای سفر به این کشور باید ویزا دریافت کنند ... جمهوری "مولوسیا" با 3 نفر جمعیت در حال حاضر کوچک ترین کشور جهان به شمار می رود.

گفتنی است رییس جمهور این کشور کوچک، «کیوین بو» نام دارد و علاقه شدیدی دارد که پوششی مانند دیکتاتوران نظامی جهان داشته باشد از همین رو همواره یونیفرم و عینک نظامی بر تن دارد.

قابل ذکر است این کشور کوچک که در نزدیکی ایالت "دایتون نیوادا" در آمریکا قرار دارد، به دولت آمریکا مالیات پرداخت می کند. رییس جمهور این کشور، پرداخت مالیات را به منزله کمک کشورش به یک کشور دیگر تلقی می کند.

ناگفته نماند علاوه بر جمعیت 3 نفره این کشور، 3 سگ نیز در جمهوری "مولوسیا" زندگی می کنند. این کشور در سال 1977 میلادی تأسیس شد و مساحت آن تنها 6 هکتار است که شامل خانه رییس جمهور، باغ جلو و عقب آن می شود.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

باز این دل دیوانه ام به یاد خاوران افتاده است




ای دشت خاوران به من بگو در آن شب به تو چه گذاشت؟

آه از چه بگم دژخیم سرمست ازخون عاشقان عربده می کشید و لگد مالم می کرد بگم؟

از آن شب که تمام تنت را تب فرا گرفته بود به من بگو

در آن شب هزاران بار در تب خود سوختم و خاکستر شدم از کاروان ققنوس ها بگم؟

بگو از آن لرزها،ازآن تب ها و از آن خشمت به من بگو

هرگز نه لرزیدم خشمم فوران می کرد در آتش خود می سوختم از آن شعله ها بگم؟

بگو ازآن دردی دریدن سینه ات به من بگو بر تو چه گذاشت بگو؟

دژخیمان پی در پی سینه ام را می شکافتند و با جسد عزیزان پرمی کردند عربده عفریت جماران گوش فلک را کر کرده بود به کشید! بازم بگم؟

ای خاوران از آن پیکر های خون چکان به من بیشتر بگو

زن و مرد، پیر و جوان انگار زمان خزان انسان رسیده بود از آن فصل خزان بگم؟

بگو از آن فریاد ها از آن ناله ها از آن نعره های شیران به من بگو

ازعربده جلادان یا از نعره و غرش شیران که تمام دشتم را فرا گرفته بود از کدام بگم؟

در آن شب به تو چه گذاشت از آن لحظه ها بگو

دهان های پر از خون از شکاف های سینه ام بوسه می زدند شرم تمام وجودم را فرا گرفته بود ازآن شرم که داشتم بگم؟

بگو از آن چنگال های آهنین که به سینه ات انداخته بودند میدریدن از آن ها بگو

تمام حرمتم را دریدند سینه ام را شکافتند پر از خون کردند از این سینه ی خونینم هر چه میخوای بگم

حالا بگو کلمه ای، یا کلامی از آن قهرمانان شنیدی؟ گر شنیدی به من بگو

آنان می گفتند ننگ و تسلیم از ما دور باد زنده باد آزادی بازم بگم؟

چند شب و روز در این تب و لرز می سوختی از آن آتش که تمام پیکرت را فرا گرفته بود به من بگو

هنوز سرکش و شعله ورم بی قرار، چونان آتش کده زرتشتم ازآن شعله های پنهانم بگم؟

ای دشت خاوران آخرین آرزویت چیست آن را به من بگو؟

آخرین آرزوی من اینست کعبه آزادگان شوم این سینه ی خونینم را باز کنم درد ها را بیان کنم این را می خواستی بگم؟
از خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

استقبال دانشجویان بسیجی از دیپلمات ِ شناگر و دلاور در فرودگاه امام


حکمت الله قربانی دیپلمات سفارت ایران در برزیل که در زمینه تفاوت فرهنگی در استخرهای برزیل برای ملت همیشه در صحنه و شهیدپرور ایران افتخارآفرینی کرده بود بامداد امروز وارد کشور شد و به گرمی مورد استقبال دانشجویان عدالت‌خواه قرار گرفت.

به گزارش خبرگزاری دلاورمردانِ شیعه‌نیوز هواپیمای حامل دیپلمات‌ سفارت ایران در برزیل که به علت سوءتفاهم فرهنگی روز شنبه گذشته در استخر شنای مختلط یک باشگاه خصوصی به گفته شاهدان عینی، با تظاهر به شنای زیر آبی، "اندام شخصی" چهار دختر نوجوان نه تا پانزده سال " را "لمس کرده" و مظلومانه از برزیل اخراج شده بود ساعت ۲:۴۰ دقیقه صبح امروز وارد فرودگاه امام خمینی تهران شد.

براساس این گزارش، هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران یک فروند هواپیمای ایرباس هما به شماره ۱۲۱ خارج از برنامه و به صورت اختصاصی به برازیلیا اعزام کرده بود تا دلاورشیعه‌مرد ایرانی را به کشور بازگرداند.

بعد از ورود این هواپیما به خاک کشورمان و بعد از طی تشریفات، رامین مهمان‌پرست سخنگوی وزارت خارجه در جمع دانشجویان عدالت خواه که برای استقبال از دیپلمات مظلوم ولی قهرمان به فرودگاه آمده بودند، حاضر شد.

دانشجویان که از ساعت‌ها قبل در فرودگاه حاضر شده‌ بودند عکس‌های امام راحل، مقام معظم رهبری و شهید شهریاری را در دست داشتند و شعار "مرگ بر برزیل"، "مرگ بر آمریکا"، "دانشجو بیدار است از برزیل بیزار است"، و "۱۳ آبان تکرار باید گردد، لانه برزیل پیر اشغال باید گردد" سر می‌دادند.

هم‌چنین دانشجویان دست‌نوشته‌هایی مانند "وارث خون شهیدان خوش آمدی به ایران"، "تفاوت فرهنگی خوش آمدی به ایران"، "چشم فتنه را درآوردیم" و "استعمار مرد" را در دست داشتند.

دانشچویان ضمن ابراز خوشحالی از ورود دیپلمات‌ ایرانی به کشور، با اهداء حلقه گل از حکمت الله قربانی دیپلمات سابق سفارت ایران در برزیل قدردانی کردند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پیروزی فرانسوا اولاند بر سرکوزی


Large
خلاصه بعد از یک دوران طولانی فرانسوا اولاند کاندیدای حزب سوسیالیست ها بر کاندیدای حزب راستگرا نیکولا سرکوزی با رأی 28،4 درصد پیروز شد آقای سرکوزی با 25،5درصد مقام دوم در دوراول انتخابات شد این دو کاندیدا به دور دوم راه یافتند در دور دوم انتخاباتی، فرانسوا اولاند و نیکولا سرکوزی برای رسیدن به الیزه رقابت خواهند کرد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

یکی از زیباترین دریاچه های جهان در حکومت جهل ولایت فقیه از تشنگی می سوزد دریاچه ارومیه

شعری به زبان آذری برای دریاچه ارومیه


آی اوشاخلار ال اله ورین گداخ ارومو گیله

ارومونون گوزل گوله یانود دونوب والله کوله

برابر آغلویاغون یاش توکاغون یانان گله

سویندراخ دوزگولونه سو دولدوراخ بیرده گوله



ارومونون گزل گوله سوسوز قالود هارایلار

یارالاری دوزلا دولود یانار یانار هارایلار

کربلانون سقاسونا خبر وراخ سو گتیرسین هارایلار

شمر، یزید سویون کسید سوسوز قالود سوسوزونان هارایلار



چشمه اولاخ سهندن دوشونن شورها شور آخاخ

ارومونون گولونده الدرم تک شمشکلر چاخاخ

سوالاننان دوراخ ایکید تک ارومویا باخاخ

یاشاداخ ارومو گولون باجی قارداش بیز اونا باخاخ

ترجمه به فارسی

آهای بچه ها دست بدست هم دهیم برویم به ارومیه


دریاچه زیبای ارومیه والله سوخته به خاکستر تبدیل شده


همه باهم گریه بکنیم اشک بریزیم به این دریاچه سوخته


سیر آب کردن با اشک های خود دوباره دریاچه نمک را خوشحال کنیم


دریاچه زیبای ارومیه تشنه مانده فریاد میکند


زخم هایش با نمک پر شده می سوزد و می سوزد و فریاد میکند


فریاد کنیم به سقای کربلا خبر بدهیم به این دریای تشنه آب بیارد


شمر و یزید آبش را قطع کرده اند تشنه مانده از تشنگی فریاد میکند

چونان چشمه از سینه سهند شورها شور روانه شویم


در دریاچه ارومیه چنان رعد و برق شعله ها زنیم


از سوالان برخیزیم مثل قهرمانان به ارومیه برسیم


زنده نگهداریم دریاچه ارومیه را خواهر و برادر باهم به آن برسیم


خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

داستان شیخ عریان ، چوپان ده و ارباب خواندنی است


واقعأ بنظر میرسد که این احمدی نژاد به شیخ عریان بودن خود باور کرده است! بچه احمقی بود دوستانش او را همیشه پخمه صدا میکردند خلاصه پخمه نتوانست تحصیلاتش را ادامه بدهد به خدمت سربازی رفت بعد از دو سال اندی خدمت سربازی پخمه به پایان رسید چند روز مانده بود که پایانه خدمتش را بدهند پخمه به مادرش نامه نوشت که برایم یک دست لباس بفرستید دارم میام مادر بیچاره اش با هزار مکافات یک دست لباس خرید به پخمه فرستاد خلاصه پخمه لباس ها را پوشید و سوار اتوبوس شد که به شهر خودش برگردد در کشور پخمه امنیتی وجود نداشت راهزن و دزد برای خودشان حکومتی به راه انداخته بودند وسط های راه بودند راهزنها ریختند جلوی اتوبوس را گرفتند هر کس پول و طلا داشت گرفتند پخمه نه پول داشت و نه طلا سردسته راهزنها یک نگاهی به پخمه کرد دید لباسهایش نو است به نفراتش دستورداد لباسهای پخمه را دربیارند همه لباس های پخمه را گرفتند پخمه به خودش گفت بعد از این همه خدمت که نمیشود برهنه و بدون لباس به شهر رفت دیگر سوار اتوبوس نشد همه سوار شدند رفتند پخمه به خودش گفت بهتر است بروم در یک جا پنهان بشوم شب که شد یواشکی برم به شهر رفت در نزدیکهای یک آبادی یک غار دید کمی خسته و کمی بی خواب بود گفت همینجا توی این غار کمی استراحت بکنم تا شب بشود به خانه بروم خلاصه خواب سنگین رفت پخمه در اینجا بخوابد بشنویم از آبادی در این ده یک ارباب بود برای اینکه ملت را همیشه داشته باشد به مردم ده میگفت همه ما در سایه شیخ عریان زنده هستیم این شیخ عریان است در کشت و زار ما برکت می اندازد تمام برکت ده در سایه شیخ عریان است.... هر وقت مردم از ارباب میپورسیدند شیخ عریان کیست و در کجا زندگی میکند ارباب به اهالی ده میگفت شیخ عریان بسیار پاک است حتی لباس نمیپوشد و همیشه در بیابانهای ما حاضر است و ما را نگهبانی میکند که بلای بر سرما نیاد هر وقت هم که خواستی استراحت بکند میگیرد در یک غار میخوابد ... این ده یک چوپانی داشت این چوپانی با تمام وجودش به حرف های ارباب باورکرده بود هر روز گوسفندانش را میبرد بع چراگاه اولین کاری که میکرد این بود تمام غارهای آن منطقه را یکی یکی سر میزد تا شاید یک روزی شیخ عریان را ببیند و برای پای لنگانش شفا بخواهد . چند ماه پیش پای چوپانی پیچ خورده بود و در رفته بود یک پایش میلنگید خلاصه چوپانی دم درب یک غاری رسید اول به چشمانش باور نکرد چندین بار چشمانش را پاک کرد باز دید که بله در داخل غار خود شیخ عریان خوابیده است بعد از خواندن چندی دعا و سینه خیز به طرف شیخ عریان حرکت کرد سروع کرد بوس کردن دست و پای شیخ عریان ... پخمه توی خواب بود یک دفعه فکر کرد که به خانه رسیده است خواهر و مادرش دارند بوسش میکنند بعد بیادش افتاد که نه بابا هنوز من که به خانه نرسیدم چشمهایش را باز کرد دید یک چوپان داری همان طور میبوسی و به خدا شکر میکنه که اولین نفر است که شیخ را زیارت میکنه پخمه از چوپان پرسید برای چه من را میبوسی؟ چوپان گفت ای شیخ عریان تو را قسم میدهم به خدا خودت را از من پنهان نکن تو همان شیخ عریان هستی که سپر بلایایی ده ما و نگهبان سلامتی روستای ما هستی پخمه باز از چوپانی پرسید تو از کجا من را میشناسی چوپانی گفت چندین سال است ارباب ده به ما گفته است که یک روزی شیخ عریان خواهد آمد و در یکی از غارها پیدا خواهد شد ... در اینجا چوپان دیگر به پخمه و یا همان شیخ عریان اجازه نداد دیگه زیاد سئوال پیچش بکند دستش را کرد توی جیبش کیسه را بیرون کشید هر چه پول داشت ریخت به پای پخمه و گفت ای شیخ عریان تو را قسم میدهم به خدا از اینجا تکان نخور تا من بروم اهالی ده را خبر کنم که شیخ عریان آمده است اونها نیز برای زیارتت بیایند پخمه وقتی که سادگی این چوپان را دید فهمید که در این دهکده انسانهای ساده زندگی میکنند از چوپانی پرسید برای چه میخوای اهالی ده را به اینجا بیاری چوپانی گفت آخه ارباب به ما گفته که هر وقت شیخ عریان آمد بروید زیارتش کنید و پول و طلا بهش هدیه کنید اهالی روستا میخواهند سهم شما را بدهند پخمه در درون خود عید گرفت عجب جای پیدا کردم در همینجا در همین غار پولدار خواهم شد چوپان بلند شد که به ده برود آنقدر خوشحال شده بود دیگر فراموش کرده بود که جلوی غاری یک پرتگاه است از آن پرتگاه پرت شد به پایین درست روی اون پایش افتاد که در رفته بود پای چوپان دوباره به جاش افتاد وقتی که چوپان بلند شد دید دیگر نمیلنگی دوباره به سمت شیخ عریان آمد و از پخمه تشکر کرد که شفای پایش را داد به سمت ده دوید و اهالی ده را خبر کرد همه بلند شدند هر چه پول و طلا داشتند برداشتند پشت سر چوپان راه افتادند توی راه همه این چوپان را میبوسند و بهش میگویند تو خودت نیز یکی از صالحین این ده هستی که شیخ عریان را پیدا کردی چوپان نیز کوتاه نمیاد میگوید بس چه مگر نمیبینید پای چولاق من را شفا بخشیده است خود شیخ عریان است خلاصه اهالی ده به دم درب غار میرسند همه صف میکشند یکی یکی چوپان به زیارت سیخ عریان میبرد بعد از زیارت هرچه پول و طلا دارند به پای شیخ عریان میریزند پخمه حسابی گارد میگیرد خودش را به شیخی میزند هر روز از دههات های دیگر نیز تعداد برای زیارت پخمه به غار میآیند یک روز ارباب میبیند تعداد اهالی ده دسته جمعی به بیابان میروند از اونها میپرسی کجا میروید اهالی ده میگویند قربان خدا به شما عمر بدهد شیخ عریان چند روزی است که ظهور کرده است توی یکی از غارها ارباب میفهمد که یک بی پدری این مردم را سرکار گذاشته است ولی بخاطر اینکه اربابی خودش را به پیش ببرد خودش نیز به یک شیخ احتیاج داشت به اهالی ده میگوید شیخ را دعوت کنید به مهمانی من بگوید ارباب سلام رساند و گفت من منتظرش هستم .اهالی ده پیام رباب را به شیخ عریان میرسانند شیخ عریان با دستش به اهالی اشاره میکند بکشید عقب همه چندین متر عقب میروند چوپان را با اشاره انگوشت صدا میکند از چوپان میپرسد از اینجا تا ده چقدر راه است چوپان میگوید دو ساعت راه است ولی یک راهی از میان صخره ها است که میانبر است کمتر از یک ساعت است شیخ به چوپانی میگوید میدونی که اولین بار تو اون راه را پیدا کردی من خودم همراهت بودم این را نباید به کسی دیگری بگوی او راه من و شما است بعد به اهالی ده که منتظر بودند شیخ را سوار چارپایان بکنند و با خود به ده ببرند میگوید شماها بروید من همراه چوپان سوار بال فرشته ها میشویم میایم مردم برمیگردند به ده شیخ و چوپان نیز از آن راه میانبر یک ساعت هم قبل از اهالی به ده میرسند خلاصه مردم وقتی که وارد ده میشوند میبینند شیخ عریان در مرکز ده است و آن تعداد از اهالی ده که توی ده مانده بودند شهادت میدهند که بابا شیخ عریان الان بیش از یک ساعت است به ده رسیده است خلاصه دوباره مردم به پای شیخ عریان میریزند و به خدایشان شکر میکنند که شیخ عریان را برایشان فرستاده است و شیخ عریان را به طرف خانه ارباب همراهی میکنند ارباب به اهالی ده میگوید شماها بروید شیخ امشب مهمان من است شیخ عریان را تحویل میگیرد وارد ساختمان ارباب میشوند همان اول که میشینند ارباب به خدمتکارش میگوید دوتا ویسکی بیار ویسکی ها را میارند بعد ارباب یک ویسکی خودش میگیرد و ویسکی دیگر را به شیخ عریان میدهد میگوید بسلامتی شیخ در اینجا پخمه میگوید نه من از این چیزها نمیخورم حرام است ارباب یک کشیده به صورت شیخی مینوازد و میگوید پدرسوخته تو را من شیخ عریان کردم بردار ویسکی را بخور تو شیخ عریان این ده هستی ولی این را فراموش نکن من اربابت هستم .... بنظر میرسد احمدی نژاد اربابش که خامنه ای جلاد باشد فراموش کرده است و واقعأ فکر میکنه شیخ عریان ده است

خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جنتی : بعد از این خودم زحمت سهم ولی فقیه و خودم را می کشم تا هر آشغالی را به خوردمان ندهند

جنتی : ما چه می کشیم و مردم چه می کشند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

شعر کاروان دشت نور

شعر کاروان دشت نور

میرود این کاروان در دشت نور
زخم بر پایش، ولی قامت صبور

میرود، چون هست علی اش ساربان
میرود، این کاروان سربدار عاشقان

میرود این چشمه تا صبح امید
تا طلوع بی قراری های دریای سپید

میرود، محمل مدار ای ساربان
میرود چون خالق هستش باغبان

گرتهی باشد دو دستش غم مخور
گر اسارت هست بخت سربلندش، غم مخور

هان بپا شو، یاری اش کن، برخروش
جامه مسکین ز تن کن، رخت عیاری بپوش


مجتبی فتحی
19 آوریل 2012

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

درگيريهای نظامی بين نيروهای پيشمرگه و نيروهای وزارت دفاع دولت مالکی

نیروهای پیشمرگه کردستان عراق
نيروهای پيشمرگه کردستان عراق
درگيريهای نظامی بين نيروهای پيشمرگه و نيروهای وزارت دفاع دولت مالکی
تلويزيون الشرقيه گزارش داد: درگيريهای نظامی محدودی برای اولين بار بين نيروهای پيشمرگه و نيروهای وزارت دفاع دولت مالکی در خانقين در استان ديالی صورت گرفت.
بنا به اين گزارش تيراندازی بين طرفين در منطقه نفت خانه بين نيروهای عراقی وابسته به لشکر چهارم و نيروهای پيشمرگه وابسته به لشکر سوم صورت گرفت.

شاهدان گفتند تيراندازيهای محدود هنگامی صورت گرفت که نيروهای پيشمرگه وابسته به لشکر سوم متوجه شدند، نيروهای دولتی وابسته به لشکر چهارم به منطقه يی که پيشمرگان آن را جزو محدوده خود می دانند وارد شدند اين منطقه خارج محدوده و کنترل نيروهای دولتی می باشد، شاهدان گفتند که قبل از درگيری طرفين با هم صحبت کرده و با تلفن باهم تماس گرفتند. درگيری هنگامی که نيروهای دولتی به خارج از منطقه تحت کنترل پيشمرگه عقب نشستند پايان يافت.
تلويزيون بغداد نيز گزارش داد: بين ارتش عراق و پيشمرگه در منطقه نفتخانه در نزديکی خانقين درگيری مسلحانه رخ داد… نيروهای پيشمرگه نيروهای ارتش عراق را که از محدوده خود خارج شده بودند خلع سلاح کردند… http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=108533

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

این متن را به خاطر اهمیتش به اشتراک بگذارید...


این متن را به خاطر اهمیتش به اشتراک بگذارید...
اگر اين متن راقبلاً خوانده ايد،لطفاً باز هم بخوانيد و به اشتراک بگذارید

چهارمین نشانه سکته نیز مشخص شد: زبان

هیچ گاه این سه حرف را فراموش نکنید: لحد

نشانه های سکته:
فریدون در جشن کباب پزی سکندری خورد و به زمین افتاد. اما به دوستانش که پیشنهاد کردند به اورژانس زنگ بزنند گفت حالش خوب است و فقط به خاطر اینکه به کفش های جدیدش عادت ندارد پایش به سنگفرش گیر کرده.آن ها به او کمک کردند تا بلند شده و یک بشقاب غذای دیگر برای خود بکشد.
فریدون با اینکه کمی هول شده بود ولی تا آخر آن بعدازظهر خود را سرگرم کرد.
همان شب همسر فریدون تماس گرفت و به همه اطلاع داد که فریدون را به بیمارستان منتقل کرده اند و وی ساعت 6 بعد ازظهر فوت کرده است. او در جشن دچار حمله شده بود و اگر اطرافیانش نشانه های حمله را تشخیص داده بودند شاید فریدون اکنون با ما بود.
گاهی حمله منجر به فوت افراد نمی شود اما آنها در شرایطی بدتر از مرگ مجبور به ادامه زندگی می شوند.

خواندن این متن تنها یک دقیقه از زمان شما را خواهد گرفت...

یک متخصص اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمان های پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد:
شناسایی علایم سکته:
در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است.
متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند.
پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند
ل: از شخص بخواهید تا لبخند بزند.
ح: از شخص بخواهید که حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است)
د: از وی بخواهید هر دو دستش را بلند کند.

اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید.

و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد.
اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است.

یک متخصص قلب می گوید اگر هر کس این ایمیل را دریافت می کند آن را به 10 نفر دیگر بفرستد می توان امیدوار بود که حداقل جان یک انسان نجات یابد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

مهدی خزعلی:راستی این بچه آخوند مهدی خزعلی درحق ملت ایران چه فکر میکنه؟

ما آذری ها یک ضرب المثلی داریم میگویند خرس هزار و یک نوع میرقصد همش برای بدست آوردن گلابی است آخه خرس ها گلابی را خیلی دوست دارند سه و یا چهار ماه پیش مهدی خزعلی از فرار خود ازایران خبر داد آنهم با هواپیما تازه با این هم نماند از همان هواپیما با صدای آمریکا تماس گرفت وپیامش را به پیروان رساند پسرآخوند خزعلی بعد از این پیام طرفداران بچه خزعلی کلی هم به به و چه چه کردند که این یک قهرمان است .... من در همان زمان یک مقاله نوشته بودم باباجان این آخوند زاده است از این قهرمانی درنمیاد و این دلش برای هیچ کس نمیسوزد تمام تلاشش برای این است که ولایت فقیه را سرپا نگهدارد... یکی از بهترین دوستانم وقتی که این مقاله را خوانده بود برای من یک ایمیل زده بود که تو نباید در رابطه با مهدی خزعلی اینطور فکر بکنی او واقعأ داره مبارزه میکنه من در جواب این دوستم گفتم مهدی خزعلی را از همین الان به آن سی و هفت نفر اضافه کن این برای نفاق به خارج آمده است نه برای مبارزه با رژیم ولایت فقیه خلاصه چند روز نگذاشت یک دفعه دیدم مهدی خزعلی مهمان زنده صدای آمریکا است مجری برنامه ازش پرسید شما با ولایت فقیه مخالف هستید مهدی خزعلی در جواب گفت نه من با این ها مخالف هستم که راه امام را بی اعتبار کردند وباید کاری بکنیم که مردم امام را خوب بشناسند ! خلاصه مجری ازش پرسید اگر دولت دلخواه شما به سرکار بیاد شما چکار میکنید گفت من فقط یک آرزو دارم وآن این است که وضع زندان ها را بهتر میکنم ببینید دوستان بزرگان مان گفتند گرگ زاده گرگ میشود نباید فراموش کنیم نمیگوید زندانی ها را آزاد میکنم میگوید زندانهای خوبی درست خواهم کرد... بله چند روزی نگذشت یک دفعه شنیدم که مهدی خزعلی را دستگیر کردند عجبا عجبا بعدش خبر شکنجه های سخت که بازجوها به مهدی خزعلی تحمیل میکنند همه جا را پر کرد مهدی خزعلی شده بود یک قهرمان ملی و میهنی بعد از اینهمه شکنجه خبر از اعتصاب غذای مهدی خزعلی بگوشمان رسید الله اکبر مگر مهدی خزعلی نه آمده بود توی خارج مبارزه اش را به پیش ببرد ؟ مهدی خزعلی کی به ایران برگشت و برای چه به ایران برگشت ... بعد از چند ماه اعتصاب غذا گفتند که مهدی خزعلی بیست و پنج کیلو کم کرده است البته بعد از نزدیک به سه ماه اعتصاب غذا رژیم مجبور شد مهدی خزعلی را باز آزاد کند من شخصأ وقتی که این همه فیلم بازی پسرخزعلی را میدیدم پناه بردم به خدا این بچه آخوند چه بلای میخواد به سر مردم بیاورد آخوند جنایتکارآدم کش و تجاوزگر... دیده بودم ولی از آخوند هنرپیشه گی ندیده بودم راستی این بچه آخوند مهدی خزعلی درحق ملت ایران چه فکر میکنه؟ واقعأ آدم میماند به این مهدی خزعلی چه بگوید ولی بنظر من مهدی خزعلی نیز مثل بقیه پلنگ صورتی ها خودش جنس واقعی خود را در روز چهارشنبه گذشته نشان داد فراخوان مهدی خزعلی : فراخوان مهدی خزعلی در تاریخ چهارشنبه ۲۳ فروردین 1391 مهدی خزعلی در فراخوان خود تصریح کرده است: من با انفعال مخالفم، با رادیکالیزم مشکل دارم، من فقط به تلاش و مبارزه مدنی و در چارچوب قانون می اندیشم، اجازه نخواهم داد ما را به قانون شکنی متهم کنند و برعکس در هر مرحله هزار خطای قانونی از رقیب خواهم گرفت! مهدی خزعلی همچنین ضمن دعوت همگان به پرهیز از "تفرقه و فرصت سوزی" خواستار یاری برای رساندن پیام اعتراض با این "تک رأی" شده است ( مهدی خزعلی در فراخوان خود تصریح کرده است: من با انفعال مخالفم، با رادیکالیزم مشکل دارم، من فقط به تلاش و مبارزه مدنی و در چارچوب قانون می اندیشم، اجازه نخواهم داد ما را به قانون شکنی متهم کنند) مخالف انفعال است و با رادیکالیزم هم مشکل دارد خلاصه اینهم میخواهد مبارزه مدنی در چارچوب ولایت بکند مبارک باد ... دوستان اگر یادتان باشد بعد از زهرخوردن و مرگ خمینی تمام دنیا خوشحال بودند نه برای اینکه جلاد و دزد بزرگ قرن ملت ایران به درک رفته برای این خوشحال بودند که رفسنجانی یک مدره است و قوانین بین الملل را محترم خواهد شمرد رفسنجانی مرد شماره یک نظام بود یک شبه پسر خمینی را هم مجبور کرد که بیاید دروغکی شهادت بدهد که خمینی گفته است بعد از من صیغه ولایت را به اسم خامنه ای بخوانید یادم است خبر نگار از رفسنجانی پرسید نظرت در رابطه با ولی فقیه شدن خامنه ای چیست رفسنجانی با این کلمه جواب خبرنگار را داد بله آقای خامنه ای را هم گذاشتیم آنجا یعنی من قدرت هستم بماند که خامنه ای خوب فهمیده بود کجا نشسته است علی اکبر ولایتی وزیر خارجه رژیم نیز له له زنان خودش را به آمریکا رساند و یک کنفرانس بزرگ به راه انداخت تمام خبرها از مدره شدن رژیمی که صاحب اصلی اش مرده بود بعد از آمریکا علی اکبر ولایتی قرار بود یک کنفرانس در ژنو و بعد از آن یک کنفرانس هم در لندن بگذارد ولی وقتی که تمام خبرگزاری ها در ژنو منتظر علی اکبر ولایتی بودند و همه دوربین ها لحظه شماری میکردند که خبر مدره شدن نظام مقدس را به دنیا بدهند ناگهان یک تعداد ایرانیان در تعبید ریختند به سرولایتی آنطور که شنیدم حتی لباسش را نیز درآورده بودند و کلی کتکش زده بودند نه کنفرانس ژنو و نه لندن دیگه برگزار نشد چون ولایتی را به بیمارستان فرستاده بودند خلاصه هشت سال رفسنجانی همه را به سرکار گذاشت در این میان تنها ملت ایران بود که دست رژیم را خوب خوانده بود آخرین روزهای رئیس جمهوری رفسنجانی ملت جانش به لب رسیده بود مخالفتشان بیشتر از الان بود رژیم مجبور شد محمد خاتمی را به اسم یک آخوند آزادی خواه و مدره اهل تمدن معرفی بکند باز یک جنایتکار دیگررا به اسم خاتمی رئیس جمهور کردند تمام دنیا نیز باز جشن گرفته بودند این آخوند هم میخنده و هم انگشتر داره صد درصد مدره است فکرمیکنم در آرشیو سی ان ان چندین فیلم است که خانم امانپور از انگشتر خاتمی گرفته بود یادم است کریستین امانپور میگفت هر چه است در این انگشتر است بعد دوربین نیز انگشتر را جلو و عقب میکشید .... خلاصه هشت سال هم او حکومت کرد بهروز جاوید تهرانی از زمان محمد خاتمی در زندان بود چند ماه پیش آزاد شد و تعداد زیادی از دانشجویان آن قیام نیز به شهادت رسیدند ... خاتمی وقتی که لاجوردی این جلاد بی رحم از طرف یک مجاهد جوان در تهران کشته شد آن را سرباز میهن خواند و آخرین روزهای رئیس جمهوریش نیز در جواب دانشجوها گفت اگر شما ملت ایران هستید من دشمن ملت ایران هستم.... ببخشید دوستان این ها را نوشتم به بچه آخوند مهدی خزعلی بگویم ما سی و چند سال است در چارچوب این ولایت ولی فقیه همه مدره ها و تمدنها ومدنی ها و آزادی هایتان را دیدیم بس کنید حیا کنید بگذارید ملت ایران نیز مثل بقیه ملتها خودشان تصمیم بگیرند چه کسی را میخواهند و چه کسی را نمیخواهند ... زنده باد ایران زنده باد آزادی
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

من ایران را دوست دارم

من ایران را دوست دارم من ایرانی ام
من از سرزمین آذر آبادگان، نسل بابکم
من تمام عمرم را برای سربلندی ایران و ایرانی گذاشته ام
من ضد نفاقم من ضد خود خمینی ام
من عاشق تمام ملیت های ایران ام
من کردستان قهرمانم
من پیشانی سوخته ترکمانم
من حرمت دریده شده بلوجستانم
من دست های پینه بسته شالی کاران شمالم
من آذریم از آذربایجان ایرانم
من کاکوی صمیمی شیرازم
من سرباز حنیف و موسی، این وطنم
من عاشق آن پیکر خونچکانم
من خود ایرانم در بند ،زنجیرو زندان دیو خون خوارم
من تمام ادیان رنگارنگ ایرانم
من ایران را دوست دارم
من آن پرچم سبز وسفید و سرخ ، خودآن شیر ژیانم
من دریای عمان و خلیج همیشه فارس ،خزر زخم خورده این میهنم
من عاشق شش دانگ خاک ایرانم
من دشمنٍ دشمن ایرانم دشمن خوداهریمن و ارتجاع ام
من عاشق پیکر خونچکان آن کوهمردم،
تمام تیرهای زهراگین نامردان سینه آن رانشانه گرفته اند، من آنم
من ساختارشکن ، محارب، فتنه گر و خود مجاهدم
من در چارچوب این ولایت نمی گنجم من ملت کهن ایرانم

توی بی شعوروتیغ به کف خود را دربست دراختیارولایت گذشته ای در آخر خواهی فهمید من کی ام



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

مزدوران خائن به ایران را بشناسیم : عکس دوتا وطن فروش

هومن مجد میهمان برنامه جان استوارد... او مزدور دو جانبه ، امریکا و لابی جمهوری اسلامیست که اکنون سرپرست کل برنامه فارسی تلویزیون آمریکاست ... مصاحبه ویدئویی جان استوارت با هومن مجد (وی مترجم سخنرانی احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل بود) را ببینید

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعه

دوستان، به نشانه اعتراض به ورود یک تروریست رژیم آخوندی به نام حسین موسویان به دانشگاه پرینستون آمریکا،خشم ملی خودتان را نشان دهید

دوستان، به نشانه اعتراض به ورود یک تروریست رژیم اخوندی به نام حسین موسویان به دانشگاه پرینستون آمریکا، که زمانی با عنوان سفیر در آلمان، به انجام عملیات تروریستی وادمکشی مشغول بود، خواهشمندم متنی را نوشته و به یکی از دو ایمیل زیر بفرستید، با این کار از پایمال شدن خون شهیدان راه ازادی، جلوگیری کنید।
president@whitehouse.gov, info@whitehouse.gov

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

صدای خرد شدن استخوانهای ولایت فقیه از زیرآوار خط قرمزها به گوش میرسد

بله مبارزه ملت غیور سوریه وجدان بشر را بیدار کرد هفتاد و یک کشور شورای ملی سوریه را برسمیت شناخت این یعنی مرگ پسر اسد و پیروزی خونهای به ناحق ریخته سوریه ای ها ... راستی وقتی که یک ملت عزم و جزم بکند کدام قدرت میتواند آن ملت را از راه باز دارد؟ ملت سوریه عزم و اراده کرده اند که این چارچوب ولایت پدراسد ساخته را بشکنند و در جای آن ولایت اسدی ، رای ملت خودشان را حاکم بکنند ...باید به ملت سوریه تبریک گفت و اما دوستان با این پیروزی ملت سوریه صدای شکستن خط قرمزهای ولایت جهل و جنایت خمینی ساخته بگوش میرسد نه تنها در سوریه بلکه درتمام منطقه صدایی سرنگونی تمام مزدوران ولایت فقیه بگوش میرسد ... چندی پیش اسماعیل هنیه بعد از سالها از ولایت فاصله گرفت و از مقاومت مردم سوریه حمایت کرد و مردم مصر نیز در همان سخنرانی هنیه با صدایی بلند می گفتند نه حزب الله نه ایران زنده باد مقاومت ملت سوریه ... اگر یادتان باشد وقتی که حسنی مبارک سرنگون شد خامنه ای ولی فقیه یک شبه هوس هندوستان کرد برای ملت مصر به زبان عربی فتوا صادر کرد که از ولایت فقیه پیروی بکنند و انقلاب مصر را نتیجه ولایت فقیه دانست و بی شرمانه برای این انقلابهای مردمی اسم هم تعیین کرد بیداری اسلامی !.... این قانون مند است زمان می گذارد ولی دیکتاتورها زمین گیرمیشوند در همان زمان خودشان در جا میزنند آخه کدام عقب افتاده بعد از کنفرانس استانبول دوباره دست به کشتار میزند؟ و کدام انسان بنام ارتش نگهبان شرف کشور و ملت بعد از این کنفرانس بخاطر اسد پسر دست به اینهمه کشتار مزند؟ بله ارتش که در دستگاه یک دیکتاتور پروریش یافته و تمام درجه هایش را با بله قربان گویان دریافت کرده است نباید انتظار بیش از این داشت چون این ارتش و یا نیرو تنها فرد دیکتاتور را برسمیت میشناسد نه ملت و نه شرف ملی را اگر از من بپرسید میگویم تا آن کنفرانس معرف استانبول هم اگر این نیروی سرکوب حالیش نبود باید آن روز سلاحش را به کاخ دیکتاتور نشانه میرفت یعنی این کنفرانس مرگ دیکتاتور بود پس از این کنفرانس هر جنایتی که از طرف این ارتش انجام شود صد برابر از جنایت گذشته اش بیشتر است ولی گفتم که این نیرو نه وطن پرست و نه ملت دوست و نه نیروی ملی و میهنی است این یک نیروی سرکوب در اختیار یک دیکتاتور خونخوار بزرگ شده با آن نیز باید گورش را گم کند.... واما گفتیم که خط قرمزهای ولایت به سرش آوار میشوند بله اون اسماعیل هنیه بود و این اسد پسر است که امروز همه داریم میبینیم که عمرننگینش بپایان رسیده است و اون یکی نوری المالکی است که زنگ مرگش را مسعود بارزانی به صدا درآورده است اگر یادتان باشد وقتی که نیروهای آمریکایی عراق را ترک کردند خامنه ای در یک ملاقات با همان آقای مسعود بارزانی گفت بیرون رفتن نیروهای آمریکا از عراق برگ زرینی در تاریخ عراق است خوب خامنه ای اشتباه نکرده بود درست میگفت برای اینکه دولت آمریکا وقتی که عراق را گرفت و دولت صدام حسین را سرنگون کرد در آن موقع خاتمی شیاد با آمریکایی ها قرارداد بسته بود که ما در عراق دخالت نمیکنیم به شرط اینکه شما متحدین همزمان با سرنگونی صدام باید کار مجاهدین خلق را نیز تمام بکنید و آنها را بمباران بکنید و آمریکایی ها نیز همان کار را کردند با اینکه مجاهدین در جنگ آمریکا و عراق بیطرف بودن خودشان را اعلام کرده بودند ولی آمریکا بخاطر اینکه رژیم ولایت ترور ، ماشین ترورش را در عراق بکار نگیرد تمام قرارگاه های مجاهدین را بمباران کردند و تعداد زیادی از مجاهدین را به شهادت رساندند و اما خامنه ای همزمان با بمبارانهای آمریکا چندین هزار نیروی قدسی را وارد عراق کرد و از طرف دیگر آمریکایی ها نیز عزم کرده بودند که تمام مجاهدین را با بمبهای وحشی خود در عرض چند روز نابود بکنند یادم است درعرض یک شب صد و بیست بار قرارگاهای مجاهدین از طرف آمریکایی ها بمباران شدند.... بله بعد از این بمباران ها آمریکایی ها لشگر کشی کردند به اشرف که بقیه مجاهدین را اسیر و تحویل خامنه ای بدهند در اینجا بود سردار بالابلندی بنام مژکان پاسایی در مقابلشان قد علم کرد با یک ارتش مدرن آمریکایی ها شوکه شدند بعد از این همه بمباران دراین بیابان بی آب و علف با یک شهر مدرن و با ارتش قدرتمند روبرو شدند خلاصه با ارتش آزادی بخش ملی ایران قرارداد صلح بستند و در مقابل تحویل سلاح ها به آنها قول حفاظت دادند بماند که بقول خودشان خیانت کردند.... از طرف دیگر در انتخابات عراق نورالمالکی که از ایادعلاوی شکست خورده بود باز خامنه ای وارد معامله با آمریکایی ها شد شرطش این بود باید نورالمالکی حکومت را تشکل بدهد و آمریکایی ها نیز این شرط خامنه ای را در مقابل این که به نیروهای آمریکایی حمله نشود قبول کردند و حزب برنده عراق که ایاد علاوی بود با یک قول های پوچ آن را کنار زدند مالکی را دوباره حاکم عراق کردند و بعد از حاکمیت جدید مالکی آمریکایی ها به بهانه اینکه مالکی امنیت را در عراق برقرار کرده است حفاظت اشرف را نیز در مقابل یک قول نامه از مالکی به او سپردند و در همان زمان با درخواست خامنه ای و با اجازه آمریکا دوبار مالکی به اشرف حمله کرد و تعداد زیاد از مجاهدان شرف و عزت ایرانی را به شهادت رساند ... بعد که آقای اوباما خودش مستقیمأ با ولی فقیه وارد نامه نوشتن شد یک قولهای نیز در این میان به ولی فقیه داده بود که شما جلوی تروریست ها را بگیرید به نیروهای آمریکایی حمله نکنند تا من قول که به ملت آمریکا داده ام به موقع نیروهایم را از عراق بیرون بکشم خامنه ای در درون خودش جشن گرفته بود و روز شماری میکرد که به این زودی آمریکا صد در صد عراق را ول خواهند کرد و حاکم واقعی عراق خودم خواهم بود بخاطر همان موقعی بیرون رفتن نیروهای آمریکایی آن را برگ زرین در تاریخ عراق خواند حالا روشن شد چرا خامنه ای اینقدراز رفتن آمریکایی ها خوشحال بود ؟ .... بله خامنه ای زیر زیرکی به مالکی گفته بود بعد از سرکوب و یا بیرون کردن مجاهدین باید در فکر سرکوب کردهای عراقی نیز باشد هر کمک هم که لازم شده در این راستا خواهد کرد .... در اینجا بود که آقای مسعود بارزانی دست مالکی و خامنه ای را خواند وشروع به این همه افشاگری و تهدید بیرون کشیدن از دولت مالکی را کرد پس در عراق نیز خط قرمز ولایت در حال شکستن است .... صدای خرد شدن استخوانهای ولایت فقیه از زیرآوار خط قرمزها به گوش میرسد... باید مردم ایران نیز آماده برداشتن قدم در راه سرنگونی تمامیت این رژیم جهل باشند .... محاصره اقتصادی از یک طرف و جریان اتم ملانشان از طرف دیگر و این همه ظلم و جنایت در حق ملت ایران و جراحی های درون نظامی و کوتاه شدن دست ولایت از کشورهای منطقه و مهم تر از همه ای اینها خط مماشات نیز به ته رسیده است نظام نامقدس خمینی پا در هوا مانده است باید هوشیار باشیم که از چارچوب ولایت کسی را علم نکنند مثل ملت سوریه عزم و اراده کنیم که این دیو آدم خوار را به درک بسپاریم و ملت ایران بعد از سالها آزادی را در یابند ولی دوستان این را باید بدانیم که این دیوآدم خوار ولایت فقیه صاحب یک نیروی سرکوب به اسم سپاه و بسیج در اختیار دارد که هیچ دیکتاتور دیگر این نیروی جهل را نداشته و ندارد خامنه ای جلاد به هیچی رحم نخواهد کرد پس باید در مقابل خامنه ای و نیروی سرکوبش ما نیز سازمان یافته و یک پارچه با یک شعار ملی و میهنی قدم برداریم ... در این راه اولین قدم باید به تمام دار و دسته ولایت فقیه مطلقه جواب رد داد چه اصلاح طلبش و چه مدره اش و چه متمدنش بقول پدرانمان سگ زرد برادر شغال است .... باید فکر اساسی و قدم اساسی در راستایی آزادی ایران اسیرمان برداریم و از نیروهای سرنگونی طلب حمایت بکنیم برای یک ایران آزاد و احترام به تمام عقاید و جریانهای دموکراسی خواه .... بله وقتی که در لیبی و در سوریه اسم شورای ملی و ارتش آزادی بخش را میشنویم صفا میکنیم و از آنها حمایت میکنیم و خبرهایشان را پخش میکنیم اما ارتش آزادی بخش ملی ایران که نزدیک به سی سال پیش تشکل شده و با این رژیم ضد بشر تا به امروز چنگ در چنگ بوده ما چرا به این ارتش افتخار نکنیم ؟و چرا حمایتش نکنیم؟ آیا این زنان قهرمان مجاهد خلق اگر توی سوریه و یا مصر و یا در لیبی می جنگیدند همه ای ما بهشان درود نمی فرستادیم ؟ بینید دوستان تبلیغات ولایت فقیه سی سال است بر علیه این سازمان از نوع جنون آمیز ادامه دارد برای چه ؟ مگر این آخوند ها و همدستانشان تا به امروز هزار بار اعلام نکردند مجاهدین تمام شده و هیچ مجاهدی وجود ندارد ؟ ولی با خرج میلیونها دلار هر روز یک چیزی را بر علیهه مجاهدین علم میکنند آخریش نیز از بلندگوی آیت الله بی بی سی یک پیر مرد خود فروش به اسم سیمور هرش با اجازه شما عزیزان باید به این خبرنگار گفت سیمور هوش هوش را به حیوانهای نافهم بکار میبرند این خبر نگار نیز از آن جنس است باید بهش هوش گفت راستی کی میخواهد ملت ایران را از دست رژیم ولایت فقیه آزاد بکند کسی را سراغ دارید؟ آیا بنظرشما ولایت فقیه میتواند نزدیک ترین فرد و جنایتکار ترین فرد خودش رفسنجانی و خاتمی را آزاد بگذارد ؟ با اینکه همه میدانیم که اینها تنها آرزویشان نگهداشتن ولایت فقیه است ولی کار بجای رسیده است گرگها دیگر به همدیگر پشت نمیکنند در حال دریدن هم هستند ... بنظر من زمان زمان عمل است نه شعار باید از آنان که واقعأ برای آزادی ملت ایران تلاش میکنند حمایت بکنیم و نگذاریم این رژیم ضد بشر از آب گل آلود ماهی دلخواه ولایتش را بگیرد ما نیز به مشت آهنین تبدیل بشویم در زیر پرچم ارتش آزادی بخش ملی ایران هر جریان با عقاید خود و با هویت حزبی خود اول به این ایمان داشته باشیم که باید بعد از سرنگونی این رژیم حرف حرف ملت و رای ملت باشد مبارزه ای مان را صد برابر شتاب بدهیم فردا دیر است همین امروز بهترین یار و متحد تمام آزادی خواها مجاهدین خلق ایران است و بهترین بازوی ملت ایران همان ارتش آزادی بخش ملی ایران است نه پاسدار و نه بسیجی و نه نیروی سرکوب که در اختیار ولایت فقیه بوده و هست زند باد ایران زنده باد آزادی
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران و پایداری در برابر اعراب

 
حتما درباره ی بابک خرمدین تا کنون شنیده اید!
سردار بزرگ ایرانی که از آذربایجان کنونی بر علیه حکومت اعراب که پس از حمله شان به ایران به پاکرده بودن به پا خاست...
ولی ماجرا به همینجا ختم نمی شود!
بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران است!
او به همراه مازیار بر علیه حکومت اعراب قیام کرد و سر انجام به دست ناپاک ترین و دجال ترین حاکم بنی عباس پس از تحمل زجر بسیار بشهادت رسید
کشته شدن بابک همواره یکی از رویداد هاییست که در آن اوج وفاداری و پایبندی به میهن پاکمان ایران دیده می شود.
بابک بدون شک یکی از اسطوره های تاریخ ایران زمین است.
و اعدامش بدون شک یکی از تلخ ترین رویدادهاست
روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.
پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همه‌ی مردم بشنوند ....
که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند.
ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است.
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خون های بدنم خارج می شود و چهره‌ام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است
چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود.
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را پاره کنند.
پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
پس از آن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و جسدتکه تکه شده بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد
آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت.
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو، شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آماده من طغیان خواهدکرد
مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن خویش را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
اما تو ای افشین . . . در انتظار و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
پاینده ایران...
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری می نویسد که وقتی دژخیم دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار و افشین که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.
در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران این سه سردار تجاوز کرده است و بکارت آنها را پاره کرده است و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
(تولدی دیگر-شجاع الدین شفا)
باز هم خواهشمندم برای آگاه شدن پارسیان از سرگذشت این سردار راستین ایران هم اکنون این را به اشتراک بگذارید..

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed