۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

بهروز جاوید ایرانزمین، حقدارد بر سر مزار محمد حنیف نژاد بایستد



امروزیک عکس در صفحه فیس بوک و سایت بالاترین منتشر شده  در این عکس یک مرد جوان بر سرمزار کوه مردی نشسته است .
یکی میگوید بهروز جاوید ایرانزمین است دیگر میگوید مجید توکلی است آن یکی نوشته است یک دلاوراست من سومی را قبول دارم بله  بنظرمن  او یک دلاوراست .
راستش را بگم وقتی که این عکس را دیدم دلم لرزید ازچشمانم اشک سرازیر شد چون این دیدار یک پیمان و عهد بود این دلاور با محمد حنیف نژاد بنیان گذارسازمان مجاهدین خلق ایران  می بست تا آخرین نفس در راه ملت ایران باشد .
صحنه بسیار زیبا بود یک لحظه احساس کردم که برعکس افسانه ها این بار سهراب بر کنار پیکر رستم نشسته از او می پرسد قاتلت کیست؟ صحنه صحنه بسیار پرشکوفی بود.
در زیر عکس چند کلمه نوشته نیز به چشم میخورد : بهروز جاوید تهرانی در صفحه فیس بوکش نوشته :
(براي اينكه چشم وزارت اطلاعات و اصلاح طلبا در آد. بر مزار محمد حنيف نژاد بنيان گذار سازمان مجاهدين خلق ايران)
بله برای اینکه چشم وزارت اطلاعات و اصلاح طلبا در آد ! خوب همه میدونیم که وزارت اطلاعات همان جاناوانی درنده خوی هستند که به هیچی رحم نکرده و نمیکند تجاوز میکنند شکنجه میکنند اعدام میکنند سنگسار میکنند دست میبرند چشم از حدقه در میاورند دست از بلندی جوانان ایران را پرت میکند ...
و اما اصلاح طلب  چکار کرده است که این زندانی که بیش از یک دهه در زیر شکنجه بوده و خود نیز تحصیل کرده دانشگاه بوده و علاوه بر تحصیل دانشگاهی در این یک دهه در زندان اندازه ده ها استاد آموخته است چرا شکنجه گر را با اصلاح طلب با یک چوپ راند؟ اصلاح طلب که چیزی بدی نیست ! اگر به معنای واقعی کلمه نگاه بکنیم اصلاح طلب یعنی اصلاح کننده تمام بدی ها و جایگزین کردن تمام خوبی ها به جای آن چیزهای بد که یک جامعه را می آزارند .
بله دوستان من در یک مقاله ام نوشته بودم :
همه حرمت ها را دریدند به هیچی رحم نکردند کلمات را لجن مال کردند هویت انسان را به زیرسئوال بردند ولایت فقیه مطلقه  برپا کردند و برای ملت ولٌی امر تعیین کردند نه به خلیج فارسم رحم کردند و نه به خزر، حرمت آنان را نیز دریدند نه به سوار ترکمن، نه به کاکوی صمیمی شیراز، نه به مام کردستان، نه به صورتهای سوخته بلوجستان، نه به آذرآبادگانم، رحم نکردند و نه به زاینده رود اصفهانم، نه به دریای نمک آذربایجانم، رحم نکردند .

برای نابودی آمدند جنگ راه انداختند و ویران کردند و دزدیدند کشتند و حرمتها را سر بریدند و دانشگاه ها را بستند علم و دانش را به زنجیر کشیدند . انسان را سربریدند و دست و پا بریدند وآگاه ترین فرزندان این آب و خاک را منافق و محاربه ضد انقلاب خواندند و اسیر گرفتند فتوای قتل عام صادر کردند و . طنابهای کثیف و سنگهای بی شرم نیز با اینها همدست شدند زنان را سنگسار کردند سنگهای هار شده وقتی که از دست این قوم رها میشد سرو صورت زیبایی زنی را میدرید عجب قوم هستند عجب رذل و رذالت به راه انداختند حرمت تک به تک کلامات را لکه دار کردند . در آخر نیز جنازه زن سنگسارشده را از چاله به بیرون کشیدند و بهش تف کردند و گفتند عدالت اجرا شد وای وای اینها شرف انسان را لکه دار کردند خدایا کجایند آنهای که از حرمت فرهنگ و کرامت انسان دفاع میکردند . بس است بس است ای قلم دیگر توان خواندن این همه درد را ندارم یک کلمه بنویس به حرمت انسان بنویس انسان عدالت برابری قانون و آزادی ....
بله این قوم حرمت تک به تک کلامات را لکه دار کردند اصلاح طلب نیز یکی از همان کلاماتی است که امروز نقشش کمتر از شکنجه گر نیست پس باید به بهروز حق داد شود که اصلاح طلب را مقایسه بکند با  وزارت بد نام اطلاعات همه میدونیم که بهروز درظاهر در زندان خامنه ای جلاد بود ولی در واقع بهروز را اصلاح طلب ها بودند که به دهن این اژدهای آدم خوار به اسم ولایت فقیه انداختند بنظر من بهروز بهتر از همه ما  این ها را می شناسد پاسدارش با اصلاح طلبش فرق نمیکند ...
بله زندان آن هم زندان ولایت فقیه در زندان ولایت فقیه زندانی شدن کار هرکسی نیست این ابطحی طفلک چند روز با عبا و عمامه رفت با زیر پوش در آمد و اصلأ گفت من غلط کردم و گول ضد انقلاب را خوردم ....
نورالدین کیانوری و احسان طبری در زندان ولایت  مفسر قرآن شدند ...
من خودم نیز در زندان ولایت فقیه بودم خیلی خوب میدونم که زندانی ولایت فقیه یعنی چه البته برای یاد آوری من یک روز به اعدامم مانده بود فرار کردم ...
من خوب میفهمم که بهروز چه نوع زندانی بوده مثل اینکه خودم باهاش همبند بودم تنها میتوانم بگویم درود بر تو بهروز جان در تمام زمینه ها پوزه جلاد را به خاک ذلت مالیدی درود ...
بهروز از زمان شیرخواریش با زندان آشنا بود او هنوز یک بچه شیرخوار بود با زندان آشنا شد در بغل مادرش به ملاقات پدر مجاهدش میرفت همش میله های زندان را نگاه میکرد و به مادرش میگفت چرا بابایم با ما به خانه نمیاد ؟ مادرش یواشکی به گوش بهروز میگفت این میله ها را میبینی؟ اینها نمیگذارند بابایت زندانی است بهروز تنها آرزوی که داشت ویران کردن زندانها به مادرش میگفت این میله ها را خراب بکنیم بابا را با خودمان به خانه ببریم مادرش در جواب میگفت بهروزم هنوز خیلی کوجولو هستی وقتی که بزرگ شدی خواهی فهمید که زندان یعنی چه . خلاصه بهروز جوان مردی شده و به دانشگاه رفته همان دانشگاهی که خمینی میگفت تمام بلاها از دانشگاه است بله بهروز با تعداد یاران دبستانی اش از سنگر آزادی فریاد آزادی سردادند تعداد یارانش را شهید کردند و بهروز را نیز به اسارت گرفتند جرم بهروز تنها این بود که شعار آزادی سرداده بود برای این شعار بیش از یک دهه بد ترین شکنجه ها را تحمل کرد ...
هرزندانی مقاوم را که به اعدام میبردند بهروز خطاب به خود خامنه ای جلاد میگفت طناب دارت را بردار و بیا من را نیز با علی صارمی .... بدار بزن . بهروز از زندان اطلاعیه میداد از دشمن خامنه ای یعنی از اشرف پایدار حمایت میکرد بهروز اینطور زندانی بود بجز زندانیان اعدامی هیچ کسی به روی بهروز لبخندی نمیزد چون بهروز زندانی ساختارشکن بود ضد ولایت فقیه بود و برانداز بود ... هرجا است خدا پشت پناهش باشد بهروز هویت نسل جوان جامعه در مقابل دیو آدم خوار به اسم ولایت فقیه بود باید به این قهرمان بالید باید به این قهرمان افتخار کرد درود بی پایان برزندانیان مقاوم باد بنظر من بهروز حقدارد بر سر مزار محمد حنیف نژاد بایستد .
خانباباخان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر