سال ۱۳۶۲ من یک شعر آذری برای قهرمانان آذربایجان نوشته ام تقدیم میکنم به دوستان . دلم میخواد کمی توضیح بدهم . در ارومیه برادران حکمروان همه از سازمان دفاع کردند و دژخیمان همه آنها را اعدام کرد . در خوی خواهری بنام فاطمه میسگری یکی از قهرمانان مقاومت و شهادت در زیر شکنجه . از نقده میلیشیایی قهرمان افشین حسامی که با مقاومتش تمام دژخیم ها را دیوانه کرده بود من افشین را موقع که به اعدام میبردند از لای دریچه سلولم دیدم . ابراهیم این شاهین تیز پرواز که پرید و به سینه ملا حسنی کثیف نشست ولی افسوس صد افسوس که نارنجکش کار نکرد . اون موقع اکثر بچه های آذربایجان را در خوی یک باغ بود اسمش خوی باغی است اعدام میکردند . و اما از خواهر قهرمان افشین حیفم آمد کمی تعریف نکنم او تنها دختر مجاهد خلق بود که توانست از زندان ارومیه فرار بکند نمیدونم کجاست ولی راستش دلم برایش تنگ شده است ایکاش یک بار ببینمش ... یک خاطره هم از برادران ابراهیم بگویم اون موقع که ابراهیم را اعدام کرده بودند دوتا برادر کوجولو داشت برداشته بودند به حاکم بشرم خمینی یک نامه نوشته بودند تو برادر ما را کشتی ولی مطمئن باش ما تو را خواهیم کشت انتقام برادرمان را خواهیم گرفت بعد بجرم همین نامه هر دو را گرفته بودند به زندان آورده بودند بعد از سالها من به منطقه رفته بودم از بچه ها پرسیدم از برادران ابراهیم چه خبر یکی بهم گفت بیا علیرضا الان یکی از فرماندهان ارتش آزادی است من آن نوجوان که در زندان دیده بودم این بار او یک فرمانده بود دیدم ای لعنت بر خمینی
خانباباخان
سهندن سوالانون گه ل مه مسن داغلارونا
مسعود جان دقدایله باخ خلقوین اوشاخلارونا
شاهپورون نقده ین گه ل بیر گه داخ خوی باغونا
ارومیه ده حکمروان شأننه باخ
آذر اوغلو هیچ وقت گه چمز بوقانان
میسگری لر چخر آذربایجانان
باقرخانان ستارخانان موسانان
نقده ی ده شعله چکن سن افشینن قانونا باخ
آذربایجانلی یوخ بو ساواشدان دونمروخ
مینلر شهید ورساخ گه نه اولمروخ
ستار خان نسلی یوخ بیز بو یولدان دونمروخ
مسعود جان شاهینن پروازابراهیمین پنجه سنده سن مولانون حالونا باخ
مسعود جان شاهینن پروازابراهیمین پنجه سنده سن مولانون حالونا باخ
خانباباخان